با اینکه سنی نداشت و خیلی جوان بود اما چشمان ترسناکی داشت چون یکی از هموطنانش را برای گرفتن سم چشم از اعضای شرکت هرم کشته بود و حالا با نگرانی پشت میله های زندان در بازداشتگاه منتظر سرنوشتش بود. صورت. اشک هایش نشان از پشیمانی داشت، اما او یک جنایتکار وحشتناک بود که افراد زیادی را به باتلاق خونین شرکت های هرمی انداخته بود.
آنچه می خوانید مصاحبه ای است با این جنایتکار خطرناک پشت میله های زندان.
اسم شما چیست؟ گل احمد-ن
شما ایرانی هستید؟ نه! اهل یکی از روستاهای شهر هرات. افغانستان صبح
شما چند سال دارید؟ 21 سال و چند ماه!
درس خوانده ای؟ نه! در شهرک ما وضعیت اقتصادی همسایه ها طوری نبود که بچه هایشان به شهر بروند یا ادامه تحصیل بدهند. من مدرسه نرفتم و سواد ندارم.
متاهل؟ آره یک پسر یک ساله هم دارم.
تو ایران ازدواج کردی؟ نه! 17 ساله بودم که در افغانستان با پسر عمویم ازدواج کردم اما به تنهایی وارد ایران شدم.
آیا به صورت قانونی وارد ایران شده اید؟ نه! من قاچاق شدم
مانند؟ به همراه چند تن از همشهریانم، پس از تسلط طالبان و حکومت بر افغانستان، تصمیم گرفتیم به ایران بیاییم. به همین دلیل با قاچاقچیان به مرز ایران رسیدیم و بعد با ماشین هایی که اتباع را به شهرهای مختلف تردد می کنند به تهران رفتم.
چه زمانی غیرقانونی وارد ایران شدید؟ حدود 2 سال پیش.
چگونه در تهران درآمد کسب کردید؟ من در خانه سازی آجرکاری بودم.
البته با چند نفر بودیم که از روستاهای همجوار هرات هم بودند.
آیا شما معتاد هستید؟ من فقط از قرص های مخدر استفاده می کنم اما زیاد سیگار می کشم.
برای اولین بار در ایران سیگار کشیدید؟ نه! من هنوز نوجوان بودم که با دوستانم در روستا شروع به کشیدن سیگار کردم، اما وقتی به ایران رسیدم سیگار کشیدنم خیلی زیاد شد.
چی شد که اومدی مشهد؟ حدود 9 ماه پیش با تماس یکی از همشهریانم به مشهد آمدم، او از شرکت های بازاریابی اینترنتی خبر داشت و از من خواست برای درآمد بیشتر به مشهد بیایم.
چگونه شرکت هرمی را راه اندازی کردید؟ زمانی که شروع به فروش آنلاین محصولات نفیس و گران قیمت کردم، 63 میلیون تومان پول داشتم، پولم را در بازاریابی سرمایه گذاری کردم و سپس سایر هموطنانی را که می شناختم به مشهد آوردم و به این ترتیب تعداد ما افزایش یافت.
این سرمایه را در ایران نجات دادید؟ نه! وقتی تصمیم گرفتم به ایران بیایم، بخشی از زمینمان را فروختم و مقداری پس انداز داشتم.
چگونه زیرزمینی و مخفیانه فعالیت می کردید؟ ابتدا در بلوار توس خانه ای اجاره کردیم، اما وقتی تعداد اعضای شرکت هرمی زیاد شد، زیرزمین بزرگتری آماده کردم. زمانی که افراد بیشتری را با تماس تلفنی و به امید اشتغال در یک شغل پردرآمد به مشهد آوردم، از هر کدام مبلغ 35 میلیون تومان برای اشتراک و خرید اینترنتی محصولات دریافت کردم.
آیا این بدان معناست که محصول یا محصول به دست شما نرسیده است؟ نه! مبدا این شرکت ها خارج از کشور است و ما فقط کالاهایی مانند ساعت های مارک دار را به صورت تصویری خرید و فروش می کردیم، البته اگر می خواستیم کالای اصلی را دریافت کنیم باید به کشور دیگری می رفتیم.
واقعا زندگی مخفیانه ای داشتی؟ آره هیچکس حق نداشت از زیرزمین بیرون بیاید، از هر عضو هفته ای 150 هزار تومان برای غذا می گرفتیم و یک فرد مورد اعتماد از زیرزمین بیرون می آمد و غذای لازم را تهیه می کرد.
آیا نمی دانستید که این کار هم غیرقانونی است؟ نه! چون شبکه های زیادی در تهران وجود داشت و خیلی از دوستان و هموطنانم وارد شرکت های بازاریابی اینترنتی شده بودند اما هیچ وقت پولدار نشدند!
