به گزارش رکنا، خانمی میانسال به نام صدف که اظهار داشت به دلیل اعتیاد شدید به مقوای خواب او درباره ماجرای خود با مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای صحبت کرده است. مشهد گفت: در خانواده ای 8 نفره به دنیا آمدم. پدرم وضع مالی خوبی نداشت و همیشه با مادرم دعوا می کرد. در این هرج و مرج خانوادگی و بی مهری و محبت درگیر عشق خیابانی شدم و در سن 16 سالگی به رمضانعلی دل زدم.
با اینکه با پدرم نسبت فامیلی داشت اما به دلیل اعتیاد شدید به مواد مخدر هیچ یک از اعضای خانواده من موافق نیستند ازدواج ما آنجا نبودیم، من که در آن سن و سال عاشق رمضانعلی بودم، به حرف و نصیحت کسی گوش نکردم تا اینکه بالاخره با او ازدواج کردم و خود را نجات دهنده ای دیدم که می تواند رمضانعلی را از این وضعیت نجات دهد. فهمیدم اشتباه کردم خیلی دیر شده بود.
خانواده ام مرا طرد کردند و در این روزها پسرم به دنیا آمد اما همسرم او را مجبور کرد ترک اعتیاد ناگفته نماند او به بهانه رهایی از افسردگی پس از زایمان مرا به مصرف مواد تشویق کرد و اینگونه معتاد شدم. دیری نگذشت که پسرم نیز به سن نوجوانی رسید و شروع به نوشیدن الکل و مواد مخدر کرد. حالا همه خانواده ما معتاد شده بودند و رمضانعلی باید مخارج اعتیاد ما را تامین می کرد. به ناچار خانواده به خرید و فروش مواد متوسل شدیم اما همسرم سرطان او مبتلا شد و ما هر چه داشتیم و نداشتیم خرج کردیم در حالی که درمان های پزشکی جواب نداد و شوهرم بر اثر سرطان فوت کرد.
بعد از این اتفاق من و پسرم برای تامین هزینه های اعتیادمان از هم جدا شدیم اما نه شغلی پیدا کردیم و نه جایی برای خواب! به همین دلیل شب ها در پارک ها می خوابیدم و در حمام دوش می گرفتم. امروز هم که جایی برای شستن لباس هایم پیدا نکردم برای همین رفتم تو حموم. مدرسه متوجه شدم بچه های مدرسه ترسیده اند و مدیر مدرسه با پلیس تماس گرفت. حالا وقتی به گذشته فکر می کنم با خودم می گویم ای کاش لجبازی و غرور را کنار می گذاشتم و به نصیحت پدر و مادرم گوش می دادم تا به چنین سرنوشتی دچار نمی شدم اما…
این زن میانسال تحت فرماندهی سرگرد احسان سباکبر (رئیس کلانتری شفای مشهد) قرار گرفت و با قول به کلانتری مبنی بر عدم ایجاد مزاحمت برای دانشجویان از گروه نخبگان مشاور معاونت مددکاری اجتماعی حمایت قانونی کرد. مدرسه . . دیگر نه.
داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: روزنامه خراسان