ستاره 3 سال پیش ازدواج کرد و به تهران آمد. حالا همسر ستاره قصد طلاق دارد و ستاره چنین چیزی را نمی پذیرد.
او از زندگی خود به احمد آنلاین می گوید:
* چرا با همسرتان اختلاف دارید؟
ما عاشق هم بودیم ازدواج انجام دادیم، اما دخالت خانواده شوهرم این ازدواج را خراب کرد.
* خانواده شوهرتان چگونه در زندگی شما دخالت می کنند؟
من را با خودشان برابر نمی دانند و این مشکل دامنگیر شوهرم حامد هم شده است.
چطور با شوهرت آشنا شدی؟
من یک دختر روستایی بودم. پدر و مادرم در شهر زندگی می کنند. وقتی من و حامد با هم آشنا شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم، پدر و مادر حامد مخالف بودند اما با دیدن اصرار او قبول کردند. بعد از ازدواج از پذیرفتن من به عنوان عروس خودداری کردند.
* شما سعی کرده اید؟
بله، خیلی تلاش کردم. من سعی کردم همه چیز را در مورد خودم تغییر دهم، اما آنها من را لایق خود نمی دانند.
* بی احترامی می کنند؟
نه، اما آنها هم احترام نمی گذارند. آنها جلوی دیگران در مورد من صحبت نمی کنند، اگر در جمع آنها باشم با من صحبت نمی کنند و حرفم را قطع نمی کنند.
*شوهرت چطوره؟
به من می گوید رفتار شما اشتباه است. او مرا مقصر می داند و حق را به خانواده اش می دهد.
*آیا بچه دارید؟
پسر ما یک ساله است. به شوهرم گفتم بچه را نگه می دارم، قبول کرد. با اینکه او بچه را خیلی دوست دارد، تصمیمش برای طلاق جدی است، بنابراین او قبول کرد که آن را به من بدهد.
* مهریه چطور؟
از او مهریه هم خواستم. او قبول کرد که بدهد. او برای من راهی برای بازگشت به خانه نگذاشته است. نمیخوام جدا بشم من عاشق شوهرم.
آیا فکر نمی کنید باید سعی کنید به یک سبک زندگی جدید عادت کنید؟
من دیگر نمی توانم خودم را تغییر دهم.