منو
اختلال افسردگی اساسی و روابط
توسط دبورا سرانی، روانشناس، همانطور که به هالی لوین گفته شد
وقتی صحبت از تاثیر افسردگی بر روابط می شود، من متخصص هستم. و این فقط به این دلیل نیست که من یک روانشناس هستم. من از 19 سالگی با اختلال افسردگی اساسی زندگی می کنم. من نه تنها روی این موضوع با بیمارانم کار می کنم، بلکه هر روز در زندگی خودم با آن مواجه می شوم.
شکی وجود ندارد که روابط قوی می تواند به ایجاد حائلی در برابر افسردگی و کاهش شدت دوره های افسردگی کمک کند. به عنوان مثال، یک مطالعه، بزرگسالان آمریکایی 25 تا 75 ساله را به مدت 10 سال دنبال کرد و نشان داد که افرادی که روابط ضعیف با همسر یا سایر اعضای خانواده خود را گزارش کردند، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به افسردگی بودند.
اما وقتی به خودتان صدمه می زنید، حفظ روابط ممکن است سخت باشد. این چیزی است که من به بیمارانم می گویم و می خواهم همه کسانی که افسردگی را تجربه می کنند و کسانی که به آنها اهمیت می دهند بدانند.
درک افسردگی ممکن است سخت باشد زیرا یک بیماری “نامرئی” است. این به خصوص اگر خودتان با آن مبارزه کنید صادق است. اغلب ما متوجه می شویم که برای مثال، شکستگی پای یک آسیب است و به گچ و عصا نیاز داریم تا بتوانیم حرکت کنیم. اما اگر علائم افسردگی مانند بدخلقی، مشکل در تمرکز، مشکل خواب، و به طور کلی احساس غم و اندوه و بی علاقگی به هر چیزی دارید، مقاومت در برابر وسوسه این که فقط به خودتان بگویید که از آن خلاص شوید سخت است.
اما اگر این واقعیت را نپذیرید که افسردگی شما واقعی است و به اندازه قند خون بالا یا آرتریت یک بیماری مزمن است، خود را برای مشکلات رابطه آماده خواهید کرد. چرا؟ توقعات غیر واقعی برای خودت در نظر می گیری.
عزیزان شما می خواهند به شما کمک کنند و زندگی شما را آسان تر کنند. آنها به شما نیاز دارند که به آنها بگویید برای چه کاری آماده اید، و چه زمانی به کمک یا استراحت نیاز دارید. همسران و سایر اعضای خانواده بیش از حد نگران هستند. شما می توانید زندگی آنها و شما را آسان تر کنید اگر به سادگی در مورد احساس خود آگاه باشید.
روشن کنید که افسردگی همه چیز شما نیست. برای عزیزان آسان است که غم و اندوه واقعی و واقعی یا تحریک پذیری را با افسردگی اشتباه بگیرند. ممکن است از وضعیت اوکراین ناراحت باشید یا در مورد کووید-19 نگران باشید و یکی از عزیزانتان این احساسات واقعی را فقط عود علائم اشتباه میکند.
باز هم، آنها فقط مراقب شما و سلامتی شما هستند. توصیه میکنم با آنها پیشرو باشید و بگویید: «نه، اینطور نیست که داروهایم را حذف کردهام یا افسردگیام بدتر میشود. من یک دلیل واقعی برای ناراحتی دارم و آن X، Y یا Z است. سپس در مورد آن با آنها صحبت کنید. شما با به اشتراک گذاشتن افکار خود احساس بهتری خواهید داشت و آنها با دانستن اینکه شما علائم خود را کنترل کرده اید احساس بهتری خواهند داشت.
این به ویژه در مورد کودکان صادق است. دخترم که الان در 30 سالگی است به داشتن مادری مبتلا به افسردگی عادت کرده است. وقتی او کوچک بود، میتوانستم بگویم که وقتی من ساکت یا بد خلق به نظر میرسیدم نگران من بود. گاهی باید به او اطمینان دهم که حال مادر خوب است.
