افزونه پارسی دیت را نصب کنید Monday, 23 September , 2024
1

آیا جنگ جهانی سوم در راه است؟

  • کد خبر : 33040
آیا جنگ جهانی سوم در راه است؟

انقلاب کمونیستی مائو در چین روابط واشنگتن با پکن را متشنج کرد. تا اینکه دیپلماسی ورزشی «پینگ پنگ» روابط دو کشور را بهبود بخشید. این در حالی است که در سال های اخیر روابط چین و آمریکا رو به وخامت گذاشته است و بسیاری این وضعیت را به شرایط قبل از جنگ جهانی دوم نسبت […]

انقلاب کمونیستی مائو در چین روابط واشنگتن با پکن را متشنج کرد. تا اینکه دیپلماسی ورزشی «پینگ پنگ» روابط دو کشور را بهبود بخشید. این در حالی است که در سال های اخیر روابط چین و آمریکا رو به وخامت گذاشته است و بسیاری این وضعیت را به شرایط قبل از جنگ جهانی دوم نسبت می دهند.

در اوایل قرن بیستم، به ویژه پس از انقلاب “شینهای”*1 به رهبری “سان یات سن” در سال 1911، که به نظام امپراتوری چین پایان داد، ایالات متحده در زمره حامیان دولت ملی ROC محسوب می شد.

آغاز تظاهرات مردم عراق در محکومیت هتک حرمت به قرآن کریم

ریشه این حمایت به تلاش ایالات متحده برای مهار ژاپن که در حال جنگ با چین بود، برمی گردد. با این حال، پس از انقلاب مائو (“مائو تسه‌تونگ” رهبر حزب کمونیست) در سال 1949، که از دولت ملی در نزدیکی غرب چین به جزیره تایوان گریخت، تنش در روابط بین دو کشور آغاز شد.

دولت قبلی به تایوان رفته بود و از آنجا مدعی حاکمیت بر تمام چین شده بود. (دولت تایوان مستقر در تایپه اکنون خود را “جمهوری چین” می نامد که با “جمهوری خلق چین” که مقر آن در پکن است متفاوت است.) دولت مرکزی کمونیستی در چین تشکیل شد و ادعای چین را داشت و معتقد بود که تایوان باید روزی به سرزمین اصلی بازگردد.

تایوان، مرکز درگیری چین و ایالات متحده

در نتیجه این اتفاقات، رویارویی پکن و تایوان که مدعی حاکمیت بر تمام چین بود، به کانون درگیری واشنگتن و پکن تبدیل شد. در سال 1955، تهاجم دولت مرکزی چین برای بازپس گیری تایوان به تهدید حمله هسته ای آمریکا پایان داد. تا سال 1971 (به مدت 22 سال)، ایالات متحده از پذیرش نمایندگان چین کمونیستی در سازمان ملل خودداری کرد و همچنان دولت ملی چین مستقر در تایوان را به عنوان نماینده کل چین به رسمیت می شناخت.

با این حال، پس از اولین آزمایش هسته ای چین در سال 1964، که این کشور را وارد باشگاه قدرت های هسته ای کرد، و همچنین پس از درگیری مرزی بین چین و اتحاد جماهیر شوروی در سال 1969، نگرش ایالات متحده نسبت به چین کمونیستی تغییر کرد. در اولین نشانه روابط گرم، دولت چین در سال 1971 تیم ملی پینگ پنگ آمریکا را به این کشور دعوت کرد. این اولین سفر رسمی یک آمریکایی به چین از سال 1949 بود. این موضوع در تاریخ روابط چین و آمریکا به دیپلماسی «پینگ پنگ» معروف است که زمینه را برای برقراری روابط بین دو کشور فراهم کرد.

در ژوئن همان سال «هنری کیسینجر» وزیر خارجه وقت آمریکا برای دیدار و گفتگو با مقامات این کشور سفری محرمانه به چین داشت. متعاقباً با سفر ریچارد نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا به چین و امضای بیانیه شانگهای، روابط دو کشور عادی شد.

در این بیانیه موضوع تایوان به یکی از موضوعات اصلی بحث تبدیل شد. به گفته دیپلمات‌های آمریکایی، مقامات چینی و شخص مائو، علی‌رغم وابستگی‌اش به تایوان، توافق کرده‌اند که برای بهبود وضعیت فعلا از حمله نظامی به تایوان اجتناب کنند.

