افزونه پارسی دیت را نصب کنید Wednesday, 23 October , 2024
2

ناگفته های تلخ از خانه مجردی در مشهد! / زن 53 ساله از 3 خواهر و 3 برادرش گفت!

  • کد خبر : 172466
ناگفته های تلخ از خانه مجردی در مشهد!  / زن 53 ساله از 3 خواهر و 3 برادرش گفت!

اینها بخشی از اظهارات دختر 53 ساله ای است که به همراه والدین سالخورده خود شکایت کردند. آزار و اذیت یکی از برادرانش به کلانتری رفته بود. این دختر میانسال گفت که همسایه ها محل زندگی ما را اینگونه می نامیدند. خانه مجردی وی به مشاور و مددکار اجتماعی از ایستگاه پلیس تابری شمالی مشهاد […]

اینها بخشی از اظهارات دختر 53 ساله ای است که به همراه والدین سالخورده خود شکایت کردند. آزار و اذیت یکی از برادرانش به کلانتری رفته بود.

این دختر میانسال گفت که همسایه ها محل زندگی ما را اینگونه می نامیدند. خانه مجردی وی به مشاور و مددکار اجتماعی از ایستگاه پلیس تابری شمالی مشهاد گفت: “آنها تاریخ بستگان خود را می دانند:” ما سالها پیش 4 خواهر و 3 برادر هستیم که سالها پیش از شهر شیروان در استان نقل مکان کردند زیرا به من کار پدر.” خراسان شمالی ما به مشهد مهاجرت کردیم و من فرزند اول خانواده هستم، اما روزهای سیاه ما از زمانی شروع شد که خواهر کوچکترم با دختر عمویم ازدواج کرد.

«مسعود» در خانه ما بزرگ شده بود و کبری هم به مسعود علاقه داشت. به همین دلیل «کبری» در 16 سالگی به خانه بخت رفت، اما چند سال بعد «مسعود» به اصرار خانواده از «کبری» طلاق گرفت. چون پسر نداشتم و خانواده خاله هم دنبال حرف های شیرین نوه متولد نشده بودند!

حدود یک سال بعد «کبری» دوباره ازدواج کرد اما این بار شوهرش به آب معتاد شد و از هم جدا شدند.

از آن روز به بعد پدرم از ازدواج فرزندانش می ترسید، به همین دلیل در مورد ازدواج «فخرالدین» (برادر بزرگ ترم) سخت گیری می کرد و همه تحقیقات را انجام می داد، اما باز هم «فخرالدین» نه تنها همسرش را طلاق داد. ، بلکه 3 بار دیگر هم ازدواج کرد اما همه ازدواج هایش شکست خورد.

حالا پدرم دیگر به ازدواج ما اهمیت نمی داد و مدام می گفت: ما با دوست پسر شانس نداریم!

خلاصه در حالی که وضعیت زندگی ما بسیار آشفته بود، ناگهان برادر کوچکترم «حسنعلی» عاشق دختری شد و با او رابطه برقرار کرد.

پدرم با شنیدن ماجرا با تمام وجود سعی کرد مانع ارتباط «حسنعلی» با «نوشین» شود. چون خانواده نوشین درگیر مواد افیونی بودند و پدرم خیلی از این موضوع می ترسید، با وجود این حسنعلی به حرف پدرم توجهی نکرد و معتقد بود که قرار است با نوشین ازدواج کند نه با خانواده اش!

بالاخره هیچکس نتوانست در برابر عشق پرشور حسنعلی مقاومت کند و با «نوشین» ازدواج کرد. دو سال اول زندگی خوبی داشتند، اما بعد «حسنعلی» کم کم رابطه اش را با ما قطع کرد و چند سالی از او و همسرش خبری نداشتیم تا اینکه یک روز «نوشین» او را سوار تاکسی کرد. با مقداری وسایل منزل و به خانه ما آوردند. «حسنعلی» را در کوچه رها کرد و به دنبال زندگی خود رفت.

تازه متوجه شدیم «حسنعلی» یک معتاد حرفه ای شده و همه مایحتاج زندگیش را به کوسه های قرضی فروخته است! از آن روز به بعد دیگر رنگ شادی و آرامش را ندیدیم.

«حسنعلی» مصرف کننده شیشه و کریستال بود. ابتدا «فخرالدین» و «زین الدین» به او پول می دادند که مواد مخدر بخرد تا در خیابان آبروریزی نکند، اما در نهایت خسته شدند و او را رها کردند.

چندین بار «حسنعلی» را به مرکز ترک اعتیاد بردیم، اما فایده ای نداشت و دوباره شروع به مصرف کرد. حالا کیسه خواب شده و هر چند روز یک بار با چاقو و فحاشی و فحاشی به خانه می آید. مثل تهدید و قلدر از پدرم پول می گیرد اما این بار با چاقو مادرم را آزار می دهد تا حلقه ازدواجش را بفروشد و پول را به او بدهد! حالا به کلانتری آمده ایم تا او را به مرکز ترک اعتیاد ببریم و خود را از دست او نجات دهیم. چون از عنوان «خانه مجردها» خسته شده ایم، اما ای کاش…

بررسی های حقوقی و مشاوره ای مربوط به این حادثه به دستور سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمال مشهد) به کارشناسان مددکاری اجتماعی محول شد.

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=172466

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.