اسمارتک نیوز– گاهی روال زندگی به گونه ای ادامه می یابد که انسان به خود می آید و می بیند به بن بست رسیده و دیوار انتهای کوچه آنقدر بلند است که راه عبور از آن نیست. قدمی برمیدارد و مینشیند و به دیوار خونینی که راهش را بسته بود تکیه میدهد و در افکار خودش غرق میشود، دیگر دغدغههای عزیزانش را برای خودش نمیبیند، دیگر دستهایی را که برای کمک به سمت او دراز شدهاند نمیبیند. پاهایش دیگر انگار بلند نمی شوند و یک بار دیگر شروع به حرکت می کنند، اما می دانید ته این بن بست چیست؟ هر کوچه ای دو طرف دارد، حالا وقتی یک طرف بن بست می شود، آن طرف راهی هست، اما اگر در این بن بست زیاد بنشینیم و زمان ببرد، آدم به خود می آید و می بیند که بی خیال قلب آن طرف کوچه است دیوار کشیدن و کوچه که دیگر راهی برای ورود ندارد و به نوعی آدمی را زنده به گور می کنند و فقط سقف کوچه باز است و تنها راه ارتباط با دنیای بیرون!
در چنین مواقعی دیگر جایی برای گروه باقی نمی ماند زیرا بسیاری از ما می توانستیم مدت ها قبل از ساخت دیوار دوم در آن کوچه قدم بزنیم، می توانستیم در کنار افرادی که دوستشان داریم و برایشان ارزش قائل هستیم بمانیم و خودمان را رها نکنیم، اما خودمان انتخاب می کنیم. . تصمیم گرفتیم در آن کوچه بنشینیم و زانوهایمان را در آغوش بگیریم بدون اینکه در نظر بگیریم چیزی که از دست می دهیم با بن بست لعنتی قابل قیاس نیست زیرا زندگی و زمان را تلف می کنیم، در حالی که می تواند بسیار زیبا باشد. بیشتر از این، بیایید با کسانی بگذریم که ما را دوست دارند و ما آنها را دوست داریم، می توان زمان را به بسیاری از مشاغل دیگر اختصاص داد که باعث پیشرفت ما می شود. تصمیم گیری در مورد این موضوع کاملاً به عهده ماست، مطمئناً بن بست برای ما بسیار دردناک و سخت بود، اما آنچه در نهایت مهم است این است که بالاخره باید مسئولیت خود را در جایی از زندگی خود بپذیریم و دست خود را روی دستان زندگی بگذاریم. باشیم، زیرا در نهایت این ما هستیم که بدون توجه به عوامل محیطی و بیرونی، فردی را که می شویم، خلق می کنیم. پس بیایید حداقل تمام تلاش خود را برای رهایی از این باتلاق انجام دهیم، ساده ترین راه این است که یک کتاب خوب به دست آوریم. در این مقاله کتاب جالبی را به شما معرفی می کنیم که ممکن است نظر شما را در مورد امید تغییر دهد.
کتاب مغازه خودکشی
کتاب فروشگاه خودکشی نوشته ژان تولی نام عجیبی دارد و داستان او می تواند در تصور ما بسیار عجیب و حتی غیرممکن باشد. ژانر این کتاب کمدی سیاه است که در آن نویسنده با لحنی طنز شروع به بیان شرایط دردناک جامعه می کند. داستان این کتاب در شهری می گذرد که در کمال ناباوری در هیچ جای کتاب به آن اشاره ای نشده است، اما خواننده با این شهر و ماجرا در جریان آن ارتباط برقرار می کند، گویی در آن شهر زندگی می کنند. مردمی که در این شهر از تغییرات آب و هوایی رنج برده اند و گل نمی کارند، افسرده اند و برای زندگی تلاشی نمی کنند و انگیزه ای ندارند، اما در بین این افراد خانواده ای وجود دارد که وضعیتشان بد نیست. بد است و این خانواده یک فروشگاه دارند به نام فروشگاه خودکشی که از اجدادشان به ارث رسیده است، اما نکته جالب در مورد این فروشگاه این است که در این فروشگاه همه ابزار و وسایل خودکشی مانند طناب را دارند. میخ و هر چیز دیگری که می تواند برای پایان دادن به زندگی استفاده شود، وجود دارد و فروخته می شود.
افراد حاضر در این فروشگاه به افراد برای مرگشان مشاوره و راه حل می دهند و مرگی راحت و بی خطر را برایشان تضمین می کنند و یکی از افتخارات این فروشگاه خرید افراد مشهور دست دوم، بمب گذار انتحاری مانند مرلین مونرو است. به هر حال روند داستان به این صورت پیش می رود و کار این خانواده ادامه می یابد که با وجود مردم افسرده آن شهر نیز رونق دارد تا اینکه آلن که کوچکترین عضو این خانواده است به داستان باز می شود. کاملاً تغییر می کند و رویدادها چیز جدیدی در آن شکل وجود دارد و … پایان این کتاب به قدری شگفت انگیز است که خواندن آن را به همه توصیه می کنیم زیرا این کتاب به ما معنا و مفهوم جدیدی از امید می دهد و باعث می شود دید خود را نسبت به آن تغییر دهیم. بیایید در زندگی تجدید نظر کنیم، پس از خواندن آن دست نکشید.
اگر می خواهید زندگی خود را زیباتر کنید، از صفحه کتابخانه ما دیدن کنید تا دنیای خود را با کتاب های خوب بسازید.