افزونه پارسی دیت را نصب کنید Tuesday, 22 October , 2024
3

موشک در صورت برادرم منفجر شد/ پدرم با شنیدن این خبر درجا بیهوش شد/ شهیدی که پس از شهادت به زیارت امام رضا(ع) رفت.

  • کد خبر : 323523
موشک در صورت برادرم منفجر شد/ پدرم با شنیدن این خبر درجا بیهوش شد/ شهیدی که پس از شهادت به زیارت امام رضا(ع) رفت.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محمود معازپور در 23 شهریور 1347 در تهران به دنیا آمد. پدرش علی اصغر و مادرش مهین نام داشت. محمود 10 سال بیشتر نداشت که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. 17 ساله بود که به جبهه رفت و در عملیات های والفجر 8، کربلای 1، 2، 4 و 5 شرکت کرد […]

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محمود معازپور در 23 شهریور 1347 در تهران به دنیا آمد. پدرش علی اصغر و مادرش مهین نام داشت. محمود 10 سال بیشتر نداشت که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. 17 ساله بود که به جبهه رفت و در عملیات های والفجر 8، کربلای 1، 2، 4 و 5 شرکت کرد و سرانجام در سن 19 سالگی در فروردین ماه در عملیات «کربلای 8» در شلمچه به شهادت رسید. 1366 .

به نقل از ایسنا، شمس الدین معزپور برادر شهید «محمود معزپور» نقل می کند: برادرم جلوی چشمانم به شهادت رسید. او سه سال از من کوچکتر بود، اما بسیار فعال بود. سال 65 در حین عملیات در خط مقدم بودیم. محمود مسئول ارتباطات گردان المهدی (عج) بود اما گاهی اوقات نقش آفرینی هم می کرد. آرپی جی زن گردان مجروح شد. همه بچه ها روی زمین بودند که ناگهان محمود برای شلیک موشک آرپی جی ایستاد، اما ترکش به موشک اصابت کرد و موشک در صورت برادرم منفجر شد. اولین چیزی که گفتم انا الله و اینا ایلیه راجون بود.

از یک طرف برای برادرم خیلی سخت بود و از طرف دیگر رساندن خبر شهادت برادرم به خانواده خیلی سخت بود. به دامادمان زنگ زدم و ماجرا را به او گفتم. از او خواستم به خانواده اطلاع دهد. او فردی بسیار آرام بود. به پدرم گفت: خواب دیدم امام حسین (ع) پسرم را می خواهد. خواهرم در آن زمان باردار بود. پدرم نیز گفت: محمد جان فرزند را باید فدای راه خدا کرد. چند ساعت بعد به مسجد نزدیک اذان مغرب رفت و دوباره این داستان را تکرار کرد. و پاسخ پدرم هم همین بود.

محمد با ناراحتی گفت: اگر الان شهادت شمس الدین یا محمود را به تو بگویند چه؟ پدرم پاسخ داده بود: “به هیچ وجه.” دامادمان هم از موقعیت استفاده کرد و گفت: شمس الدین زنگ زد و خبر شهادت محمود را به من گفت. پدرم با شنیدن این خبر همان جا در مسجد غش کرد.

پدرم آنقدر محمود را دوست داشت که به شوخی به جای محمود او را «یوسف» صدا می کردیم. محمود قبل از ورود به تهران به مشهد سفر کرد! جنازه او را به اشتباه با شهدای مشهد بردند و پس از 2 روز پیدا شد. بعد از برگشتن از جبهه با دیدن تبلیغ برادرم در محله با کوله پشتی بر دوش، حالم بد شد.

من خودم سنگ قبرش را طراحی کردم تا به او ادای احترام کنم. دو ساعت کنار قبرش نشستم و نقشه اش را آماده کردم. بعد رفتم پیش آجرپز. هزینه حجر را هم با سهم الارث محمود پرداخت کردم، چون معتقدم شهدا زنده هستند، آنها هم ارث خواهند برد.

27218

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=323523

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.