به گزارش مانیبان به نقل از اعتماد آنلاین، این دو متهم علیرغم پیدا شدن جسد مقتول و شواهد قوی منکر ارتکاب قتل شدند.
آغاز رسیدگی به این پرونده زمانی آغاز شد که مرد میانسال افغانستانی اوایل شهریور سال گذشته با مراجعه به دادسرای جنایی تهران از ناپدید شدن پسر خردسالش به نام اکبر خبر داد. وقتی این مرد در بند ششم دادسرای جنایی مقابل بازپرس صادق زاده نشست، گفت: پسر 22 ساله ام کارگر ساختمانی است. هر روز صبح سر کار می رفتم و شب به خانه می آمدم. اکبر چند روز پیش رفت سر کار اما برنگشت. عصر نگران شدیم و به محل کارش رفتیم. افرادی که در محل کار او ماندند گفتند که او نیامده و کسی او را در آن روز ندیده است.
این پدر دلواپس ادامه داد: یکی دو روزی است که با نگرانی دنبال پسرم می گردیم، به خانه اقوام، بیمارستان ها و جاهای دیگر سر می زنیم، اما هنوز او را پیدا نکرده ایم. حالا نگرانم که اتفاق بدی افتاده باشد.
بازپرس صادق زاده پس از شنیدن اظهارات این مرد، پرونده را برای آغاز تحقیقات به پایگاه چهارم پلیس آگاهی ارسال کرد. علاوه بر این، در بخشی از روند تحقیقات، خانواده کودک گمشده عکس ها و جزئیات اجساد ناشناس را بررسی کردند. این خانواده با دیدن عکس ها هیچکس را نشناختند.
به این ترتیب تحقیقات ادامه یافت، اگرچه هیچ اثری از سرنوشت اکبر وجود نداشت. در همین حال پس از مدتی ماموران برای بررسی به ساختمان ناتمام بازگشتند و متوجه شدند که نگهبان جدیدی در ساختمان مستقر شده است. در تحقیقات مشخص شد که نگهبان قبلی که افغان بود، مدتی پس از ناپدید شدن هموطنش، آن ساختمان را ترک کرد.
با این نتیجه ماموران به پاسدار قدیمی به نام حسن مشکوک شدند. بررسی رابطه این دو جوان حاکی از درگیری پاسدار پیر با اکبر بود. این باعث شد حسن مظنون شماره یک پرونده باشد. به این ترتیب تحقیقات از حسن ادامه یافت و ماموران پس از مدتی تحقیقات موفق به یافتن محل کار جدید حسن و دستگیری وی شدند.
حسن در بازجویی ها گفت: من و اکبر اختلاف و درگیری و مشاجره داشتیم. اما نمی دانم چه بر سرش آمده و کجا رفته است.
این زمانی بود که مشخص شد سیم کارتی که اکبر در اختیار دارد غیرفعال شده است. این اتفاق به ماموران یک رهبری جدید داد. ماموران پس از تحقیقات بیشتر با یک ایرانی دستگیر و او را دستگیر کردند. ایرانی گفت: من با یک افغان دوست بودم و این سیم کارت را به او قرض داده بودم. چندی پیش مرد گفت که می خواهد به افغانستان برود و سیم کارت را پس داد. من هم سوختمش
در تحقیقات از دوست افغانی ایرانی مشخص شد که او عموی حسن است. همچنین بررسی ها نشان داد که عموی حسن واقعا به افغانستان رفته و به ایران بازگشته است. به همین دلیل محل کار وی شناسایی و دستگیر شد، اما وی اطلاع از سرنوشت هموطن مفقود شده خود را نیز تکذیب کرد و گفت: از کی سیم کارت اطلاعی ندارم. سیم کارت را به برادر شوهرم دادم و وقتی خواستم به افغانستان بروم آن را برداشتم و به صاحب اصلی برگرداندم.
در ادامه تحقیقات با دستگیری برادرزاده و دایی، پدر اکبر نزد بازپرس جنایی رفت و به او گفت که در چند روز گذشته چندین بار پسرش را در خواب دیده است. هر بار می گفت بابا من در چاه هستم بیا نجاتم بده.
در این مرحله بازپرس جنایی دستور بررسی چاه های احتمالی را داد که جوان مفقود شده در آن سقوط کرده بود. در این مرحله مشخص شد که در محل کار اکبر چاه عمیق و نیمه کاره ای وجود دارد که توسط او پوشانده شده است. در نهایت آتش نشانان با ورود به چاه، استخوان ها و جمجمه یک فرد، تلفن همراه و لباس را خارج کردند. پدر اکبر لباس و موبایل را شناسایی کرد و گفت: اینها مال پسرم است.
با شناسایی تلفن همراه و لباس مرد جوان، استخوان های کشف شده برای بررسی بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شد. همچنین عمو و برادرزاده علیرغم تکذیب هایشان به دلیل داشتن اسناد و مدارک و همچنین درگیری قدیمی مقتول و برادرزاده در بازداشت به سر می برند و تحقیقات همچنان ادامه دارد.