افزونه پارسی دیت را نصب کنید Tuesday, 1 October , 2024
0

جوان عاشق کارش برای پول پدرش ازدواج کرد اما تازه عروس فقط کتک خورد / زن مطلقه اسباب بازی شد

  • کد خبر : 381490

به گزارش رکنا، زن 30 ساله ای که مدعی بود شوهرش او را دوست ندارد و او قربانی یک رابطه خیانتکارانه شده است، ماجرای خود را برای مشاورش تعریف کرد. مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: فرزند دوم یک خانواده 8 نفره متولد قاین هستم و تا دبیرستان تحصیل کردم. 16 سال بیشتر نداشتم […]

به گزارش رکنا، زن 30 ساله ای که مدعی بود شوهرش او را دوست ندارد و او قربانی یک رابطه خیانتکارانه شده است، ماجرای خود را برای مشاورش تعریف کرد. مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: فرزند دوم یک خانواده 8 نفره متولد قاین هستم و تا دبیرستان تحصیل کردم. 16 سال بیشتر نداشتم که «اکبر» به خواستگاری ام آمد. آنها در همسایگی پسر عمویم زندگی می کردند و عمویم پدر اکبر را از ملاقات هایش در آنجا می شناخت.

به همین دلیل پدرم درباره «اکبر» تحقیق نکرد و با تایید اعضای خانواده ام سر سفره عقد نشستم و مدتی بعد زندگی مشترکمان را شروع کردم، اما هنوز یک سال از عروسی نگذشته بود. مراسمی که یک روز متوجه شدم که نه تنها اعتیاد اما هزینه های زندگی را از طریق خرده فروشی داروها نیز پوشش می دهد.

وقتی با گریه و فریاد اعتراض کردم، مدعی شد که شغلی ندارد و مجبور است برای تامین مخارج زندگی خود مواد بفروشد.

خلاصه هر چند در ابتدای زندگیم نمی خواستم زن مطلقه شوم اما هر کاری از دستم بر می آمد انجام دادم تا او را از این باتلاق نجات دهم. یک هفته یا 10 روز به قول خودش پاک بود و خودش. او دوباره عاشقانه مواد مخدر را در آغوش گرفت و همچنان ادعا می کرد که برای بیکاری به بیمارستان رفته است. مصرف مواد مخدر داره میره! در این شرایط از یکی از دوستان و آشنایان کمک خواستم و برایش کاری پیدا کردم اما باز هم نتیجه ای نگرفتم زیرا هر کار فقط 20 روز یا یک ماه به طول انجامید و بعد از آن به دلیل اخراج از محل کارش پرخاشگری یا دعوا با سایر کارمندان! با اینکه 10 سال از زندگی مشترکمان می گذشت و حتی بچه دار نشده بودیم، اما به دلیل اعتیاد و رفتارهای نامناسب اکبر، پدر و مادرش به او کمک نمی کردند و خیلی خسته بودم.

بالاخره چاقو به استخوانم اصابت کرد و از اکبر طلاق گرفتم. در این شرایط و برای گذران زندگی، در یک شرکت تولیدی کار کردم تا بتوانم از پس زندگی خودم برآیم و مستقل زندگی کنم. یک سال بعد از این ماجرا برای اولین بار «حشمت» را در شرکت دیدم. صاحب کارم مرا به اتاقش فراخواند و خواستگاری حشمت را به من گفت. وی گفت: «حشمت» از همسر اولش طلاق گرفت و پسرش را به همسر سابقش سپرد و حالا تنها زندگی می کند! بعد از چند بار ملاقات و صحبت با «حشمت» بود که با هم ازدواج کردیم، متوجه شدم او کیست. در 19 سالگی هنگام مسافرت با ماشین پدرش عاشق یکی از مسافرانش شد که زنی مطلقه بود. سوزان 35 ساله بود و پسرش به سن نوجوانی رسیده بود. به همین دلیل پدر و مادر حشمت که مخالف ازدواج او بودند، رابطه خود را با حشمت قطع کردند و به این ترتیب حشمت که با پول پدرش خوش گذرانی می کرد، دچار مشکل مالی می شود و چند سال بعد. با شرم و تأسف دوباره به آغوش خانواده اش برمی گردد و سپس با تایید و تشویق خانواده با من ازدواج می کند…

با وجود این، از ابتدای زندگی مشترکمان شاهد رها شدن و سردی رابطه عاطفی حشمت بودم، اما درخواستی نکردم. چند ماه بعد گفت: بیا توافق رو بشکنیم. من ارزش درد تو را ندارم! ابتدا صحبت های او را به شوخی می گرفتم و سعی می کردم بیشتر به همسرم توجه کنم و منکر عشق او نباشم، اما شوهرم مدام در مورد همسر سابقش صحبت می کرد و با فحاشی و فحاشی به من ضربه می زد تا اینکه یک روز در حالت شوک قرار گرفت. ! با عصبانیت به خانه پدرم رفتم و او با این ادعا که از رفتار خود پشیمان است نزد من آمد و مرا به زندگی مشترک بازگرداند اما چند روز بعد ضرب و شتم و رفتار بد او ادامه پیدا کرد تا اینکه گفت: من با تو هستم. یک پوشش ازدواج کردم تا پدرم به من پول و ماشین بدهد و راحت به “سوسان” برگردم وگرنه هیچ علاقه ای به تو ندارم!… حالا برای گرفتن قانون به کلانتری آمدم. تکلیفم را روشن می کنم اما ای کاش…

با سرپرستی آزمایشی گروهبان احمد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمال مشهد)، تلاش های روانی و اقدامات قانونی توسط مشاوران مجرب کارگری معاونت مددکاری اجتماعی در این خصوص آغاز شد.

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=381490

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.