به گزارش گروه ائمه و پیشوایان خبرگزاری تسنیمحمید ملکزاده پژوهشگر اندیشههای سیاسی در یادداشتی با عنوان «عقبنشینی ارتجاعی؛ انقلاب و مشکل بنیادها» نوشت: سالهاست که شعار «برنمیگردیم» مورد توجه سیاستمداران و حامیانشان بوده است. در برخی از محافل سیاسی ایران، شعاری که در دوره های مختلف سیاسی در جمهوری اسلامی ایران بین جناح های رقیب به کار گرفته شده و گاهاً مایه شوخی و تمسخر سیاسی در داخل کشور شده است کشور و توسط جناحهایی که اصل جمهوری اسلامی ایران را به چالش میکشند و به طور قابل توجهی توسط گروهی از رسانههای غیرایرانی فارسی زبان، افراد با گرایشهای مختلف سیاسی و برخی از فعالان سیاسی ملی نیز تکرار کردهاند : «ما برمی گردیم» یا به عبارت دقیق تر: «بگذارید برگردیم». این رویکرد دوم از نظر سیاسی مهم است. مهمترین وجه این فراخوان بازگشت، نقشی است که مروجین آن امیدوارند به عنوان مبنای ایدئولوژیک نوعی رویکرد انتقادی نسبت به انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی ایفا کنند. بنابراین از نظر کسانی که درباره آن صحبت می کنند، نوعی عقب نشینی انقلابی است. در این یادداشت کوتاه سعی می کنم با توجه به بیانات رهبر انقلاب اسلامی ایران در دیدار با نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، بررسی کنم که چگونه این عقب نشینی نوعی عقب گرد ارتجاعی و انقلابی است که آن ها هستند. صحبت در مورد نوعی انقلاب محافظه کارانه است.
اینجوری به ترکستان میرسی
به منظور صحبت معنادار در مورد این، ابتدا باید مشخص کنیم که منادیان «عقبافتاده» از پشت به چه معنا هستند. در زبان فارسی اوگارد به معنای بازگشت یا بازگشت است. در ادبیات نظامی، معکوس نیز به معنای برگشت به عقب به پاس «چپ» تلقی می شود. این کلمه در ادبیات ورزشی معنای جالبی دارد. به عنوان مثال در بسکتبال ریباند موقعیتی است که در آن بازیکن مهاجم در اثر پاس اشتباه یا تخلف توپ را از دست می دهد و باعث می شود تیمش از حمله به دفاع برود. فارسی زبانان نیز «پسرفت» را با «نزول» یکی دانسته اند. آنچه من می خواهم بنویسم به نوعی در مورد همه این مفاهیم است. بیایید ابتدا رتروگراد را به معنای «بازگشت» در نظر بگیریم.
گفته ام که اقبگرد وقتی توسط مخالفان جمهوری اسلامی ایران مطرح می شود، نوعی فراخوان عمومی برای بازگشت به مکانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. این فراخوان مبتنی بر نوعی توصیف نادرست از رژیم پهلوی است. تصویری که بر اساس آن ایران کشوری آزاد با حکومتی مترقی و اقتصادی شکوفا است. کشوری که تحت حاکمیت دلسوزانه یک دیکتاتور عادل در مسیر پیشرفت روزافزون قرار گرفته و افق های روشنی را برای خود و شهروندانش ترسیم کرده است. آنچه قرار است از این تصویر خیالی پشتیبانی کند، مجموعه ای از تصاویر ویدئویی است که در آن ایران از مکانی بالای میدان ونک حرکت می کند. البته تکه هایی از محله های اعیانی در شهرهای بزرگ وجود دارد که می توان به بخشی از این تصویر پراکنده و نادقیق اشاره کرد. این تصویر در پس چیزهایی که درباره ایران نشان میدهد، مجموعهای از حقایق قابل توجه را پنهان میکند. حقایقی به قدری بزرگ که تصویر کم رنگ ایران پشت سر ما نمی تواند کاملا آنها را بپوشاند.
