به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، نسل زد باهوش است و از اتفاقات پیرامون خود آگاه است. نسل آلفا، زندگی دیجیتال و سرعت در انجام کارها.
دو نسلی که در مقایسه با نسل های قبلی با تفاوت های چشمگیری در ارزش ها، نگرش ها و الگوهای رفتاری روبرو هستند. این نسلها دسترسی بیسابقهای به اطلاعات و فناوری دارند، زیرا در دنیای دیجیتال متصل به اینترنت بزرگ شدهاند. این موضوع باعث شده است که نگاه متفاوتی به مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داشته باشند. نسل Z و آلفا معمولاً بر آزادی فردی، هویتهای چندلایه و پذیرش تفاوتها تأکید میکنند. این نسل ها نیز تمایل بیشتری به توجه به مسائل زیست محیطی و عدالت اجتماعی دارند و نقش فعال تری در این زمینه ها ایفا می کنند.
از سوی دیگر، نسل های قبلی با نگرش های محافظه کارانه تری بزرگ شدند. آنها با الگوهای زندگی سنتی تر و ساختارهای اجتماعی پایدارتر رشد کردند که بر سخت کوشی و تعهد به نهادهای اجتماعی و خانوادگی تأکید داشت. این تفاوت در نگرش ها گاهی چالش ها و سوء تفاهم هایی را بین نسل ها ایجاد می کند، زیرا ممکن است نسل های قدیمی سرعت تغییر را نپذیرند یا با الگوهای جدیدتر سازگار شوند. این تضادها اغلب در زمینه هایی مانند کار، سبک زندگی و تعاملات اجتماعی به وضوح دیده می شوند.
بچه ها دیگر مهارت ها را از سنین پایین یاد نمی گیرند
در همین راستا اردشیر گراوند پژوهشگر اجتماعی در گفت وگو با رکنا اظهار کرد: یکی از چالش های مهم کشور، آماده سازی نیروی انسانی برای زندگی سالم عمومی است. موضوعی که در طول تاریخ و در همه جوامع همیشه پرهزینه و پیچیده بوده است. در گذشته افراد مهارت های زندگی را از طریق فعالیت هایی مانند کشاورزی، دامپروری و کارآموزی صنعتی کسب می کردند. اما با تغییر الگوهای اقتصادی و اجتماعی در دهه های اخیر، این الگوی آموزشی تقریباً از بین رفته است.
وی در ادامه تاکید کرد: در 50 سال گذشته حدود 60 درصد نیروی کار ایران در بخش کشاورزی و دامپروری مشغول به کار بودند. حتی 40 سال پیش ترکیب اشتغال شامل 40 درصد کشاورزی، 40 درصد صنعت و 20 درصد خدمات بود. در آن زمان بچه ها از سنین پایین مجبور به یادگیری مهارت های عملی می شدند و والدین نقش فعالی در تربیت آنها داشتند و به تعبیری شاگرد معلمان خود بودند. این بچه ها باید این درس ها را یاد می گرفتند. به علاوه، چون تعداد فرزندان در خانواده ها زیاد بود، والدین فرزندان خود را عصا و یاور زندگی می دانستند. اما اکنون شرایط بسیار تغییر کرده است.
این پژوهشگر اجتماعی می افزاید: اما امروزه با کاهش حجم خانوار و تغییر سبک زندگی، خانواده ها از آموزش مهارت های ضروری زندگی فاصله گرفته اند. میانگین تعداد فرزندان در هر خانوار به 1.4 کاهش یافته است. به جای تمرکز بر مهارت های ضروری، والدین اغلب تمایل دارند فرزندان خود را در زمینه هایی که خودشان تسلط ندارند، از جمله هنر، زبان و فعالیت های غیر خانگی آموزش دهند. این تغییر نگرش به این معناست که نظام آموزشی نمی تواند نقش موثری در آموزش مهارت ایفا کند.
وقتی بچه ها می بینند که والدینشان زندگی آنها را تامین می کنند، دیگر دلیلی برای یادگیری مهارت نمی بینند.
اردشیر گراوند تاکید کرد: با حذف نظام استاد شاگردی و کاهش نقش بخش هایی مانند دامداری و کشاورزی، نوجوانان امروزی فاقد مهارت های کاربردی لازم برای ورود به بازار کار هستند. این مشکل در آینده تبدیل به یک بحران می شود، زیرا بسیاری از جوانان بدون داشتن مهارت های لازم وارد بازار کار می شوند و مدارس و دانشگاه ها به فرزندان ما مهارت نمی آموزند که این مشکل را ایجاد می کند. در این شرایط، وقتی فرزندان ما می بینند که والدین زندگی آنها را تامین می کنند، دیگر نیازی به یادگیری مهارت های خاصی نمی بینند و خود را تامین می کنند.
صاحبان مشاغل می گویند که باید زمان زیادی را برای آموزش نسل Z صرف کنند
وی با تاکید بر اینکه در این شرایط کارفرمایان نیز از نیروی کار نسل Z ناراضی هستند، گفت: دلیل آن این است که آنها نیز باید زمان زیادی، گاهی سال ها، برای آموزش نیروی کار نسل جدید صرف کنند در حالی که از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند، اما انجام می دهند. آن را نداشتن مهارت های لازم برای اشتغال
این پژوهشگر اجتماعی افزود: در این شرایط معلوم نیست چه بلایی سر آینده کشور می آید و والدین جامعه بیکار را ایجاد می کنند. شاید هم اکنون نیز بخش قابل توجهی از بیکاری در جامعه ناشی از عدم مهارت جوانان است که معمولاً تحصیلکرده هستند. اگر فردی صلاحیت نداشته باشد و شغل نداشته باشد قطعاً دچار آسیب های روانی، اجتماعی و فرهنگی می شود.
کارفرمایان از نیروی کار اتباع استفاده می کنند زیرا از ارتباط با نسل جدید خسته شده اند
اردشیر گراوند افزود: امروزه تجار با این نسل درگیری دارند. نیروی کار جوان و نوجوانی که تحصیلات دانشگاهی دارد وقتی وارد محیط کار می شود چیزی نمی داند و کارفرما می بیند که باید دو سال تلاش کند تا کار را به نیروی جدید آموزش دهد و نمی دانند که بعد از اینکه نیروی کار آموزش دیده باشد، در آن محیط می ماند یا خیر. در این شرایط، کارفرمایان از نیروی کار افغان استفاده می کنند، زیرا آنها واجد شرایط هستند و دستمزد کمتری دریافت می کنند.
وی با اشاره به اینکه در صورت عدم تغییر در مدیریت آموزش و زندگی عمومی نوجوانان، در آینده با چالش هایی در حوزه اشتغال و کارفرمایان مواجه خواهیم بود که جبران ناپذیر خواهد بود، گفت: نظام آموزشی باید بداند که در نظام اشتغال. مملکت، چه کارهایی نیاز داریم و چه کارهای دیگری از خدمت خارج شده و برای چیزی که دیگر وجود ندارد، نیروی کار تربیت نمی کند. از طرفی ورود افراد بدون کنکور به دانشگاه هم باعث شده که همه مدرک دانشگاهی داشته باشند اما مهارت نداشته باشند!
اردشیر گراوند، پژوهشگر اجتماعی در پایان تاکید کرد: اگر فرزندان ما از سنین پایین مهارتی را یاد می گرفتند، مهارت ارتباط با کارفرما را نیز یاد می گرفتند و این می تواند در بزرگسالی و زمانی که در محیط کار هستند به آنها کمک کند. انجام دهنده باشد