افزونه پارسی دیت را نصب کنید Thursday, 7 November , 2024
1

سخنان باورنکردنی پدر آرزو 16 ساله که خودکشی کرد

  • کد خبر : 424226
سخنان باورنکردنی پدر آرزو 16 ساله که خودکشی کرد

به گزارش مانیبان، 22 آبان ماه خبر خودکشی دختر 16 ساله منتشر شد. بررسی های اولیه نشان داد این دختر 16 ساله پس از انتقال به بیمارستان هفتم تیر از طبقه ششم خانه ای به پایین پریده و جان خود را از دست داده و منشا این خودکشی است، پیگیری های خبرنگار حاکی از این […]


به گزارش مانیبان، 22 آبان ماه خبر خودکشی دختر 16 ساله منتشر شد.

بررسی های اولیه نشان داد این دختر 16 ساله پس از انتقال به بیمارستان هفتم تیر از طبقه ششم خانه ای به پایین پریده و جان خود را از دست داده و منشا این خودکشی است، پیگیری های خبرنگار حاکی از این بود که این مرگ خودخواسته بوده است. . این اتفاق به دلیل اختلاف دختر با مدیر مدرسه اش رخ داد و به همین دلیل سعی کردیم با پدر خانواده صحبت کنیم تا از منشأ این مرگ دلخراش مطلع شویم. گفتگو با پدر آرزو دختر 16 ساله ای که در یک فاجعه گم شد. تصادف

پدر آرزو با صدایی غمگین از روز حادثه به ما گفت: روز شنبه 21 آبان دخترم آرزو با مدرسه به اردو رفت. نزدیک پنج بود که زنگ زدند. اهل مدرسه بود، گفتند: می دانی دخترت چه کار کرد؟ تعجب کردم و گفتم: نه چیکار کرد؟ گفتند: وقتی بیرون آمد به جای یونیفورم، ساق پوشیده بود. مدیر مدرسه اش دوباره با او تماس گرفت و به او گفت: آرزو ساعت 4 بعد از ظهر بدون هماهنگی مدرسه را ترک کرد و از آن زمان تاکنون چیزی از او نشنیده ایم.

همسرم و پسرم به دنبال او رفتند اما اثری از دخترم پیدا نکردند تا اینکه یک ساعت بعد از مدرسه با ما تماس گرفتند و گفتند سریع به بیمارستان برسیم. من شغل آهن قراضه دارم و با کامیون کار می کنم. وقتی این خبر را شنیدم همه چیز را رها کردم و به بیمارستان رفتم و جسد دخترم را که فوت کرده بود پیدا کردم. او در خانه یکی از دوستانش بود. او تنها بود و نمی دانم چه اتفاقی برایش افتاد که باعث شد از آنجا بپرد بیرون.

اهالی کوچه صدای او را شنیدند و با اورژانس تماس گرفتند، اورژانس آمد و او را به بیمارستان رساند اما… پدر آرزو با عصبانیت و پشیمانی ادامه می دهد: آرزو فرزند سوم من بود، من 2 فرزند و این دختر دارم. امید و آرزوی من بود آرزو برای من دختر نبود، مادر بود، یک همسفر. یه دختر خیلی مهربون بود اصلا اذیتم نکرد. پدر آرزو گفت: صبح اگر وقت نمی کرد ظرف ها را بشوید، یک یادداشت با یک نشانگر جادویی برایم می گذاشت که روی آن نوشته بود: «بابا قول می دهم ظهر بیایم ظرف ها را بشویم». در میان فریادهای مردانه اش: پس از این ماجرا از مسئولین مدرسه در کلانتری شهر شکایت کردیم. تا الان حتی از مدرسه هم تماسی با ما نگرفته اند، احوال ما را نپرسیده اند. از مدیر مدرسه شکایت کردیم. این اولین بار نبود که با دخترم بد رفتار می شد. سال گذشته آنها قصد داشتند او را با بهانه هایی مانند اینکه چرا دوستان زیادی دارد یا موهایش می ریزند ثبت نام نکنند. هر وقت دختری را در خیابان می دیدم که می خواستم دخترم شبیه آنها باشد، آرزوهای زیادی داشتم. برای او هربار با خودم میگفتم خدایا کاش یکی از اینها آرزوی من بود… اما…

منبع: رکنا


لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=424226

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.