در سال 1979، جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحده، قطع روابط عادی با تایوان را اعلام کرد، سیاست چین واحد را به رسمیت شناخت و روابط ایالات متحده و چین را رسما برقرار کرد. در واقع، در سال جاری، ایالات متحده به جای دولت تایپه، جمهوری خلق چین را به عنوان دولت مرکزی کل چین به رسمیت شناخت.

همکاری جای خود را به تقابل داد

تا سال های اخیر که ایالات متحده به طور علنی و رسمی چین را به عنوان یک تهدید معرفی کرد و با آن مقابله کرد، ایالات متحده از توسعه چین حمایت می کرد. البته این رویکرد در دوران جنگ سرد با هدف تقویت چین در برابر نفوذ شوروی طراحی شد و موفق هم شد. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که قدرت گرفتن چین با حمایت آمریکا زمینه را برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فراهم کرد.

با این حال، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حمایت از چین هدف دیگری را دنبال کرد. در پس این رویکرد این ایده وجود داشت که توسعه اقتصادی چین لزوماً کشور را به یک دموکراسی لیبرال تبدیل می کند که در کنار ایالات متحده به عنوان قدرت های اروپایی قرار می گیرد.

این اندیشه ها با گسترش نظریه هایی مانند «پایان تاریخ» شکل گرفت که شکست شوروی را پیروزی ابدی لیبرالیسم در جهان معرفی می کرد. با این حال، در حالی که سرمایه گذاری ایالات متحده در چین به رشد این کشور کمک کرد، چین به یک دموکراسی لیبرال تبدیل نشد.

برای سال‌ها، بسیاری از کارشناسان هشدار داده‌اند که دلبستگی چین به هویت تاریخی‌اش اجازه نمی‌دهد که در نظم لیبرال آمریکا مانند ژاپن، کره جنوبی، آلمان و دیگران ادغام شود. از سوی دیگر، به گفته کارشناسان واقع‌گرا، حتی تبدیل چین به یک لیبرال دموکراسی نیز نتوانست رقابت بالقوه چین و ایالات متحده را متوقف کند. همانطور که آمریکا با «دکترین مونرو»*2 سعی کرد در آمریکای جنوبی حیاط خلوتی برای خود بسازد، اکنون چین در شرق آسیا نیز به دنبال همین مشکل است.

در هر صورت، ایالات متحده یک خطای تحلیل داشت. چین از نظر اقتصادی توسعه یافت، اما به توسعه سیاسی مورد نظر غربی ها نزدیک نشد. حقوق بشر مورد آرزوی آمریکا نه در این کشور اجرا شد و نه دموکراسی در این کشور معنا پیدا کرد. از سوی دیگر، همکاری آمریکا و چین نتوانست مانع از افزایش شدت رقابت بین دو کشور شود. در واقع چین عامل خارجی اصلی بود که پایان لحظه تک قطبی ایالات متحده را رقم زد. بنابراین همکاری با چین جای خود را به تقابل داد.

روسای جمهور آمریکا با هشدار نسبت به ظهور چین به عنوان یک قدرت بزرگ، جنگ تجاری و سیاسی را با چین به راه انداختند. آمریکایی ها با این فرض که توسعه قدرت چین، پکن را به رفتار هیتلر تشویق می کند، دومین اشتباه تحلیلی خود را در برابر این کشور مرتکب شدند. آمریکا به جای تاکید بر موازنه قوا بین چین و همسایگانش که می تواند توازن بین آمریکا و چین را ایجاد کند، رویارویی و تنش را افزایش داده و با لفاظی های تهاجمی این دو کشور را در آستانه تهدیدات نظامی قرار داده است.

با این حال، دیدگاه چین در مورد رفتار هیتلر از چندین جنبه ناقص است. برخلاف آلمان نازی، چین “مجبور به جنگ نیست”. چین خواهان تجدید نظر است، اما به دلیل اولویت های اقتصادی، نمی خواهد این تغییرات را به شدت انجام دهد. آلمان نازی در موقعیتی قرار داشت که احساس تحقیر می کرد و مجبور بود شرایط نظم اروپایی را با جنگ تغییر دهد. با این حال، چینی ها فقط به دنبال احترام شایسته یک قدرت بزرگ هستند و نیازی به جنگ ندارند.

