به گزارش رکنا، زن 25 ساله ای در گفتگو با مام الهام گفت: 6 ماه پیش توسط ماموران همان کلانتری دستگیر شدم و اکنون مدت کوتاهی است که از مرکز ترک اعتیاد خارج شده ام. وی درباره ماجرای دلهره آور و تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: تنها 4 سال بود که پدرم من و مادرم را ترک کرد، اما دعوا و درگیری آنها ادامه داشت تا اینکه سرانجام 6 سال بعد. این درگیری های خانوادگی با طلاق مادرم تمام شد. چند ماه بعد مادرم زن دوم مردی شد که 2 فرزند دیگر داشت.
در این شرایط «تورج» که 12 سال بیشتر نداشت از من پسر 25 ساله اش را خواست. علیرغم مخالفت های مادرم، از عمه ام خواستم که واسطه ازدواج من و ایرج باشد، اگرچه او از همسرش طلاق گرفت و یک پسر کوچک داشت، اما در آن سنین نوجوانی تصور می کردم که این امر باعث افزایش پیوند عشقی بین مادرم می شود ناپدری من . ser اما ایرج معتاد بود و گاهی به شوخی سیخ داغ می کرد تو دستم.
مادرم که رنج مرا دید، از تورات طلاق گرفت و برای نگهداری از سالمندان به تهران رفت. بعد از این ماجرا شک و اتهامات شوهرم به حدی افزایش یافت که حتی برای خرید اقلام ضروری به من اجازه نداد بیرون بروم و به همین دلیل دیگر طاقت این وضعیت را نداشتم و در 17 سالگی از ایرج جدا شدم و رفتم. به مادرم
مادرم با مرد دیگری به نام «ابراهیم» ازدواج کرده بود. مدت کوتاهی هم با جوانی ازدواج کردم که در یک مغازه لباس فروشی به محل کارم رفت و آمد می کرد، اما ابراهیم که معتاد و کلاهبردار بود، بدرفتاری می کرد. آن پسر چندین بار پول قرض کرد و هرگز آن را پس نداد. او هم از من سرد شد و مرا ترک کرد. از آن زمان با چند نفر دیگر به طور موقت ازدواج کردم، اما هیچ کدام از آنها ثابت نبودند تا اینکه یک روز در یکی از پارک های تهران با جوانی به نام اتابک آشنا شدم.
او مدعی شد که قصد دارد مرا با خود به یکی از کشورهای همسایه ببرد. از ناباوری خودم خیلی خوشحال شدم و او خیلی زود برایم پاسپورت گرفت. وقتی به آن کشور رسیدیم، متوجه شدم که اتابک از من سوء استفاده کرده و به قاچاق شیشه می پردازد. اما وقتی 15 میلیون تومان به من داد و من به حساب ناپدری ام واریز کردم، دیگر اعتراضی نکردم و این ماجرا چندین بار تکرار شد و در نهایت تصمیم گرفتیم در آن کشور بمانیم. یک بار اتابک به تنهایی مقداری شیشه را به آن کشور قاچاق کرد، اما مواد مخدر کیفیت خوبی نداشت و خریدار آن را پس داد. اتابک که دچار مشکل شده بود آنها را به شخص دیگری داد و پلیس ما را شناسایی کرد اما فقط مقدار بسیار کمی شیشه مصرفی شوهرم پیدا کردند و فقط ما را ممنوع الخروج کردند اما بعد از مدتی شوهرم موفق به فرار شد. از آنجا و من نیز داخل سقف یکی از کامیون ها پنهان شدم و به ایران برگشتم. ما دیگر پول نداشتیم و با کلاهبرداری و دادن سفته به مردی که در سایت دیوار آگهی می داد، کامیون خریدیم، اما شوهرم نه تنها اقساط را پرداخت نکرد، بلکه برای تامین هزینه های خود نیز با مشکل مواجه شدیم. اعتیاد، روزها با نوشیدن لیوان هم آلوده شدم. وقتی بدهی هایمان زیاد شد به مشهد برگشتیم اما صاحب وانت اتابک را پیدا کرد و او را به مرکز ترک اعتیاد تهران برد در حالی که ناپدری من هم به جرم کلاهبرداری در زندان اوین است.
حدود یک ماه بعد مأموران کلانتری طبرسی شمال مشهد نیز حدود ساعت 3 بامداد به ظن سرقت مرا دستگیر کردند. بعد از رفتن از آنجا دنبال کار بودم که در سایت دلال نظافت و نظافت آگهی را دیدم و به بلوار طبرسی شمالی رسیدم اما آن مرد مرا فریب داد و سحر از خانه اش خارج شدم. پلیس، اما ای کاش…
با صدور دستور ویژه سرگرد احمد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمال مشهد)، تحقیقات برای کشف جرایم احتمالی این زن جوان ادامه دارد.