کودکانی که والدینی مبتلا به افسردگی دارند، احساس میکنند که باید روی پوست تخممرغ راه بروند و نمیخواهند آن والدین را ناراحت کنند. آنها می خواهند مراقب باشند و از نیازهای خود چشم پوشی می کنند زیرا می خواهند مطمئن شوند که یک ردیف دومینوهای در حال فروپاشی برای مادر یا پدرشان که دارای یک بیماری مزمن هستند راه اندازی نکنند.
مهم است که هم شما و هم شریکتان به آنها اطمینان دهید که نیازی به چنین احساسی ندارند. به آنها بگویید که بله، شما خوب هستید، اما ممکن است به مدتی در آفتاب یا پیاده روی در فضای باز نیاز داشته باشید تا دوباره جمع شوید و دوباره احساس کنید که خودتان هستید. همانطور که برای شما مهم است که سلامت روان خود را بررسی کنید، به سلامت آنها نیز توجه کنید.
در مورد اینکه تشخیص افسردگی خود را با چه کسانی به اشتراک می گذارید، انتخابی باشید. ممکن است به نظر برسد که “باید” در مورد افسردگی خود باز باشید و به رئیس و همکاران خود اطلاع دهید. اما قبل از انجام این کار خوب فکر کنید. بله، ما در درک بیماری روانی راه زیادی را پیمودهایم، اما هنوز به آن انگ میگویند. نگاه کارفرمایان به افسردگی با سایر بیماری های مزمن مانند بیماری قلبی متفاوت است.
من این را در زندگی حرفهای خودم پیدا کردهام. بله، متوجه شده ام که به بیماران کمک می کند بدانند که من نیز روزهایی را دارم که برای بلند شدن از رختخواب تلاش می کنم، یا اینکه به خوبی با عوارض جانبی برخی از داروهای ضد افسردگی آشنا هستم. انگی که من با آن مواجه شدهام، بهطور شگفتانگیزی، از سوی درمانگران دیگر بوده است که احساس میکنند من بیش از حد به اشتراک میگذارم.
در نتیجه، یاد گرفته ام که در مورد اینکه با چه کسانی درگیری های شخصی را به اشتراک می گذارم، بسیار مراقب باشم. شما می توانید افسردگی داشته باشید و والدین فوق العاده ای باشید و حرفه ای درخشان داشته باشید. اما هنوز این تصور غلط وجود دارد که اگر شما این شرایط را دارید، به عنوان یک فرد ناقص هستید. خیلی ناراحت کننده است، اما متأسفانه یک واقعیت است.
مرتباً با خودتان چک کنید. این فقط به شما کمک نمی کند. به روابط شما کمک خواهد کرد. از بیماران میخواهم که حداقل هر چند هفته یک بار این سه سوال را از خود بپرسند:
- آیا شریک زندگی شما اظهار نظر کرده است که اخیراً بیشتر بدخلقی، غمگین یا تحریک پذیر به نظر می رسید؟
- آیا متوجه شده اید که هر روز به مدت حداقل 2 هفته در بیش از یک موقعیت دست و پنجه نرم می کنید؟ (به عنوان مثال، احساس غرق شدن در کار و فرزندانتان.)
- آیا انجام کارهایی که معمولاً از آنها لذت می برید، مانند دیدن یک فیلم یا بیرون رفتن برای غذا خوردن، برایتان سخت است؟
اگر حداقل یکی از پاسخ های شما مثبت است، با درمانگر خود تماس بگیرید. و اگر در حال حاضر درمانگر ندارید، به دنبال آن باشید. همچنین ممکن است شما باید یک بررسی دارویی داشته باشید، چه برای تغییر دارو یا افزایش دوز.
داشتن زمان مراقبت از خود را نیز در اولویت قرار دهید. ممکن است به نظر یک کالای لوکس باشد که نمی توانید از پس آن برآیید، چه از نظر مالی و چه از نظر زمانی. اما اگر فقط چند دقیقه در هفته وقت بگذارید، چه به باشگاه بروید یا یک حمام آرامش بخش، احساس بهتری نسبت به خودتان خواهید داشت و تمایل بیشتری برای تسلیم شدن در روابط خود خواهید داشت. به من اعتماد کن. شریک زندگی، فرزندان، دوستان و سایر اعضای خانواده شما از شما تشکر خواهند کرد.