به گزارش رکنا، اواسط بهمن ماه سال گذشته مردی به همراه پدر 70 ساله خود به بیمارستان مراجعه و از پزشکان درخواست کمک کرد زیرا سر، صورت و بدن پیرمرد آثار درگیری و کبودی دیده می شد. کارکنان بیمارستان موضوع را با پلیس در میان گذاشتند. وقتی مأموران برای تحقیق از این پدر و پسرش آمدند، مرد جوان گفت: همسرم و برادرش این بلا را سر پدرم آوردند و آنها شکایت دارند. من و همسرم تازه ازدواج کرده ایم اما همیشه در همه مسائل با هم اختلاف و درگیری داشتیم تا اینکه او عصبانی شد و راهی خانه پدری شد. امروز تلفنی صحبت کردیم تا اختلافاتمان حل شود اما او طوری با من صحبت کرد که من عصبی شدم و تلفن را قطع کردم، سپس از خانه خارج شدم اما در غیاب من همسرم و برادرش به خانه پدرم رفتند. خانه خانه و پدر و مادر پیرم را مورد آزار و اذیت قرار دادم. شکست زده بود، همون موقع بود که مامانم زنگ زد و گفت برو خونه ولی وقتی رسیدم رفته بودن. پدرم را که حال خوبی نداشت به بیمارستان بردم و اکنون تحت درمان است. من از همسرم و برادرش شکایت دارم.
با این شکایت ماموران شروع به ردیابی تازه عروسان کردند. اما شواهد نشان می داد که او پس از حمله به خانه پدرشوهرش فرار کرده و مخفی شده است. به این ترتیب برادر 39 ساله وی دستگیر و به ضرب و شتم پیرمرد اعتراف کرد.
این در حالی بود که پزشکان اعلام کردند این سالمند بر اثر ضربات شدید به سر دچار آسیب مغزی شده است. بر اساس این شکایت، برای دختر و برادرش اتهاماتی مطرح شد و با وجود فراری بودن دوست دختر، پرونده به دادگاه کیفری ارجاع شد.
در دادگاه چه گذشت؟
پرونده برادران با صدور کیفرخواست به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.
مرد مسن در حالی که روی ویلچر نشسته بود و به دلیل آسیب مغزی قادر به صحبت و راه رفتن نبود در دادگاه حاضر شد. پسر وی گفت: پدرم دیگر نمی تواند حرکت کند و به دلیل ضرب و شتم همسرم و برادرش قدرت تکلم را از دست داده است. به همین دلیل از همسرم و برادرش به خاطر ورود به خانه پدرم و تعرض به مادر و پدرم شکایت می کنم و خواهان مجازات اشد هستم.
سپس متهم که با قرار وثیقه آزاد شده بود در جمع قضات حاضر شد و گفت: خواهرم از روزی که با این مرد ازدواج کرده یک روز هم حال خوشی نداشته است. آن روز با خواهرم به خانه همسرش رفتم تا با آنها صحبت کنم و بگویم اینقدر در زندگی زن و شوهر دخالت نکنید، می خواستم میانجیگری کنم و به اختلافات پایان دهم، اما آنها شروع به داد و فریاد کردند و از آنجا رفتیم. . ما آن را انجام دادیم. ما آنها را کتک نزدیم، من اتهامم را قبول ندارم. او ممکن است به دلیل کهولت سن دچار سکته مغزی شده باشد. من هم نمی دانم خواهرم کجا پنهان شده است.
در پایان جلسه قضات برای تصمیم گیری در خصوص این پرونده وارد دادگاه شدند.