در جنگ 33 روزه 2006، رژیم صهیونیستی به بسیاری از مناطق ضاحیه که یکی از مناطق شیعه نشین در حومه جنوبی بیروت در لبنان است، حمله کرد. زیرا امکان حضور سید حسن نصرالله را در آن مناطق می داد. اما نتوانستند اثری از او پیدا کنند. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و حاج عماد مغنیه رهبر جبهه مقاومت اسلامی لبنان و از فرماندهان جنگ 33 روزه از یاران سید حسن نصرالله بودند و در این تعقیب و گریز بین رژیم صهیونیستی و سید حسن از همراهان سید حسن رهبر جبهه مقاومت اسلامی لبنان بودند.
سردار سلیمانی در یکی از مصاحبههای خود یکی از این تعقیبها را بین پهپادهای رژیم صهیونیستی و حسن نصرالله عنوان کرد: «حزبالله یک اتاق عملیات در قلب ضاحیه داشت که ساختمانهای اطراف آن بهطور مداوم بمباران میشد.
این اتاق عمل یک اتاق عمل زیرزمینی نبود، یک اتاق عمل معمولی بود. اما مقداری تجهیزات ارتباطی، ارتباطی و … در این اتاق عمل فراهم شد.
یک شب ساعت 11 تقریباً با همه مسئولان وزارت جنگ در اتاق عمل بودیم. بعد از اینکه ساختمان های اطرافمان را خراب کردند، احساس کردم خطر جدی برای سیدحسن وجود دارد.
همه جا سوت زد
هواپیماهای EMCA یعنی پهپادهای اسرائیلی به طور مداوم و 3 تایی در آسمان ضاحیه به پرواز در می آمدند و بر تمامی حرکات کنترل دقیق داشتند. اما ضاحیه که مرکز اصلی حزب الله بود ساعت 12 نیمه شب ساکت و کور شد، گویی کسی در آنجا زندگی نمی کرد.
تصمیم گرفتیم سید حسن را منتقل کنیم. معنای ترک، ترک نکردن حومه شهر بود. بلکه باید از ساختمانی به ساختمان دیگر منتقل می شد. فاصله زیادی بین این دو ساختمان وجود نداشت. با این حال سید تمایلی به ترک اتاق عمل نداشت.
بمب سوم کجا می خورد؟
وقتی حرکت کردیم، یک بمباران دیگر به سمت همان ساختمان اصابت کرد. ما هم منتظر بودیم، چون آنجا خط ارتباطی امنی داشتیم و نباید ارتباط سید و عماد قطع می شد. بمباران دیگری بود. آنها به پل کنار ساختمان برخورد کردند. به نظر می رسید بمباران سومی رخ داده است و همان ساختمانی که در آن بودیم، هدف قرار می گیرد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودیم: من و سید و عماد.
به همین دلیل تصمیم گرفتیم به ساختمان دیگری نقل مکان کنیم. سه تایی که رفتیم ماشین نداشتیم. حومه شهر تاریک، تاریک و کاملا ساکت بود. تنها صدای هواپیماهای رژیم صهیونیستی بر فراز ضاحیه شنیده می شد.
به این راحتی نمی توان آن را پنهان کرد
عماد به من و سید گفت: «بشین زیر این درخت.
با این حال، آن درخت را نمی توان نجات داد، زیرا دوربین EMCA گرمای بدن انسان را از گرمای سایر اشیاء جدا می کرد. بنابراین، آن درخت قابل حفظ نبود. داده های دوربین EMCA مستقیماً به اتاق عمل در تل آویو مخابره شد.
یاد داستان مسلم افتادم.
با این حال، ما نشستیم. یاد داستان مسلم برای سید افتادم. چون سید صاحب آن محل بود. عماد سریع رفت و ماشینی پیدا کرد و کمتر از چند دقیقه بعد برگشت. امکا هم روی ما تمرکز کرد. وقتی ماشین به ما رسید، امکا روی ماشین تمرکز کرد. آنها این صحنه ها را از اتاق عمل در تل آویو تماشا می کردند.
ما با خیال راحت از EMC ها پنهان شدیم
مدتی گذشت تا اینکه با رفتن به زیرزمین توانستیم به یک زیرزمین دیگر برویم و سپس از این ماشین به چیز دیگری که الان نمی توان گفت منتقل کنیم و دشمن را فریب دهیم. تقریبا ساعت 2 بامداد به اتاق عمل برگشتیم.
۲۱۹۲۱۹