با در نظر گرفتن اینکه ذهن در مغز ما چگونه کار می کند، می توان تصور کرد که در دنیای ایده ها، خیالات، رویاها، خاطرات و افکار، چه تعداد امکان برای ایجاد جهان هایی متفاوت از دنیایی که در آن زندگی می کنیم وجود دارد.
عبدالرحمن نجال رحیم، عصب شناس، با توجه به نحوه عملکرد ذهن در مغز ما، می توان تصور کرد که در دنیای ایده ها، خیالات، رویاها، خاطرات و افکار، چقدر امکانات برای ایجاد جهان هایی متفاوت از دنیایی که در آن زندگی می کنیم وجود دارد. . اما اجبار به زندگی در واقعیت موجود، تجارب وسیع و گسترده تخیل را محدود و محدود می کند.
هنرهای تجسمی از جمله نقاشی یکی از امکاناتی است که به برخی از افراد جامعه بشری امکان بیان و نشان دادن تخیل و رویاهای لایه های ذهنی در مغز خود را می دهد. اما همه مردم فرصت، امکانات و شرایط درونی و بیرونی لازم برای دستیابی به این رهایی را در جهت تولید و ارائه دنیای خیالی خود در قالب هنرهای تجسمی نمی یابند.
غالباً دنیای انتزاعی که دائماً در دنیای خیالی مغز ما ایجاد می شود، فرصت گسترش ندارد. اما عده ای از این موانع عبور می کنند و به صورت حرفه ای وارد عرصه نقاشی و مجسمه سازی می شوند و با انتخاب و فراهم آوردن امکانات آموزشی و رهایی قوه تخیل خود از محدودیت های دست و پا گیر دیگر سعی در ورود به این وادی و نقاش یا مجسمه ساز شدن دارند.
دور از انتظار نیست که برخی نقاشان خلاق از این گروه به شهرت هنری در بازار هنر دست یابند. اما نکته مهم این است که در این شلوغی و شلوغی، گاه به شکلی غافلگیرکننده و غیرمنتظره، افرادی که ظاهراً شرایط لازم را ندارند، موفق میشوند از اعمال خلاقانه خود برای ابراز احساسات، تخیلات و رویاهای پنهان خود رها شده و خلق کنند. کار می کند. قابل توجه
طبق بررسی های انجام شده، این موقعیت شانسی و استثنایی اغلب برای افراد عادی در میانسالی و بعد از آن اتفاق می افتد که فشار مسئولیت ها، بایدها و نبایدهای زندگی، محرومیت ها، شکست ها، ضررها، ممنوعیت ها، سرکوب ها، موانع اقتصادی و اخلاقی افزایش می یابد. تا یک نقطه خاص، در مواجهه با واقعیت گیر کرده است. این اتفاق افتاده است که نادیده گرفتن بارهای خود چیزی را تغییر نمی دهد.
شیوه شیطنت آمیزی است برای «صحبت کردن با باد» و «کوبیدن دل در دریا»، رها کردن دست های کودکانه برای بازآفرینی رویاها، خاطرات، تخیلات باقی مانده در ذهن که مغز هنوز آن ها را فراموش نکرده است. همه اینها با استفاده از رنگ، قلم مو، کاغذ طراحی، بوم، چوب، صدف های دریایی، بقایای قطعات الکترونیکی شکسته، سرامیک و هر چیزی که قابل تصور باشد ایجاد می شود. هنگامی که این نیروی خفته بیدار می شود و در دست ها رها می شود، اولین چیزی که فرد را شگفت زده و شگفت زده می کند.
هیچ اتفاقی نمیافتد که اطرافیانشان را غافلگیر کند، آنوقت است که سیل شروع شده، تخیل سرازیر شده و بیصبرانه منتظر ظهور در خطوط، حجمها، فضاها و رنگها هستند، سر تا پا نمیدانند و دستها با وسواس میجنگند. برای بیرون آوردن آنها آنهایی که خود را از آوار خاطرات و رویاها و رویاهای سالهای اخیر رها کرده اند و آنها را بازسازی کرده اند، شب و روز نمی دانند.
فقط با انجام دادن و خلق کردن می توانید تولد دوباره خود را با دیگران جشن بگیرید. برخی دیگر که روز به روز بر تعداد و گستره آنها افزوده می شود و عده ای متعجب می شوند، می توانند رویاها، خاطرات و خیالات خود را در آثار خلق شده ببینند; تمام آن ذهنیت های آزاد شده در بند که در هسته خواسته ها، راحتی ها، ملاحظات، ملاحظات، محدودیت ها و شرایط زندگی روزمره مدت هاست گرفتار شده اند.
بدیهی است که این شغل نیازمند شجاعت بازیگوش و شادی آور است و همچنین دلتان را به دریا بسپارید و با خطر یک رسوایی شرم آور روبرو شوید. این یک بازی تمام عیار در هافبک است. اما بدیهی است که نیاز به حمایت، تشویق و حمایت فرهنگی دارد.
همه اینها را زمانی کشف کردم که حدود هفت سال پیش و در پی تحصیل در رشته علوم اعصاب، مستندی به نام «فصل هستی» درباره چهار نقاش زن که از میانسالی تا پیری شروع به کار خلاقانه هنری کردند، ساختم: صغری عبداللهی (مجسمه ساز)، فخری گلستان. (سفالگر)، اکرم سرتختی (نقاش) و مکرمه قنبری (نقاش). دیدار با این هنرمندان برای من یک تجربه زیبا و همیشه به یاد ماندنی خواهد بود.
چقدر پشیمان شدم که نتوانستم برای بازدید از دو سال نقاشی رفعت صراف در خرداد امسال به نمایشگاه «ناگهان در سال 84» در گالری گلستان بروم. مادربزرگی که در 84 سالگی برای فرار از بیماری خود به طور تصادفی خودکارهای رنگی را برداشت و ناگهان متوجه قدرت خلاقیت نقاشی خود شد.