اگر بخواهیم بدون پذیرش مشکلات ناشی از گزارشهای اقتصادی نهادهای ملی یا بینالمللی از واقعیت اقتصاد و جامعه ایران در دوران پهلوی، این حقایق را بدانیم، میتوانیم به سادگی به سراغ سینمای ایران در دوران پهلوی برویم. سینمایی که من می گویم لزوماً در فیلم هایی مثل گژانه یا سریال صمد که پرویز صیاد در آن بازی می کرد، یافت نمی شود. زیرا منادیان این تصویر ضعیف و نادرست از زندگی بشر ایرانی دوران پهلوی حاضرند این سینما و آن مجموعه آثار را به گرایش روشنفکران چپی که دلشان به شوروی کمونیستی دل بسته بودند نسبت دهند و یک مغالطه مزخرف به آن اضافه کنند. این طبقه بندی آثاری که از «تروریسم» یا «کمونیسم» یا چیزی شبیه به آن دفاع می کنند. پیشنهاد میکنم فیلمهای دیگری از سینمای آن دوران و مجموعه فیلمهایی را که بهعنوان فیلم فارسی میشناسیم، ببینید. با همین انگیزه آثاری مثل رضا موتوری، خاک، بلوچ یا هر فیلم دیگری که با رویکردی انتقادی به معضلات اجتماعی آن زمان می پردازد را کنار می گذارم و شما را دعوت می کنم به آثار از منظری که می گویم نگاه کنید. در اینجا او مانند یک همسر، در طول شب، یک اصفهانی در نیویورک و ملت آمریکا به نظر می رسد. همچنین می توانید مجموعه آثاری که مرحوم محمدعلی فردین در آن ایفای نقش کرده است را نیز به این فهرست اضافه کنید.
چیزی که تقریباً در همه این آثار، در هر یک از آنها مشاهده می شود، شکاف طبقاتی شدید در دنیایی است که ایرانیان رویاهای خود را هدر می بینند. در دنیایی خشن و متروک، آلوده به مواد مخدر، در غیاب یک سازمان حقوقی کارآمد که امنیت طبقات اجتماعی کشور را در قالب یک نهاد تضمین کند، شخصیتهای هر یک از این فیلمها به دنبال فرصتی در صحنه فیلمبرداری هستند. معجزه ای غیرطبیعی که موقعیت اجتماعی آنها را در معرض تغییر یا در موقعیتی نابرابر به تنهایی و در جایگاه مدافعان غیرطبیعی حق خود به عنوان انسان در جهان بهبود می بخشد. دفاع بی اندازه و بی رحمانه. شاید مثال ملت آمریکا و رویای آمریکا برای دختر و پسری که اساساً در دام مشکلات ناشی از شکاف طبقاتی گرفتار شده اند و هر کدام تلاش می کنند تا تغییرات چشمگیری در سرنوشتی ایجاد کنند که بر آنها اثر گذاشته است. به نحوی عجیب و غریب، بیش از بقیه آثاری که ذکر کردیم، به ما کمک می کنند تا مختصات آنچه پشت آن است را بشناسیم.
نمونه دیگری از آثاری که می تواند الگویی باشد برای روشن شدن مختصات آنچه در قهقرایی مفروض در انتظار ماست، فیلم همسر با بازی بهروز وثوق و خانم فایق آتشی است: شکاف طبقاتی جبران ناپذیر، بسته شدن همه اشکال توسعه فرهنگی. و توسعه اجتماعی برای افراد طبقات مختلف. نکته اصلی جامعه، سردرگمی فرهنگی ناشی از سرمایه داری رانتی و مفاهیم دیگری از این دست، در غیاب قانونی که بتواند از حقوق زنان یا سایر شهروندان در مواقع ضروری حمایت کند. ایرانی دفاع می کند که هر کدام به نوعی خود را در قسمت های مختلف همسر نشان داده اند. با این حال، ممکن است داستان عاشقانه یک زن طبقه بالا که با جوانمردی یک مرد طبقه پایین روبه رو شد، چشم ما را بر آنچه که اساس اصلی فیلم را تشکیل می دهد بسته باشد. با این حال، اینجاست که دستور معکوس ما را دعوت می کند. جهانی که به طرز دردناکی تحت تاثیر شکاف طبقاتی قرار گرفته است. جهانی که در آن هیچ نیروی قانونی سازمان یافته و نهادینه قابل اعتمادی وجود ندارد که مردم بتوانند برای شکایت به آن مراجعه کنند، جهانی که هنوز به افرادی نیاز دارد که برای رسیدن به عدالت باید برای خود اقدام کنند.
