مهسا بهادری: «شما تارگت منی»، «تو مافیای صد بازی»، «من یک شهروند سادم». این جملات بسیار آشناست، احتمالا شماهم «مافیا» را تماشا کردید، مجموعی از هنرمندان چهره که دست بر قضا به نظر میرسد کمی هم به خود واقعیشان نزدیکند و محتوای تازهتری را ارائه میدهند، همین مخاطب را ترغیب میکند تا با شوق اشتیاق بیشتری به تماشای این برنامهها بنشینند، برنامههایی که گاها نمونه خارجی آن هم ساخته شده است.
اما مسئله این است که در حال حاضر چه اتفاقی افتاده؟ به تلویزیون نگاه کنیم؛ برنامهها مسابقه محور و گفتوگو محور است برنامههایی که مجریانش چندان آورده علمی برای مخاطبانش به همراه ندارد، به شبکه نمایش خانگی هم برویم؛ گرچه که سریال هم تولید میکنند، اما غالب محتوای تولیدی در ماههای اخیر تبدیل شده به برنامههای «تاکشو» مثل «تیانتی» یا برنامههایی مثل «ناتو»، «پدر خوانده »و … که تعدادی هنرمند دورهم جمع میشوند و بازی هنرمندان سرشناس را تماشا میکنند.
حالا چرا تمایل به تماشای این برنامهها زیاد است؟ «ناتو» را به خاطر دارید؟ واقعیتهایی از زندگی هنرمندان مطرح میشد که کاملا مربوط به زندگی شخصیشان بود، ادبیاتشان هم برای خودشان بود و لازم نبود از روی فیلمنامه آن را بخوانند، مخاطب به عنوان کسی که دوست دارد از واقعیتهای مربوط به زندگی هنرمندان آگاه شود این برنامه را تماشا میکند تا نکته جالبی از خاطرات کودکی آنها را بداند، ضمن اینکه خود بازی هم جدید است، یا مثلا «مافیا» مجموعی از هنرمندان بدون سناریو از پیش نوشته شده دور هم جمع شدهاند حالا موقع این است که مخاطب ببیند موقع خوشحالی چه کاری انجام میدهند و عصبانیت این هنرمندان به چه شکل است؛ فرضا «صداتو» را به یاد بیاورید، وقتی شبنم مقدمی از هیجان بالا میپرد یا محمد بحرانی عصبانی میشود، برای مخاطب هیجانانگیز است چون با او احساس نزدیکی میکند.
محتوای تازه برای جذب مخاطب
محتوای این برنامهها از اساس تازه است، مگر پیش از این چند برنامه با این سبک و سیاق روی آنتن تلویزیون یا شبکه نمایش خانگی رفته؟ مطمئنا تعداد آنها به مجموع انگشتان دو دست هم نمیرسد، برنامهای مثل «عصر جدید» که یک کپی از برنامه خارجی بود و احسان علیخانی آن را ساخته بود، یا برنامهای مثل«دورهمی» مهران مدیری که آن هم ابداعی خودمان نبود.
پس وقتی محتوای تازهای ارائه میشود، مخاطب برانگیخته میشود تا آن را تماشا کند اما چرا شبکه نمایش خانگی سراغ ساخت این برنامهها میرود؟ سریال«پوست شیر»، «یاغی»، «زخم کاری» و… این موارد را بخاطر دارید؟ در دورهای به شدت مورد استقبال قرار گرفتند و توانستند مخاطب را جذب کنند، اما در حال حاضر چند سریال داریم که هرجا میرویم نامش را بشنویم؟ دستکم در حال حاضر هیچ سریال اندازه سه برنامهای که به آن اشاره شد، مورد استقبال قرار نگرفته است. در دورهای شبکه نمایش خانگی جرقههای محکمی برای جذب مخاطب زد اما نتوانست رویه خود را ادامه دهد در نهایت هم تصمیم گرفت برنامههایی بسازد که مخاطبان خود را از دست ندهد و هم بتواد سریال دوستان را نگه دارد هم سرگرمی ایجاد کند به همین خاطر گام به سمت تولید برنامههایی نهاد که عنصر اصلی آن چهرههای شناخته شده هستند و البته بعد از مدتی هم به خاطر تکراری شدن مخاطب دیگر سمت آن نمیرود.
این را فراموش نکنیم که این برنامهها هرچند آورده چندانی برای مخاطبان ندارند، اما میتوانند ساعتها با کمترین هزینه کنار اعضای خانوادهشان تماشا کنند.
بیشتر بخوانید:
هر دو فیلم هومن سیدی اول لو رفتند بعد اکران شدند/ سالانه ۲ فیلم قاچاق میشود
یک مجری دیگر هم از صداوسیما رفت/ وقتی مجریان بخاطر حال بد مردم میروند!
