به گزارش رکنا، مهرماه سال 1394 مردی از گم شدن همسر 19 ساله خود به پلیس آگاهی تهران خبر داد.
شاکی به پلیس گفت: هشت ماه پیش با همسرم ازدواج کردم. او علاقه ای به من نداشت و به خاطر تعهد خانواده اش حاضر به ازدواج شد. فکر می کردم بعد از ازدواج به من علاقه مند می شود و شرایط زندگی ما بهتر می شود، اما اینطور نبود و هر روز بر تنفرش نسبت به من افزوده می شد.
و افزود: روز حادثه که از سرکار به خانه برگشتم خبری از او نبود. به موبایلش زنگ زدم اما خاموش بود. همه جا را که فکر کردم ممکن است رفته باشد گشتم، اما فایده ای نداشت. ماجرا را به خانواده اش اطلاع دادم و به همراه آنها به دنبال همسرم رفتیم اما تلاشمان بی نتیجه ماند. تا اینکه از طریق خانواده اش متوجه شدم که او قبل از ازدواج با من به پسری علاقه دارد، اما خانواده اش نامزدی او پاسخ منفی داد. آنها فکر می کردند این جوان 23 ساله خیانت کرده و دخترشان را با خود برده است. به خانه مرد جوانی رفتم که خانواده اش گفتند چند روزی است خبری از او ندارند. گمان می کنم ناپدید شدن همسرم و بچه ای که از خانه فرار کرده به هم مرتبط هستند.
همزمان با تشکیل پرونده قضایی در دادسرای امور جنایی تهران، تحقیقات برای شناسایی و دستگیری آنها ادامه داشت تا اینکه دو روز پیش ماموران متوجه شدند نوواروس 19 ساله و مرد مورد علاقه او به تهران بازگشته اند. و به خانه مرد جوان رفت. ماموران به منزل هدف رفته و این دو نفر را دستگیر کردند.
زن جوان به ماموران گفت: اگر پیش شوهرم برگردم فرار می کنم. من دیگر نمی خواهم بدون عشق با او زندگی کنم.
و افزود: به پسر افغان علاقه داشت. او حتی به خواستگاری ام آمد اما خانواده ام به او پاسخ منفی دادند و حتی تهدید کردند که اگر دوباره از من خواستگاری کند به او آسیب می زنند. برادرانم نیز مرا تهدید کردند که با مرد مورد نظرشان ازدواج خواهم کرد. سرانجام آنها مرا با مردی ازدواج کردند که هیچ علاقه ای به او نداشتم. پسر مورد علاقه من شوکه شده بود و نمی توانست باور کند که من با مرد دیگری ازدواج کرده ام و مدتی به شهر می روم.
زن جوان ادامه داد: چهار روز پس از ازدواج اجباری، شماره جدید پسر افغان را گرفتم و داستان زندگی بی عشق خود را برای او تعریف کردم. گفت بهتره الان که ازدواج کردم فراموشش کنم ولی بدون اون نمیتونم زندگی کنم.
گفت: از طریق تلگرام در ارتباط بودیم و هر از چند گاهی همدیگر را می دیدیم. بالاخره بعد از هشت ماه چون شوهرم نمی خواست از من طلاق بگیرد، با مرد مورد علاقه ام فرار کردم. او مرا با خواهرش به شهر یزد برد. بعد تصمیم گرفتیم به تهران برگردیم تا از شوهرم بخواهد از من طلاق بگیرد و بتوانیم ازدواج کنیم. اگر دوباره به آن زندگی بی عشق برگردم، این بار فرار می کنم یا خودکشی می کنم.
سپس درگذشت افغانی وی همچنین در بازجویی گفت: من و او به هم علاقه داریم. او با زور و تهدید برادرانش با شوهرش ازدواج کرد. طاقت نداشتم که این همه عذاب کشید. بعد از فرار تصمیم به ازدواج گرفتیم. از او خواستم که از شوهرش طلاق بگیرد و بعد که دستگیر شدیم ازدواج کنیم. زن مورد علاقه من چندین بار اقدام به خودکشی کرد، اما من جلوی او را گرفتم. می ترسم اگر به خانه برگردد جانش در خطر باشد.