افزونه پارسی دیت را نصب کنید Saturday, 19 October , 2024
1

مواجهه با دختر غمگین مشهدی / تلخ تر پس از خودکشی مادرش

  • کد خبر : 380375
مواجهه با دختر غمگین مشهدی / تلخ تر پس از خودکشی مادرش

به گزارش رکنا، دختر غمگین به دیدار خواهر کوچکترش آمد. رفاه اما بنا به اصول پزشکی و روانشناختی به دلیل درگیر بودن خواهرش اجازه ملاقات با خواهرش را نداشت خودکشی با قرص و سوء استفاده او را به یکی از مراکز بهزیستی بردند. ملاقاتش با خواهرش در روند درمانش تاثیر منفی گذاشت و از این […]

به گزارش رکنا، دختر غمگین به دیدار خواهر کوچکترش آمد. رفاه اما بنا به اصول پزشکی و روانشناختی به دلیل درگیر بودن خواهرش اجازه ملاقات با خواهرش را نداشت خودکشی با قرص و سوء استفاده او را به یکی از مراکز بهزیستی بردند.

ملاقاتش با خواهرش در روند درمانش تاثیر منفی گذاشت و از این رو با چشمانی پر از اشک غم های درونی اش را پیش رویم آشکار کرد.

به صورتش نگاه کردم و با لحنی دوستانه از او پرسیدم مادرت کجاست؟ انگار منتظر این جمله بودم! بغض عجیبی به او هجوم آورد. از بین پلک های اشک آلودش به من نگاه کرد.

این دیدار نگاه ها مرا هم تکان داد! با تمام احساسات و عواطفم سنگینی غم و اندوهی را در چهره اش دیدم. با همان لحن زیبای دخترانه گفت: امروز تولد مادرم است. لبخندی روی لبم نقش بست! با حالت خوشحالی گفتم: خوبه! تبریک می گویم! نمیخوای باهاش ​​بری؟!

و با همان بغض عجیبی ادامه داد: وای من بعد از دیدن خواهرم قرار بود به دیدن مادرم بروم! چون هنوز دلم برای سختی ها و رنج های زندگی تنگ شده! او به شدت با پدرم اختلاف داشت.

من و خواهرم هم از بچگی شاهد درگیری و توهین آنها بودیم. ما هرگز در زندگی خود یک روز آرام نداشتیم. لجاجت و خودخواهی در آنها فراوان بود.

حتی به خاطر من و خواهرم حاضر نبودند از خواسته هایشان دست بکشند. خانه ما تبدیل به جهنم توهین و مشاجره شد تا اینکه بالاخره مادرم تقاضای طلاق کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت.

آنها هرگز به زندگی و آینده ما منطقی فکر نکردند، در این میان من و خواهرم آواره شدیم. ما هر دو را دوست داشتیم و نمی توانستیم بدون آنها زندگی کنیم.

به همین دلیل گاهی در خانه اجاره ای مادرم می ماندیم و چند روزی به خانه پدرم می رفتیم. بعد از طلاق هر دوی ما ترک تحصیل کردیم. پدرم معتاد شد و از کارش اخراج شد.

مادر با مشکلات و مخارج زندگی دست و پنجه نرم می کرد و هرگز نتوانست به زندگی ای که در آرزویش بود دست و پنجه نرم کند. در ضمن ما هم زجر میکشیم.

روح و روان ما در حال بدی بود تا اینکه 2 سال پیش تمام دردهای دنیا بر سرمان فرود آمد. آن روز مادرم با مصرف قرص های فراوان به زندگی خود پایان داد و در بهشت ​​رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

هر سال مخفیانه با خواهرم تولدش را جشن می گرفتیم تا پدرم متوجه نشود، اما امروز به این فکر افتادم که اول خواهرم را زیارت کنم و بعد بدون ترس از کسی تولد مادرم را بر سر مزارش جشن بگیرم. می خواهم بغلش کنم و فریاد بزنم “مامان دوستت دارم!”…
و دختر با چهره ای اشک آلود سرنوشت تلخ خود را دنبال کرد تا داستانش درس عبرتی برای خانواده ها باشد.
داستانی واقعی بر اساس خاطرات یک مشاور و دستیار در کلانتری مصلی مشهد.

سید خلیل سجادپور

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=380375

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.