به گزارش مانیبان به نقل از خراسان، زن 25 ساله ای که مدعی بود در حالی که لباس عروس بر تن داشت از سوی خانواده شوهرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، داستان زندگی خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی تعریف کرد.
پدرم یک شرکت خصوصی بزرگ را اداره می کند و ما در وضعیت مالی خوبی هستیم.
من برای تحصیل در یکی از زیرمجموعه های پزشکی از قوچان به مشهد آمدم و در یکی از دانشگاه های مشهد ادامه تحصیل دادم اما ترم آخر علوم آزمایشگاهی بودم که به پیشنهاد در یکی از سایت های همسریابی ثبت نام کردم. یکی از دوستانم اظهار داشت که فقط افراد تحصیلکرده در گروه های پزشکی به خانواده ها معرفی می شوند.
بالاخره وقتی بعد از اتمام تحصیل به قوچان برگشتم به پرهام که پسر عمویش پرستاری می خواند معرفی شدم.
وقتی قرار ملاقات گذاشتیم، پرهام مدعی شد که در رشته مهندسی راه و ساختمان تحصیل کرده است، اما همسر دایی نام او را در جمع فارغ التحصیلان علوم پزشکی نوشته است. اما من به موضوع توجه نکردم و به پیشنهاد دوستانم برای جلسه مشاوره رفتیم.
مشاوران آن مرکز تشخیص دادند که من و پرهام برای ازدواج چندان مناسب نیستیم، اما او و خانواده اش دست از تلاش برنداشتند و اظهار داشتند که چنین مشاوره ای چندان قابل اعتماد نیست و نمی توانند چنین موضوع مهمی را در چند جلسه به درستی تشخیص دهند مشاوره
رفتار سادیستی دوست پسر جدید پس از ازدواج.
ماجرای حضور عروس با لباس عروس در کلانتری چیست؟ بالاخره با اصرار پرهام و خانواده اش با او ازدواج کردم و با وجود مخالفت های پدرم سر سفره عقد نشستم.
در ابتدای نامزدی پرهام اصرار داشت که هر چه زودتر زندگی مشترکمان را شروع کنیم.
او در این مدت از من خواسته های نامعقول و ناخوشایندی داشت و مدعی شد که باید آنها را تحمل کنم تا ثابت کنم «دوستم دارم».
چند ماهی بیشتر از مراسم عقد نگذشته بود که رفتار غیرعادی و سادیسم پرهام حالم را به هم زد.
اما باز هم از آنجایی که فکر می کردم پرهام همسر من است و باید رضایت او را جلب کنم، این همه شکنجه های جسمی و روحی را تحمل کردم تا جایی که سلامتی ام به خطر افتاد به حدی که این رفتارهای نامعقول به اختلاف شدید بین من و پرهام تبدیل شد.
اما با کمک بزرگترها جهیزیه ام را به مشهد بردم و در طبقه پایین خانه مادرشوهرم مستقر شدیم. با اینکه تنها 6 ماه از نامزدی ما می گذشت، یک شب در میان شوک و ناباوری، پرهام به شدت به من ضربه زد و گفت که دیگر دوستت ندارم.
او مرا از خانه بیرون کرد زیرا به دلیل خواسته های نامعقول و مشمئز کننده او آمادگی شکنجه جسمی بیشتری را نداشتم.
از طرفی چون کسی را در مشهد نداشتم که بشناسم، همان شب با پدرم تماس گرفتم و به شهر رفتم، اما فردای آن روز همسرم در حالی که گوشی را به دیوار کوبید، به من گزارش داد که گوشی را دزدیده ام.
دعوای دو خانواده عروس و داماد
ماجرای عروس در کلانتری به اینجا رسید: در این میان پدرم که از مشکلات شرم آور من خبر نداشت و من از در میان گذاشتن آن مشکلات با خانواده ام خجالت می کشیدم، برای صحبت با پرهام به مشهد رفت. . خانواده .
با اینکه پدرم از ابتدا مخالف این ازدواج بود و تنها به دلیل اصرار بی دلیل من با این ازدواج موافقت کرد، اما باز هم مرا زیر پر و بال خود گرفت و سعی کرد میان ما میانجیگری کند.
اما پرهام و خانواده اش آنقدر به پدرم فحاشی کردند که مجبور شد سیلی به گوش او بزند و پدرم را هم کتک زدند.
در مواجهه با این شرایط درخواست طلاق دادم و از دادگاه خواستم همسرم تحت معاینه پزشکی روانشناختی قرار گیرد، اما او نیز از من به دلیل عدم تمکین شکایت کرد، به همین دلیل و برای اینکه دیگر بهانه ای نداشته باشم. اطاعت کن من با لباس عروس به خانه آنها رفتم اما به محض ورود خانواده روی من عطر ریختند و به طرز فجیعی کتکم زدند.
طبق نظر پزشکی قانونی برخی از اندام های این زن جوان باید تحت عمل جراحی قرار گیرد در حالی که خانواده پرهام بر طلاق اصرار دارند.
این پرونده به دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمال) اداره مددکاری اجتماعی مورد بررسی کارشناسی قرار گرفت.