فرهاد آهنگر در جمهوری اسلامی نوشت:
نام داعش از دیرباز با فریب، توهم و تله همراه بوده است. داعش گاه مخفیگاه حرامزاده های نجیب بوده و گاه به پوستی افتاده که با کار شبکه های اطلاعاتی به بازار مذهبی عرضه شده است.
گاهی می بینیم که زمین و زمان آبستن داعش می شود و صخره های بایر داعش را می زاید. این موجود عجیب، بی پدر و مادر، بسته به نیاز و موقعیت جغرافیایی تغییر رنگ می دهد و گاهی بر پوست القاعده و طالبان، لشکر طیبه و جندالله ظاهر می شود و فردا زود، قبل از اینکه به موقع پاک شود، شمشیر خواهد شد. بر ضد آنها کشیده شود… گاهی در عقد اخوت اسلامی و گاهی آشتی ناپذیر مثل چاقو و گوشت.
اما در این میان علاوه بر همه تغییرات، مواردی ثابت مانده است.
1- تغییر چهره و تغییر صفوف بین گروه های افراطی
یک اصل تغییر ناپذیر تغییر چهره و صف گروه های افراطی است. این تغییرات که عمدتاً فرصت طلبانه، فریبنده و به دلیل نیاز به حفظ موجودیت بود، اکثراً غافلگیرکننده بود و در بسیاری از موارد موفق به کسب زمان به نفع خود شد. کسانی که عضو رزی، طالبان، القاعده یا تحریک طالبان پاکستان و غیره نبوده اند را نمی توان در صفوف داعش در خراسان یافت. و به همین ترتیب، برعکس، بین این خواهر و برادر ناتنی مدام بدهکاری و بدهی وجود داشته است.
2- تداوم استفاده از نام داعش توسط طالبان
داعش همچنان بهعنوان یک گروه غیرمسئول و غیرمتعهد عمل میکند، اما طالبان خود را در قلمرو مشخصی تعریف میکند و این تعریف محدودیتهایی را برای طالبان ایجاد میکند که نمیتوانند عطش بیپایان خود را برای جهادگرایی برطرف کنند. چه زمانی که طالبان علیه جمهوری و نیروهای ائتلاف میجنگیدند، چه اکنون که با یک توطئه قدرت را به دست گرفتهاند، نام داعش برای طالبان معنای جهادی دارد.
در زمان جنگ با جمهوری و ائتلاف، طالبان نمازگزاران مساجد، زنان باردار در زایشگاهها و دانشآموزان را در کلاسها و دورههای آموزشی قتل عام میکردند، اما نمیتوانستند مسئولیت این کار را بر عهده بگیرند، زیرا در آینده حکومت خود نمیتوانستند. می تواند پاسخگوی این خونریزی ها باشد. . اینجا بود که از نام عملیاتی داعش استفاده شد. اکنون نیز عطش جهاد در صفوف ناآرام طالبان می جوشد. طالبان باید این اشتهای سیری ناپذیر را در صفوف داخلی خود سرکوب کنند و خود را در چارچوب ملی گرایی محدود کنند و یا از نام عملی داعش استفاده کنند و عطش سیری ناپذیر خود را برای جهاد به سمت شیعیان سوق دهند. اکنون که طالبان به قدرت رسیده اند، نمی توانند یا نمی خواهند به ادعای بزرگ خلافت اسلامی پشت کنند و خود را به چارچوب مرزهای ملی محدود کنند. در این صورت جنبش افراطی آنها را متهم به خیانت کرده و منزوی خواهد کرد.
به نظر می رسد که طالبان گزینه دوم را انتخاب کرده اند و در حال تحلیل مزایای مادی آن هستند. طالبان با کشتن ایرانیان و هزاره های شیعه در افغانستان، وفاداری گروه های تندرو سنی را می خرند، توجه آمریکا و انگلیس را به خود جلب می کنند و تشنگی جهادی را در صفوف خود سیراب می کنند. شیعیان افغانستان هم قسم میخورند که اگر طالبان نباشند داعش شما را خواهد خورد. اینجاست که به یک فریب چند لایه می افتیم و قاتل را در پوشش منجی تعریف می کنیم.
در پایان، توجه تصمیم گیرندگان جمهوری اسلامی را به این سوال جلب می کنم که چرا با وجود کمک های این کشور به طالبان در جریان اشغال افغانستان، با خروج نیروهای اشغالگر و دولت تحت حمایت نیروها، آیا ایران بیش از گذشته ناامن شده است؟ در آن زمان، ناامنی ایران با حضور نیروهای متخاصم خارجی در افغانستان را میتوان به نوعی برای حمایت از طالبان تحلیل و توجیه کرد و به همین ترتیب، دولت کابل نیز میتوانست توجیه کند که کنترلی بر کل آن ندارد. قلمرو قلمرو افغانستان است و ممکن است عناصر و جریان های مخرب در دوردست ها وجود داشته باشد. دست کشور و با همکاری گروه های تروریستی موجود در افغانستان باید پناهگاه های امنی داشته باشد، اما اکنون که نیروهای ائتلاف متخاصم از بین رفته اند و طالبان ادعای کنترل 100 درصدی را دارند، چگونه به این سوال پاسخ داده می شود؟