افزونه پارسی دیت را نصب کنید Friday, 25 October , 2024
3

احمد توکلی: سر کلاس روی صندلی جلو می نشستم تا دختران بی حجاب را نبینم.

  • کد خبر : 323437
احمد توکلی: سر کلاس روی صندلی جلو می نشستم تا دختران بی حجاب را نبینم.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، احمد توکلی که تحصیلات دانشگاهی اش مربوط به دوره پهلوی دوم است چالش برخی از متدینین را برای مقابله با دانشجویان و معلمان بی حجاب دانست. به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، این فعال سیاسی در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، چگونگی […]

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، احمد توکلی که تحصیلات دانشگاهی اش مربوط به دوره پهلوی دوم است چالش برخی از متدینین را برای مقابله با دانشجویان و معلمان بی حجاب دانست.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، این فعال سیاسی در خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، چگونگی اجتناب از رویارویی با همکلاسی های بی حجاب خود را بیان می کند.

احمد توکلی که در سال 1348 در رشته برق و الکترونیک دانشگاه شیراز (دانشگاه پهلوی) پذیرفته شده است، می گوید که دانشگاه قبل از شروع ترم کلاس زبان برای دانشجویان برگزار می کرد و او به عنوان بقیه دانشجویان در این کلاس ها شرکت می کرد. . .

بقیه خاطره را از زبان خودش می خوانید:

من در این کلاس روی صندلی جلو می نشستم تا دخترهای بی روسری و معلم را بدون روسری نبینم و چشمانم فقط به تخته سیاه بود. وقتی آن خانم سوالی پرسید، در حالی که من جواب می دادم، مراقب بودم به نامحرم نگاه نکنم.

یک روز به کتابفروشی دانشگاه رفتم. مرد جوانی آنجا بود که متوجه شدم ریش خود را با تیغ نتراشیده و فقط آن را تراشیده است. چهره ای معصوم و آرام داشت. سلام کردم و بعد از مدتی صحبت گرمی با هم داشتیم. او همکلاسی من بود. بعد متوجه شدم که پشت کلاس می نشیند و از زنگ اول تا آخر سرش را روی بازوی صندلیش می گذارد و آن را بلند نمی کند. با خودم گفتم این یکی از من خیلی مقدس تر است.

یک روز در حین خوشگذرانی به او نزدیک شدم و گفتم: آقای صمیمی چرا سرت را روی صندلی گذاشته ای؟ گفت: من خوابم می آید. به او گفتم: «یک روز، دو روز، سه روز می خوابی، هر دو روز نمی خوابی». او لبخند زد. گفتم میدونم چرا هر روز میخوابی برای راحت بودن بیا جلو بشین مثل من. این ما را بیشتر آشنا کرد.

احمد توکلی: سر کلاس روی صندلی جلو می نشستم تا دختران بی حجاب را نبینم.

بعدها متوجه شدم که او فرزند یک خانواده هوادار است. پدرش یک مهندس برجسته شرکت نفت بود و خانواده نسبتاً ثروتمندی بودند. این همکلاسی من معلمی به نام آقای حقیقی داشت که تحت تأثیر آن معلم گرایشات مذهبی پیدا کرده بود و بر اعتقادات مادر و پدر و برادرش تأثیر گذاشته بود.

تا همه مردمی مهربان و نمازگزار باشند. با وجود این، از مسائل اجتماعی اسلام اطلاع چندانی نداشت و حساسیتی نشان نمی داد. او به نماز و تلاوت قرآن و رعایت بایدها و نبایدها علاقه داشت و برعکس، من به مسائل اجتماعی اسلام حساس بودم و بیشتر آیات جهاد و اینها را حفظ کرده بودم با خودش بحث کرد

29219

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=323437

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.