پس زدگی مقاوم؛ انقلاب محافظه کار
ممکن است، همانطور که برخی از علاقه مندان رژیم پهلوی در مواردی از این دست استدلال می کنند، مجموعه ای از تغییرات مهم در زمینه صنعتی شدن، برخی اقدامات در زمینه راه سازی و اقدامات رژیم پهلوی برای نوسازی منظم و خشونت آمیز باشد. ایران به عنوان داده های تاریخی در برابر ادعاهای من در دفاع از فرمان عطف به ماسبق که در مورد آن صحبت کردیم ظاهر می شود. من انکار نمی کنم که در دوران پهلوی تحت تأثیر اندیشه های توسعه طلبانه وارد ساختار حکومتی و در نتیجه دسترسی رژیم به منابع نفتی و تحت تأثیر تمایل بلوک غرب برای نوسازی کشورهای متحد خود، راهی برای جلوگیری از جذب این دولت ها توسط بلوک شرق. تغییرات قابل توجهی در زمینه های مختلف مادی کشور رخ داده است. اما در مورد ماهیت تهاجمی این روندهای توسعه ای و تأثیر مخرب برخی از سیاست های اعمال شده در دوران پهلوی توسط محققان بی طرف، مطالعات مفصلی وجود دارد که می توان به آنها اشاره کرد. خوشبختانه ایران در دوران پهلوی اولین تجربه های جدی نوسازی را در عرصه های مادی تجربه کرد و پیش از آن آنقدر از کاروان نوسازی صنعتی و مادی عقب بود که هر اقدامی را می توان گامی بلند در نوسازی کشور دانست. . با وجود این، نمیخواهم به این ظواهر مدرنیزاسیون استبدادی که نتایج آن در مدلی است که در بخش قبل بررسی کردم، بسنده کنم. ترجیح می دهم دعوت هواداران پهلوی را از اینجا در مکان و زمان خاص خود تماشا کنم. از این منظر یعنی برگشتن یا عقب رفتن. یعنی از یک موقعیت انضمامی تاریخی که در آن نوعی سازماندهی حقوقی نهادینه شده در تمام عرصه های زندگی شخصی و عمومی شهروندان جریان دارد، به وضعیت ناشناخته یک حکومت توتالیتر که هنوز اراده و قدرت کافی برای آن ندارد حفاظت از شهروندان خود به جز در بخش هایی از پایتخت. از این منظر، عقب نشینی بیشتر شبیه یک دستور نظامی است، این بار نه با پای چپ که می تواند نشانه جریان انتقادی فکر و نیروی تحول انقلابی باشد، بلکه با پای راست، یعنی در پای یک نیروی متحجر و محافظه کار که نوعی دیکتاتوری نظامی علیه مردم است. از خودش دفاع می کند، این اتفاق می افتد. به این معنا، عقب نشینی ای که از آن صحبت می کنیم، ما را با دعوت به شرایطی مواجه می کند که در آن نیروی متجاوز و انقلابی مردم که به اراده خود برای ایجاد وضعیتی جدید در انقلاب اسلامی ایران دست یافته اند، از دست رفته است. در نتیجه یک پاس اشتباه یا تخلف و به دفاع می رود. از این نظر، عقب ماندگی مترادف با نوعی «انحطاط» است. تحقیر مردمی که بر اساس قانون اساسی مشخص به تابعیت در آمده اند به رعایای حاکمیتی که گرچه علاقه ای ندارند اما مجبورند با توجیهات غیرموجه بخشی از خاک کشورش را به دشمنان خارجی واگذار کنند. پادشاهی که برای ماندن یا نماندن بر تخت سلطنت از سفارتخانه های خارجی مشورت می کند و تنها کاری که در مواجهه با نظرات مخالف آنها می تواند انجام دهد توهین به آنها در مقابل خانواده هایشان است. حتی اگر این عقب نشینی مستلزم نوعی انقلاب باشد، چیزی جز نوعی انقلاب محافظه کارانه از سوی مردمی نیست که زنجیر بردگی را پاره کرده اند، بلکه به این دلیل که امید خود را برای دستیابی به زندگی شایسته ای از دست داده اند که می توانند به آن دست یابند. در نتیجه برای رهایی از این بند ترجیح می دهند برگردند و یوغ بردگی را بر گردن خود بیندازند. این یک معنای واپسگرایانه ارتجاعی و یک محتوای انقلابی محافظه کارانه است.
انتهای پیام