اینها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که به اتهام خرده فروشی مواد مخدر و در اجرای طرح مبارزه با مواد مخدر پلیس آگاهی مشهد دستگیر شده بود.
این زن جوان ماجرای تاسف بار خود را به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت گفت: سال آخر دانشگاه بودم و با پسر عمویم به روش سنتی ازدواج کردم، البته از زمانی که وارد دبیرستان شدم خواستگاران زیاد اما هیچ کدام، او را برای یک زندگی مشترک با معیارهایم مناسب ندیدم تا اینکه «شایان» وارد زندگی ام شد.
تقریباً هم سن بودیم و به همین دلیل همدیگر را بیشتر درک می کردیم، «شایان» من را خیلی دوست داشت و همیشه سعی می کرد به خواسته ها و آرزوهایم برسم.
کم کم عشق من و پسر عمویم آنقدر گسترش یافته بود که خیلی از دخترهای خانواده ام به زندگی من حسادت می کردند و علناً به من می گفتند: “خوب است که عاشقانه زندگی می کنی.”
خلاصه بعد از 2 سال نامزدی مراسم عقد را گرفتیم و رفتیم خانه خودمان. همه چیز عالی پیش می رفت تا اینکه شایان من را برای جشن سالگرد ازدواجم به کیش برد.
حدود یک هفته در آنجا تفریح کردیم و من غرق در لذت و شادی بودم و توجهی به اطرافم نداشتم. در همین حین شایان من را نیم ساعتی در هتل تنها گذاشت تا در خیابان ها و مراکز خرید قدم بزنم اما هیچ خریدی نکرد و دست خالی به هتل برگشت! او ادعا کرد که فقط به پنجره ها نگاه می کند و سرگرم می شود. اگه میخوای بخری حتما با هم میریم بیرون!
بالاخره این خوش گذرانی و صمیمانه به پایان رسید و به مشهد برگشتیم. یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود، یک روز همسرم آرام آرام ژاکتش را از کمد بیرون آورد و سحر از خانه بیرون رفت.
با صدای کمد از خواب بیدار شدم، خوابیدم و با تعجب دیدم “شایان” از خانه بیرون می آید.
بلافاصله کتم را پوشیدم و دنبالش رفتم. وارد انباری زیر پله شد و صدای روشن شدن فندک را شنیدم! خیلی سریع برگشتم خونه و خوابم برد. وقتی همسرم سر کار رفت، از روی کنجکاوی به مغازه رفتم و فندک و سیگار پیدا کردم.
آن شب خیلی عصبانی با او دعوا کردم و شایان قول داد دیگر مواد مصرف نکند.
حدود یک سال گذشت و من در ماه آخر بارداری بودم که متوجه شدم رفتارهای “خوب” دوباره مشکوک شده است. وقتی با حساسیت موضوع رو دنبال کردم متوجه شدم که به من دروغ گفته و هنوز داره مواد مصرف میکنه!
آن روزهای رویایی تمام شده و دعوا و مشاجره جای آن را گرفته است. دخترم وقتی به دنیا آمد که من از روی لجبازی و برای اینکه به شوهرم برگردم از شیر خشک به شیر مادر روی آوردم و شروع به مصرف سیگار و مواد کردم!
می خواستم انتقام تلخی از او بگیرم تا رنج و ناراحتی روحی ام را بفهمد! حق با من بود، شوهرم خیلی ناراحت بود و سعی میکردم بیشتر به او آسیب برسانم، اما وقتی به خودم آمدم به مواد افیونی معتاد شدم. حالا با لجبازی های کودکانه، زندگی خودم را نابود کرده بودم به طوری که حتی وقت مراقبت از بچه ام را هم نداشتم!
به طور خلاصه، مصرف هر دوی مواد مخدر ما به حدی افزایش یافت که مجبور شدیم برای تامین هزینه های کلان اعتیاد خود به خرده فروشی مواد مخدر روی بیاوریم، زیرا مجبور بودیم لوازم خانگی بفروشیم و پول بیشتری برای خرید شیشه نداشتیم. پس از مدتی توسط پلیس دستگیر شدیم. ما این کار را کردیم، اما ای کاش …
تحقیقات نیروهای پلیس با دستور سرگرد لطفی (رئیس کلانتری رسالت مشهد) برای ریشه یابی عوامل اصلی توزیع مواد مخدر در اعترافات این زوج جوان آغاز شد.
داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی