افزونه پارسی دیت را نصب کنید Monday, 25 November , 2024
1

آرایشگر پولدار در جریان رویدادهای مجلل جان خود را از دست داد و بدبخت شد + جزئیات

  • کد خبر : 357653
آرایشگر پولدار در جریان رویدادهای مجلل جان خود را از دست داد و بدبخت شد + جزئیات

به گزارش رکنا، خانم 52 ساله ای به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد ضمن بیان اینکه غرور و ناسپاسی زندگی ام را سیاه کرده است، گفت: در یکی از روستاهای فریمان به دنیا آمدم و در نهضت سوادآموزی تحصیل کردم. دبستان از آنجایی که در روستای ما و اطراف آن مدرسه […]

به گزارش رکنا، خانم 52 ساله ای به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد ضمن بیان اینکه غرور و ناسپاسی زندگی ام را سیاه کرده است، گفت: در یکی از روستاهای فریمان به دنیا آمدم و در نهضت سوادآموزی تحصیل کردم. دبستان از آنجایی که در روستای ما و اطراف آن مدرسه دخترانه نبود، به مدرسه رفتم و قرآن و کتاب گلستان سعدی را یاد گرفتم تا بی سواد نباشم. از نظر ظاهری دختر زیبایی بودم و به همین دلیل خواستگارهای زیادی داشتم تا اینکه در 14 سالگی پسرخاله ام به خواستگاری ام آمد و پدرم با من ازدواج کرد. ازدواج ما موافقت کردیم.

احسان تعمیرگاه موتورسیکلت داشت و همه او را پسری مومن و با شخصیت قوی و چشمانی روشن می شناختند. احسان قیافه چندان زیبایی نداشت و من همیشه از این بابت غمگین بودم، هر چه مادرم می گفت که خدا را شکر پسر خوبی است، پیش خداست و همه به او قسم می خورند، فایده ای نداشت و من همچنان ناسپاس بودم. بالاخره صاحب فرزند و خانه و زندگی و ماشین و باغ شدیم و زندگی بسیار مرفهی داشتیم تا جایی که دیگران دلتنگ زندگی ما شدند اما من همچنان دلتنگ زندگی دیگران بودم و تا پسرم به خدا شکایت کردم. از سردردهای عجیب رنج می برد. هنگام اشاره به مراکز پزشکی پزشکان تشخیص دادند پسرم تومور مغزی دارد… آن شب بسیار مستاصل و درمانده بودم و با حالتی آشفته به حرم رفتم. به قول خودم به امام رضا (علیه السلام) شکایت کردم که روزی مدیون خدا هستم. فکر کردم چرا خدا با من اینجوری کنه که اینهمه پشیمونی تو دلم هست و این همه گلایه و ناسپاسی!!

همسرم هر چقدر صبور و قدردان بود ناسپاسی کردم… بالاخره در میلاد حضرت معصومه پسرم شفا پیدا کرد اما من هنوز نفهمیدم. حالا از صبح زود تا پاسی از شب کار می کرد. یک اتاق نشیمن زیبا برای خودم داشتم. می خواستم آینده را آنطور که می خواهم بسازم. یه خونه بزرگتر… ماشین آخرین مدل و… خریدمش ولی بازم نتونستم حسادت و حرص رو کنار بذارم. من همیشه مشغول کار و ثروت اندوزی بودم. بیشتر وقتم را در آرایشگاه می گذراندم. او برای انجام کارهای خانه یک خدمتکار استخدام کرده بود. به همین دلیل من اصلاً بزرگ شدن فرزندانم را ندیدم. فکر می‌کردم داشتن بهترین وسایل، اسباب‌بازی‌ها و سرگرمی‌های لوکس برای آنها کافی است و باید از من قدردانی کنند. خلاصه اینکه زندگی همیشه بر اساس شانس ما بود و من همه اینها را با تلاش خودم می دانستم. نماز را ترک کردم و خدا را به کلی فراموش کردم. من به آن مهمانی ها می رفتم و… نه از بچه ها خبر داشتم و نه از زندگی… یک روز به خودم آمدم و پسرم را دیدم که در باتلاق افتاده است. مواد بیهوشی غرق ….. همسر ساده ام چند معشوقه داشت و مدام بود مهمانی های شبانه مشارکت مختلط

در یکی از این مهمانی ها ایدز را با خود آورد… فکر می کردم کلاس بودن یعنی معاشرت با افراد مختلف و سطح بالا. حالا حریم خانه رفته بود و خانه ما خوابگاه شده بود. دو دقیقه نتونستیم حرف بزنیم باید سریع حرف میزدیم. ما طلاق عاطفی داشتیم و با دوستان مجازی و افراد دیگر گرم بودیم. مدام تلاش می کنم و کار می کنم… تا اینکه زندگی جنبه بدش را به من نشان داد. یک شب از بیمارستان تماس گرفتند و گفتند پسرشان به دلیل مصرف زیاد مواد مخدر اوردوز کرده و با حال بد در بیمارستان بستری شده است و به گفته پزشکان او دیگر نمی تواند حرکت کند زیرا دوستانش فکر می کنند او دچار توهم شده است. مصرف مواد مخدر آنها را به داخل استخر انداختند. خلاصه همسرم بعدش. بیماری ایدز او بدون اینکه متوجه شود آن را گرفت و برای همیشه ما را ترک کرد و دخترم که 17 سال داشت چندین سال است که از او خبری ندارد. همه در مورد او چیزی می گویند. فقط گاهی در شبکه های مجازی می بینم. روزها گذشت… در کمال ناباوری تمام ثروت، خانه، زندگی، همسر و فرزندانم یکی پس از دیگری از بین رفتند و دیگر هیچکس برای من پیازی نمی کند.

من که روزی حداقل 10 خدمه و خدمتکار داشتم به دستوراتم گوش می‌دادند، حالا زنی سرخورده هستم و از آن همه ثروتی که چشمانم را راضی نمی‌کند خبری نیست. خواستم بهت بگم که همیشه شکرگزار نعمت های خدا باش و به هر چی داری راضی باش تا مثل من در دنیا و آخرت عذاب نکشی.

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=357653

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.