به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، آیت الله علم الهادی به بیان خاطره ای از شهید بهشتی می پردازد که نشان می دهد ایشان هیچ دستور و توصیه ای را برای اعمال نفوذ نمی پذیرفتند و بدون توجه به نگرش و ماهیت سیاسی مردم با آن مواجه می شدند.
نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی در کتاب «خاطرات سیداحمد علم الهادی» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، در وصف آیت الله سید محمد بهشتی، ایشان را آیت حق می نامد و می گوید: «قبل از انقلاب. با مرحوم شهید بهشتی ارتباط داشت.» نداشتم؛ اما بعد از انقلاب مدت محدودی در حزب جمهوری اسلامی با ایشان ارتباط نزدیک داشتم و به عنوان رئیس قوه قضائیه نیز با ایشان ارتباط داشتم»؛ این خاطره از شخصیت آیت الله بهشتی روایت می کند:
در اوج درگیری با منافقین، سرکرده منافقین شاخه بابلسر در تصادف با یکی از بچه های جهاد جان باخت. منافقین او را شهید دانستند و تقدیم تشییع کردند و در استان مازندران کارزار گسترده فرزندان جهاد را به راه انداختند تا او را شهید کنند و بر اثر سانحه جان باخت. منافقین در آنجا تجمع کرده بودند و قوه قضاییه ذی نفوذ این جهادگر را به دو سال زندان محکوم کرد.
طبق قوانین آن زمان، مجازات زیر پا گذاشتن افراد شش ماه حبس بود. همچنین کارشناس راهنمایی تشخیص داد که طرفین حادثه هر کدام 50 درصد مقصر بودند زیرا منافقین با دوچرخه به وسط راه رسیده بودند اما مشکل راننده جهاد سرعت غیرمجاز بود تقصیر راننده سرعت بود و به کسی برخورد نکرد. با وجود این آنها فعال بودند و این جهادگر را بر خلاف قانون به دو سال حبس محکوم کردند».
امام جمعه مشهد در ادامه خاطره خود از آیت الله بهشتی می افزاید:
«بچه های مازندران هم ما را جذب کردند، در مقاطعی کمیته منطقه دهم مرجع و پناهگاه این نوع پرونده ها در سطح کشور بود، درخواستشان این بود که اگر این پرونده از مازندران به تهران منتقل شود، دور نگه داشته شود. از نفوذ منافقین در آن زمان ریاست قوه قضائیه بر عهده آیت الله بهشتی بود و ما هم در قوه قضائیه نفوذ داشتیم و فکر می کردند اگر پرونده منتقل شود، موضوع حل می شود.
می دانستم که مرحوم شهید بهشتی در این سخنان به خواسته من اهمیت نمی دهد. از این رو به آیت الله خزعلی متوسل شدیم و به ایشان گفتم آیت الله بهشتی برای شما احترام خاصی قائل هستند و این چنین است. شما باید پیش آقای بهشتی بروید و ما هیچ ادعایی در برابر عدالت نداریم و فقط می خواهیم دستور بدهد که پرونده از بابلسر به تهران منتقل شود تا اینجا دوباره بررسی شود. آقای خزعلی گفت بیا با هم برویم. چون اگر تنها باشم می توانند سوال بپرسند و من نمی دانم. یک روز هم به دفتر حزب جمهوری اسلامی رفتیم. گفتم وقت بگذارم؛ اما آقای خزعلی گفت نیازی نیست… بالاخره ما نشستیم و آقای خزعلی گفت در بابل اتفاقی افتاده که آقای علم الهادی در آن دخیل است و از جزئیات آن خبر دارد. با این حال از من خواسته اند که به شما مراجعه کنم و از شما بخواهم در صورت امکان به درخواست آنها عمل کنید و ظاهراً راه حلی که پیشنهاد می کنند راه حل عادلانه ای است که در صورت دستور به آنها عمل خواهند کرد. ما قضیه را به آقای بهشتی توضیح دادیم و گفتیم که ما مشورت و نفوذ نمی خواهیم، شما فقط دستور بدهید که این پرونده به مرکز منتقل شود. یعنی اولیای دم جهادگر زندانی نامه می نویسند و درخواست می کنند و در زیر نامه آنها صرفاً موافقت می کنند که این پرونده به تهران منتقل شود و پرونده عادلانه بررسی شود. آقای بهشتی گفت: موافق نیستم.
خیلی صریح گفتند: مشکل خونی است. یک نفر کشته شده است، حتی اگر منافق باشد. اگر بگویم این پرونده باید به تهران بیاید، می دانم که شما نفوذ خواهید کرد. شما این و آن را می بینید و می گویید منافقین در آنجا نفوذ کرده اند. شما همچنین در اینجا نفوذ اعمال خواهید کرد. مسئله خون انسان است و به همین دلیل دخالت نمی کنم. بله، شما می توانید قانوناً درخواست کنید که پرونده به اینجا منتقل شود. من در این زمینه دستور نمی دهم که قضیه به عنوان یک مورد فوق العاده به اینجا برسد. چون خون انسان در خطر است و من حاضر نیستم کاری کنم که خون انسان بریزد، حتی اگر منافق باشم. “
۲۷۲۱۱