«سریال آسیبزا؛ «رگرسو» به پایان راه رسید و با وجود تمام نقاط ضعف و قوتهایی که تاکنون در مورد آن مطرح شده، بازدید بالایی در بین مخاطبان سریالهای خانگی به دست آورد.
در این فصل با وجود اینکه مرتضی امینی نقش میثم را بازی می کند. پسر جواد عزتی تمام تلاش خود را کرد تا خلاء حضور پرقدرت جواد عزتی در قاب های مصدومیت کاری را پر کند و بار دراماتورژی داستان را به دوش بکشد اما موفقیت چندانی کسب نکرد. در حالی که سمیرا در این فصل با بازی های قابل پیش بینی و بازی های تکراری نقش محوری تری داشت، هرچند نسبت به فصل اول تنزلی نداشت، اما در غیاب بازیگر مقابلش؛ در این فصل نقش اصلی را داشت. جواد عزتی بسیاری از اجراهای جذاب او بی تاثیر به نظر می رسید.
دیگر شخصیتهایی که در فصل دوم حضور داشتند، اگرچه هر کدام گوشهای از معادله پیچیده قتل، جنایت و قتل را ارائه میکردند، اما عدم حضور مالک (جواد عزتی) در سریال همچنان برای مخاطب قابل مشاهده بود. در واقع استفاده تبلیغاتی کارگردان از حضور پنهان جواد عزتی تنها در چند صحنه و لمس مخاطب بیشترین انتقاد را در فصل دوم سریال داشت.
مهدویان اما در دو دقیقه پایانی سریال با زیرکی جواد عزتی را لو داد. افشاگری که به نظر می رسد برگ برنده کارگردان، بازیگر و فصل سوم ژور کاری باشد.
یک بار دیگر به صحنه پایانی و ورود جواد عزتی به داستان نگاه کنیم.
جنازه میشم پسر مالک در دستان جوان به قبرستان می رسد. مراسم وداع آخرین مراسم است. دوربین شخصیت ها را از دور نشان می دهد و صدای گریه به گوش می رسد. همه زجر کشیده اند. طلوع غم انگیزی طلوع می کند و همه چیز را مشاهده می کند. سمیرا، زنی شکسته که به آخر رسیده است، اسلحه ای را در لباس خود پنهان می کند و به سمت سحر می رود. مالک (جواد عزتی) وارد شوید. اما نه تنها این. با نگاهش، راه رفتنش و اشکی که آرام آرام صورتش را خیس می کند، انگار داستان فصل سوم را فاش می کند.
مالک از کنار سمیرا می گذرد. او آن را نمی بیند. سمیرا متعجب و مات و مبهوت بین طلوعی و مالک بدن محکمی پیدا می کند. مالک او را به عقب هل می دهد، از کنارش می گذرد و به سمت بدن میثم می رود. مالکی که در فصل اول مثل خمیر در دستان سمیرا بود، حاضر بود شکل بگیرد و دست به هر کاری بزند، حالا با شکوه و عظمت قهرمانی بازگشته تا به سبک خودش انتقام بگیرد. در سبکی و سکوت. اول سمیرا زد؟ زنی که در هر داستانی ثابت کرده است که با هوش و حیله زنانه خود نمی تواند با کسی رقابت کند، اکنون با بزرگترین چالش زندگی خود از سوی مالک روبرو شده است.
طلوعی صاحب حیرت زده را مشاهده می کند. تو مرده زنده ای هستی که برای خداحافظی با پسر مقتولش به قبرستان آمده است. مالک رو به سمیرا و طلوعی می کند و در صحنه ای غیرقابل پیش بینی طلوعی را در آغوش می گیرد که همه مات و مبهوت او را دنبال می کنند. با چشمان خون آلود به دوربین نگاه می کند و طلوع را به گرمی در آغوش می گیرد.