توسط ملیسا ام، همانطور که به کری ویگینتون گفته شده است
8 ساله بودم که شروع به ایجاد این لکه های سفید کوچک روی زانوهایم کردم. من واقعا اولش هیچی بهش فکر نکردم اما پس از آن، لکه ها به اندازه یک دلار افزایش یافت. بعد از آن اوضاع خیلی سریع پیشرفت کرد.
مادرم مرا پیش دکتر برد که تشخیص داد ویتیلیگو دارم. با اینکه بچه بودم، خیلی با من همدردی نکرد. در عوض، او به من گفت که هیچ درمانی وجود ندارد و سوالات من را رد کرد. این یک تجربه وحشتناک بود که من را برای چندین دهه از متخصصان پوست می ترساند.
دوران کودکی از بسیاری جهات برای من سخت بود. اما از آن زمان به بعد درمان را پشت سر گذاشتم و دوستان واقعا شگفت انگیزی پیدا کردم. به خاطر آن سیستم حمایتی قوی است که من از آن طرف ویتیلیگو بیرون آمدم و پوستم را جشن گرفتم.
اما مدتی طول کشید تا به اینجا رسیدم.
چگونه زندگی پس از تشخیص من تغییر کرد
لکه های سفید روی دست و پایم را برای مدتی پنهان کردم. من در تمام طول سال شلوار بلند و پیراهن های آستین بلند می پوشیدم. و با وجود اینکه والدینم به سختی پول کافی برای گذران زندگی داشتند، راهی برای پرداخت هزینه پوشش و کانسیلر پیدا کردند.
من و مادرم خیلی زود بیدار می شدیم. سپس، از آرایش برای پوشاندن ویتیلیگو روی صورت و گردنم تا حد امکان استفاده میکنیم. او می خواست که من کمی احساس عادی بودن داشته باشم، اما این روند بسیار گران بود.
تقریباً از کلاس هفتم یا هشتم شروع کردم به تکان دادن نقاطم. آسون نبود این تا حدی به این دلیل است که، همراه با ویتیلیگو، من در سمت سنگینتر بودم. و من یک بچه دو نژادی بودم که در ورمونت زندگی می کردم. من مثل انگشت شست دردناک بیرون آمدم و همیشه مورد آزار و اذیت قرار گرفتم.
قبل از ویتیلیگو، من کودکی با اعتماد به نفس بودم که به راحتی دوست پیدا می کردم. در حالی که به سمت دبیرستان می رفتم سعی کردم آن را حفظ کنم. اما وقتی مردم در حال خندیدن، تف کردن و کشیدن روی شما هستند، اجتماعی بودن سخت است.
برخی از بچه ها فکر می کردند با رنگ آمیزی لکه های سفید من با نشانگر قهوه ای به من لطف می کنند. دیگران سعی کردند ویتیلیگو را از بدنم پاک کنند. بعد، افرادی بودند که نمی خواستند کنار من بنشینند، زیرا فکر می کردند ممکن است چیزی را بگیرند.
همه اینها بر سلامت روان من تأثیر گذاشت. اما من از بچگی رشد شخصی زیادی داشته ام. اکنون در پوست خود احساس کاملی دارم و چیزی برای پنهان کردن ندارم. رهایی بخش است.