افزونه پارسی دیت را نصب کنید Monday, 21 October , 2024
2

دستگیری دختر 15 ساله توسط 2 پلیس زن! / ببخشید دلم برای خونه مون تنگ شده!

  • کد خبر : 199537
دستگیری دختر 15 ساله توسط 2 پلیس زن!  / ببخشید دلم برای خونه مون تنگ شده!

اسم من ملیحه است و 15 سال سن دارم، تظاهر به عاشقی می کردم و به خودم می گفتم باید در آتش این عشق بسوزم و خاکستر شوم. فکر کردن به او مرا دیوانه کرد و برای دیدنش لحظه شماری می کردم. خانواده ام گفتند چون این بچه خارجی است و نسب درستی ندارد اجازه […]

اسم من ملیحه است و 15 سال سن دارم، تظاهر به عاشقی می کردم و به خودم می گفتم باید در آتش این عشق بسوزم و خاکستر شوم. فکر کردن به او مرا دیوانه کرد و برای دیدنش لحظه شماری می کردم. خانواده ام گفتند چون این بچه خارجی است و نسب درستی ندارد اجازه نمی دهند با دست خودم سرنوشتم را خراب کنم. اصرار کردم که به آرزوم برسم اما بی فایده بود. تصمیم احمقانه ای گرفتم و تهدیدم را عملی کردم. نمی دانستم این احمقانه ترین کاری است که در تمام زندگی ام انجام می دهم. از خانه فرار کردم. نمی دانستم کجا بروم. پسر مورد علاقه ام گفت که به مشهد می آید.

من هم از شهر خودمون اومدم اینجا. یک روز و یک شب گذشت. ثانیه ها و دقیقه هایی که درس زندگی بزرگی به من داد. کیف پولم را اینجا گم کردم در این 24 ساعت نه پلک زدم و نه چشم از موبایلم برداشتم. فکر می‌کردم پسری که می‌گوید حاضر است جانش را فدا کند، به من زنگ می‌زند و به دنبال من می‌آید، اما هیچ‌وقت خبری از او نداشتم. ثانیه ها و دقایق عذابی را سپری کردم. گرسنگی توانایی راه رفتن را از من سلب کرده بود. از طرفی میترسیدم یکی بفهمه من تنهام و اذیتم کنه. برای کسب درآمد و خرید غذا شروع به کار کردم.

جلوی یک مجتمع تجاری به سراغ زن میانسالی رفتم. به او گفتم خیلی مریض هستم و سرگیجه دارم. زن بیچاره که نگران من بود دستم را گرفت و گوشه ای از من گرفت. در همین لحظه کیف پولش را از کیفش بیرون آوردم. می خواستم فرار کنم که دو مامور پلیس آمدند و مرا دستگیر کردند. زن میانسالی که رفته بود برایم چیزی بخرد و متوجه کلاهی که بر سر داشتم، آمد دنبالم. وقتی کیف پول زن میانسال را در جیب کتم کشف کردم، دیگر نتوانستم چیزی بگویم. مرا به کلانتری بردند. موضوع را به مشاور کلانتری گفتم. صحبت های مشاور مرا آرام کرد. از کاری که کردم پشیمانم و نمی دانم چگونه به چشمان معصوم پدر و مادرم نگاه کنم. حالا می فهمم که بهترین دوست و راهنمای هر دختری خانواده او هستند، زیرا آنها بهروزی او را می خواهند و چیزی جز شادی فرزندش ندارند.

خوشبختانه شاکی پرونده من موافقت کرد. نصیحت مادرانه هم به من کرد. گفت 40 سال پیش ازدواج اشتباهی کرده و حرف و احترام پدر و مادرش را زیر پا گذاشته، خدا رحمتش کند تاوانش را یک عمر بدهد. من خیلی خسته و شرمنده ام، امیدوارم خانواده ام مرا ببخشند و مرا ببخشند چون خیلی شرمنده و شرمنده هستم.

متین نیشابوری

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=199537

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.