رسانه تعیین میکند مخاطب به چه بیندیشد؟
یکبار یونس شکرخواه، استاد ارتباطات در گفتوگویی اعلام کرد «در حال حاضر ما سانسور مدرن داریم، یعنی در حالی که پیش از این، سانسور به معنی ندادن اطلاعات بود؛ حالا به معنی بمباران اطلاعات است.»
این به چه معناست؟ کمی دقیقتر توضیح میدهم. بمباران اطلاعاتی یعنی رسانه، فضای مجازی، شبکه نمایش خانگی، تلویزیون، سینما و همه این فضاها اطلاعات بسیار زیادی را به مخاطب ارائه میدهند، اطلاعاتی که کاربرد چندانی ندارد، اما ذهن مخاطب را پر میکند در واقع یک مسیری را ترسیم میکنند تا نشان دهد مخاطب باید درباره چه چیزی فکر کند.
به طور کلی رسانههای جمعی توجه مخاطبان را به سمت موضوعات معینی سوق میدهند. آنها همواره موضوعاتی را عرضه میکنند و به افراد القا میکنند که به چه چیز فکر کنند، از چه چیز با خبر باشند و چه احساسی درباره آن داشته باشند و این دقیقا نظریه برجسته سازی است که شاو و مک کومبز مطرح کردند. طبق نظریه برجستهسازی، این رسانهها هستند که به مردم میگویند به چیز فکر کنند و ممکن است در این میان موارد کم اهمیت در اولویت افکار عمومی قرار بگیرند و بالعکس.
نظریه برجسته سازی مدعی تأثیر رسانهها بر شناخت و نگرش مردم و تعیین اولویتهای ذهنی آنان از طریق انتخاب و برجستهسازی بعضی از موضوعات و رویدادها در قالب خبر و گزارش خبری است. به این معنا که رسانهها با برجسته ساختن بعضی از موضوعها و رویدادها، بر آگاهی و اطلاعات مردم تأثیر میگذارند.
منظور از برجسته سازی رسانهها این است که رسانهها، به ویژه در اخبار و گزارشهای خبری و برنامههای مستند، یا حتی تولید محتوا برای سرگرمی این قدرت را دارند که توجه عموم را به مجموعهای از مسائل و موضوعات معین و محدود معطوف سازند و از مسائل و موضوعات دیگر چشم پوشی کنند. حاصل کار میشود چیزی که بعضی از مسائل خاص توسط بسیاری از مردم مورد توجه قرار میگیرد و خارج از قلمرو رسانه ها به بحث گذاشته میشود، درحالی که به مسائل و موضوعات دیگر توجه نمیشود.
دونالد شاو و مکسول مک کومبز واضعان نظریه برجسته سازی، در مقاله کارکرد برجسته سازی مطبوعات، مینویسند: «رسانهها در قالب گزارشهای خبری، به طور قابل ملاحظهای اهمیت موضوعهای مهم را تعیین میکنند. این تأثیر وسایل ارتباط جمعی- قابلیت اثرگذاری بر تغییر شناخت و ادراکِ مخاطبان و ساخت تفکر آنان- کارکرد برجسته سازی وسایل ارتباط جمعی نامیده میشود.»
برجستهسازی بر محتوای پیامهای رسانه اثر میگذارد. پژوهشگران کارکرد برجستهسازی را در سه مرحله مطرح میکنند. در مرحله اول نهاد رسانه از میان موضوعات گوناگونی که از رسانهها پخش میشود مهمترین موضوع را مشخص میکند و در مرحله بعدی آن بخش از موضوع که از نظرنهاد رسانه اهمیت ویژهای دارد تعیین میشود.
به عبارت دیگر این نظریه دنبال بیان این مطلب است که اگرچه رسانهها نمیتوانند تعیین کنند که مخاطبان چطور بیندیشند؛ اما می توانند تعیین کنند که درباره چه بیندیشند. حالا اگر تلویزیون، شبکه نمایش خانگی شبکههای مجازی را هم در دسته تلویزیون قرار دهیم؛ میبینیم که این روزها دیگر خبری از برنامههای علمی با سطح داده پیچیده و بالا نیست، اتفاقا همه چیز خیلی ساده است و از کودک ۵ ساله تا انسان ۷۰ ساله محتوای قابل فهم و سادهای در اختیار دارد، از طرفی دسترسی به اطلاعات هم بسیار ساده شده و این به آن معنا است که در کسری از ثانیه و تنها با فشار یک دکمه، به راحتی میتوان از تمام اطلاعات موجود با خبر شد.
۲۴۵۲۴۵