از سوی دیگر، آمریکا که می خواهد به هژمونی خود در سراسر جهان، یعنی برتری و قدرت تعیین کننده آمریکا در تمام امور جهانی ادامه دهد، حاضر نیست چنین عزتی را برای چین قائل شود. بر اساس دیدگاه آمریکا، چین باید روابط داخلی، تجاری و سیاسی خود را به گونه ای تنظیم کند که آمریکا می خواهد. در نتیجه، برای اجرای این خواسته، تحریم‌های مستقیم و غیرمستقیم علیه چین اعمال شده و تهدیدات نظامی در دریای چین جنوبی در حال تشدید است.

همین وضعیت را آمریکا علیه روسیه ایجاد کرد که منجر به جنگ در اوکراین شد. در مورد چین، ایالات متحده سال‌ها تلاش کرده بود تا با پذیرش حاکمیت چین واحد، از تحریک چینی‌ها بر سر تایوان جلوگیری کند. اما همزمان با افزایش تنش بین آمریکا و چین، مداخله آمریکا در تایوان نیز تشدید شده است.

دو دیدگاه متضاد در مورد جلوگیری از جنگ

به گفته برخی کارشناسان، وضعیت کنونی دو کشور به یک درگیری امنیتی تبدیل شده است و می توان آن را به یک جنگ سرد جدید تشبیه کرد. حتی برخی بر این باورند که توانایی‌های چین بیشتر از توانایی‌های اتحاد جماهیر شوروی در اوج جنگ سرد است. به همین دلیل نگرانی هایی در مورد احتمال بحرانی شدن اوضاع و شروع جنگ وجود دارد.

برخی از کارشناسان این وضعیت را عادی می دانند. طبیعی است که چین به دنبال افزایش قدرت خود باشد و از سوی دیگر طبیعی است که آمریکا در برابر آن مقاومت کند.

جان مرشایمر، استاد روابط بین الملل در دانشگاه شیکاگو، این اتفاق را “تراژدی سیاست قدرت های بزرگ” می خواند. او ایالات متحده را مقصر می داند زیرا این امر باعث رشد سریع چین از طریق تعامل و همکاری شده است. به گفته وی، جنگ بین چین و آمریکا امکان پذیر است و احتمال وقوع آن بسیار بیشتر از جنگ احتمالی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی است.

مرشایمر ​​ایجاد این وضعیت را به ماهیت نظام بین الملل مرتبط می داند; در نتیجه، وی معتقد است که رقابت امنیتی بین دو کشور اجتناب ناپذیر است و نمی توان آن را متوقف کرد. با این حال، ایالات متحده می تواند با حفظ و تقویت شرکای آسیای شرقی خود، یادآوری احتمال استفاده از سلاح های هسته ای و شفاف سازی خطوط قرمز برای چین، از تبدیل رقابت امنیتی به جنگ جلوگیری کند. بنابراین به عقیده این گروه از کارشناسان، فشار بیشتر بر چین راه اجتناب از جنگ است.

از سوی دیگر گروهی دیگر از اندیشمندان روابط بین الملل تنها راه جلوگیری از جنگ را تعامل دو قدرت می دانند. کیسینجر وزیر امور خارجه سابق آمریکا در این زمینه می گوید که دونالد ترامپ (رئیس جمهور سابق آمریکا) تفاهم مائو و نیکسون در مورد تایوان را نادیده گرفته و چین را تحریک کرده و افزایش تنش ها را ناشی از برداشت نادرست در آمریکا می داند.

وی معتقد است که دیپلماسی با تاکید بر ارزش های مشترک به جلوگیری از جنگ کمک می کند. به گفته کیسینجر، آمریکا باید تلاش کند تا با ایجاد نظمی جدید با همکاری چین، هند و اروپا از تشدید تنش ها جلوگیری کند. در نتیجه، به گفته وی، می توان با کاهش فشار بر چین، از جمله با کاهش لفاظی ها در مورد تایوان، از جنگ جلوگیری کرد.

از این دو دیدگاه، مشخص است که آینده جهان متاثر از رقابت امنیتی چین و آمریکاست. مشکلی که احتمالاً اجتناب از آن غیرممکن است. اما می توان امیدوار بود که مدیریت روابط دو کشور با راهکارهای متضاد و متناقض از تبدیل این تقابل امنیتی به جنگ جلوگیری کند.

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=33040

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.