به گزارش رکنا، ساعت یک بامداد 28 آبان مرد جوانی با پلیس تماس گرفت و از وقوع جنایت در اتاق نگهبانی پارک خبر داد. در پی اعلام این خبر بازپرس محسن افکی و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند. در بررسی ها مشخص شد مقتول جوان 30 ساله ای است که با ضربات چاقو مورد اصابت دو ضربه چاقو قرار گرفته است. قتل رسیده است
نگهبان پارک که موضوع را به پلیس گزارش کرده بود در بازجویی گفت: مقتول را می شناختم. در پارک پرسه می زد و گاهی شب ها به نگهبانی می آمد. او امشب آمد و مشغول تماشای تلویزیون بودیم که ناگهان دو مرد نقابدار وارد اتاق نگهبانی شدند و جلوی چشمان من این کودک را تهدید به کشتن کردند و فرار کردند.
تیم جنایی پس از شناسایی هویت مقتول، پیامک تهدیدآمیزی از شماره نامعلومی پیدا کردند که احتمالاً از سوی قاتل ارسال شده بود.
کارآگاهان بعداً متوجه شدند که مقتول با مردی افغانی که روزنامه و ساندویچ در پارک دکه می فروخت اختلاف داشته و چندین بار با پلیس تماس گرفته و مدعی شدند که این مرد در حال فروش مواد مخدر است.
از سوی دیگر مشخص شد فرستنده پیامک تهدیدآمیز همان صاحب دکه است که پلیس به سراغ او رفت اما از شب قتل مفقود شده است. به این ترتیب فرضیه قتل توسط وی تقویت شد و در نهایت متهم با ردپای پلیسی دستگیر شد. مرد جوان در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد.
من از او کینه داشتم
یک مرد 30 ساله مدعی است که قتل را فقط برای زهر زدن چشمانش انجام داده است.
از کجا مقتول را شناختید؟
محل ملاقاتش در پارک بود و همیشه همه را اذیت می کرد و می خواست دردسر درست کند. از زمانی که با پارکبان دوست شد، بیشتر اذیت می شد. بارها به پلیس به دروغ گزارش داد که من مواد می فروشم. ماموران هم می آمدند مغازه ام را خراب می کردند و در نهایت دست خالی برمی گشتند. زن جوانی که دوست من بود نیز تقریبا هر روز به پارک می آمد و صورت بچه ها را نقاشی می کرد. او در شب هالووین هم به پارک آمد، اما مقتول او را مورد آزار و اذیت قرار داد و به او گفت تو حق نداری بدون اجازه من برای کار در پارک بیایی.
و تصمیم گرفتی انتقام بگیری؟
میخواستم سم چشم بخورم شب حادثه به یکی از دوستانم گفتم یکی اذیتم می کند. دوستم با من آمد، هر دو صورتمان را پوشاندیم و وارد اتاق نگهبانی شدیم. من قصد کشتن نداشتم و تصور نمی کردم ضرباتی که به او زدم منجر به مرگم شود.
چگونه از قتل مطلع شدید؟
آن شب فرار کردیم اما بعد از چند روز که به پارک برگشتم متوجه شدم او مرده است اما فکر نمی کردم به این زودی مرا بگیرند.