من فکر می کردم که آنها نمی توانند اعضای زیادی پیدا کنند، بنابراین تمام تلاشم را کردم تا افراد بیشتری به شرکت بپیوندند! آنها هم به امید کار و اشتغال به من سپرده بودند و فکر می کردند با درآمد بسیار خوبی روبرو خواهند شد.
آیا شما «حبیب» (قاتل) را به عضویت شرکت هرمی درآوردید؟ آره اما من نتونستم کار کنم! پول را هم تحویل داده بود، برای همین ما را رها کرد و در تهران کار کرد!
پس خروج شما از شرکت دلیل اصلی درگیری بود؟ آره «حبیب» اهل ولایت هلمند افغانستان بود، وقتی از میان ما رفت، هیاهویی در میان سایر اعضای شرکت به راه افتاد، زیرا وقتی به مردم ملحق می شوید، باید برای آنها کار کنید تا حداقل به پول خودشان برسند، اما بازی آنها باعث شده است. باعث تلفات شد. به همین دلیل از آنجا فرار کردیم اما به زودی کارآگاهان پلیس وجدان در حالی که ما در مخفیگاه دیگری بودیم و من قصد فرار به افغانستان را داشتم به سراغ ما آمدند!
فکر نمی کردی به این سرعت شناخته شوی؟ خواهش میکنم! حتی به ذهنم نرسید چون به صورت غیرقانونی و قاچاق از افغانستان به مشهد آمده بودیم و در سیستم های پلیس یا سایر ادارات و سازمان های ایران هیچ هویتی نداشتیم.
پشیمان شدن. پشیمانی؟ خیلی! یک روز صد بار به خودم لعنت فرستادم که چرا چنین کاری کردم و آینده ام را خراب کردم.
برای کشتن «حبیب» خنجر را با خود بردی؟ قبلا یکی دیگر از دوستانم به من داده بود تا اگر با «حبیب» یا هرکس دیگری درگیر شدم، از خنجر هم استفاده کنم.
چرا چند بار زدی؟ می خواست چشم ها را مسموم کند تا دیگران بترسند! اما آنقدر عصبانی و عصبانی بودم که نتوانستم خودم را کنترل کنم. ای کاش می توانستم از مزایای خروج او از شرکت صرف نظر کنم، در نهایت 400 یا 500 دلار از دست می دادم.
وقتی از هموطنان پول گرفتی چه بلایی سرشان آمد؟ خودشان می دانستند که اگر می خواهند به کشور دیگری بروند و کار کنند و آنجا بمانند! اگر آنها نمی خواستند باید افراد دیگری را مجبور می کردند که به شرکت بپیوندند تا پول خودشان را بگیرند!
اگر زمان قبل از قتل فرا برسد، او چه تصمیمی خواهد گرفت؟ خودم را کنترل می کنم، قدرت نشان ندادن را متوقف می کنم و آن را هم می گیرم!
دلت برای خانواده ات تنگ نشده؟ زیرا! من هم ممکن است یک بار بخواهم پسر کوچکم را ببینم، اما حالا باید گوشه زندان منتظر بمانم؟ آن هم اگر مجازات من اجرا نشود. من واقعاً می خواهم به افغانستان برگردم.
تاریخچه خبری
شب 19 اردیبهشت ماه با جان باختن مرد جوانی در بیمارستان طالقانی مشهد که بر اثر اصابت خنجر به شدت مجروح شده بود، پرونده جنایی دیگری روی میز قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) تشکیل شد.
ساعتی بعد، گروهی از ماموران آموزش دیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به سرپرستی سروان آرمین منفرد (افسر پرونده) تحقیقات پلیسی را برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت هولناک آغاز کردند و به سرنخ هایی از یک شرکت هرمی دست یافتند.
طولی نکشید که کارآگاهان با بررسی دوربین های مداربسته و استفاده از تکنیک های اطلاعاتی مخفیگاه ضارب و همدستش را محاصره کردند در حالی که تمامی اعضای شرکت پیرامید از زیرزمین اجاره ای متواری شده بودند.
با دستگیری گل احمد (ضارب) و همدستش، تحقیقات کارشناسی با استفاده از تجربیات قاضی شعبه 208 بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ادامه یافت تا این که جوان 21 ساله به قتل هموطن خود اعتراف کرد. دلیل ترک شرکت هرمی این جنایتکار مخوف مدعی شد که برای گرفتن سم برای چشم، خنجر را به سمت «حبیب» (قاتل) نشانه رفته است.
سجادپور/خراسان