افزونه پارسی دیت را نصب کنید Friday, 8 November , 2024
1

خاطره بی سابقه سردار علایی و احتمال قطع نخاع + عکس

  • کد خبر : 425177
خاطره بی سابقه سردار علایی و احتمال قطع نخاع + عکس

به گزارش مانیبان، سردار حسین علایی بنیانگذار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از فرماندهان ارشد دوران هشت سال دفاع مقدس در جلد اول کتاب تاریخ شفاهی خود به مجروحیت شدید خود در عملیات بیت المقدس پرداخت. ممکن است نخاع این فرمانده را قطع کرده باشد، می گوید: با تعدادی از نیروها ملاقات کردم. ستاد قرارگاه […]


به گزارش مانیبان، سردار حسین علایی بنیانگذار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از فرماندهان ارشد دوران هشت سال دفاع مقدس در جلد اول کتاب تاریخ شفاهی خود به مجروحیت شدید خود در عملیات بیت المقدس پرداخت. ممکن است نخاع این فرمانده را قطع کرده باشد، می گوید: با تعدادی از نیروها ملاقات کردم. ستاد قرارگاه شامل حسن نوربخش و محمود آبادی سوار ماشین شده و در مسیر سیلاب در جاده اهواز – خرمشهر و از آنجا به پادگان حمید رفتند.

فرار عراقی ها را دیدیم. از آنجا به سمت جفیر حرکت کردیم. ما خیلی جلوتر از قدرتمان بودیم. نیروهای عراقی فراری به محض دیدن ما به سمت ما تیراندازی کردند. سریع برگشتیم؛ اما به دلیل سرعت زیاد ماشین ما به چپ پیچید، در کنار جاده افتاد و واژگون شد و دو مهره گردنم شکست و بیهوش شدم.

همراهانم که زنده ماندند مرا به بیمارستانی در اهواز بردند و در آنجا تحت مداوا قرار گرفتم. ابوالحسن آل اسحاق یکی از همکلاسی هایم از دانشگاه تبریز و چند بچه دیگر از صدا و سیمای اهواز از جمله مرتضی نعمت زاده به دیدار من آمدند. چون مهره های گردنم شکسته بود بدنم نمی توانست از گردن به پایین حرکت کند و احتمال قطع شدن نخاع و فلج شدنم زیاد بود.

زمانی که در بیمارستان اهواز بودم، خرمشهر هنوز آزاد نشده بود. بعد از چند روز با هواپیمای نظامی C-130 به همراه مجروح دیگر به یکی از بیمارستان های تهران منتقل شدم. آنجا مرا عمل کردند و مهره های گردنم را با کابل ثابت و وصل کردند. پس از بهبودی اندک مسیر درمان تدریجی را شروع کردم که تا بعد از عمل ماه مبارک رمضان ادامه داشت.

در عملیات رمضان که بعد از بیت المقدس انجام شد، پسر عمویم حسن که پس از اخذ مدرک دیپلم به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و مدتی را در بیت امام سپری کرد، شهید شد. این زمانی بود که در بیمارستان بودم. شهادت او مرا بسیار متاثر کرد و بسیار ناراحتم کرد. من هنوز او را به یاد دارم و هیچ وقت حال و هوای او را فراموش نمی کنم. جوانی رعنا زیبا و باصفا بود. خانواده او از دیگر اقوام ما مرفه تر بودند و حسن نیازی به سربازی و جنگ نداشت. اما انقلاب او را جذب دین و امام خمینی کرد و به همراه دو برادر دیگرش به جبهه آورد. خیلی زود در سن 20 سالگی به شهادت رسید.

این یکی از دغدغه های اصلی من بود. چون از گردن به پایین هیچ احساسی نداشتم و نمی توانستم بدنم را تکان دهم. کم کم سمت راست بدنم را حس کردم. اما مشکل حسی در سمت چپ بدنم ادامه داشت. دست و پای چپ من هیچ احساس و حرکتی نداشت و از دست و پای راستم لاغرتر بود، این یک تراژدی بزرگ بود.

کم کم چشمم به عینک نیاز پیدا کرد، ضربه ای که به سرم وارد شد تاثیر منفی روی دیدم گذاشت. در بیمارستان به یاد جانبازان عزیز قطع نخاع افتادم. در عین حال با جراحی فشار را از روی نخاعم برداشتند. بعداً با فیزیوتراپی، حس دست و پایم به مرور زمان برگشت. دکتر فرودی در بیمارستان تهران برای من زحمت کشیدند. داوود کریمی فرمانده سپاه تهران و همچنین پسر عمویم محسن و برادرم رضا برای بهبودی من زحمت کشیدند. زحمات و محبت شما را هرگز فراموش نمی کنم.

هنوز خوب نشده بودم که به جبهه برگشتم. هرکس به منطقه عملیاتی رفت و در میدان نبرد قرار گرفت، وظیفه داشت تکلیف الهی را انجام دهد. روحیه اش بالا می رفت و انگیزه اش بیشتر می شد. بعد از عملیات می خواست فرمانده مستقل یک تیپ عملیاتی شود. اما فرمانده سپاه تعیین کرده بود که در سمت رئیس ستاد قرارگاه به فعالیت خود ادامه دهم و این برایم ایجاد وظیفه می کند. مدتی بعد قرارگاه نوح(ع) را برای استقرار یگان های سپاه در استان های جنوبی کشور تشکیل دادم و تا پایان جنگ فرماندهی آن قرارگاه را بر عهده داشتم.

منبع: ایسنا


لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=425177

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.