بازار؛ گروه ایران: پویا واثق ملکی، کارآفرین جوان در یادداشتی برای تحلیل بازار به موضوع آینده نسل جوان و رسیدن به موفقیت پرداخته و برای درک درست از این موضوع، به اثر بهرام بیضایی اشاره می کند که در ادامه می خوانید :
« شاید وقتی دیگر»، فیلمی است از استاد مسلّم تئاتر و سینما، بهرام بیضایی. موضوع فیلمنامه، نشان دادن زندگی زن و مردی است که سالیانی را در کنار هم و به موازی هم به عنوان زن و شوهر سپری می کنند.
کارِ مرد تهیه و تدوین فیلم های مستندی است که برای تلویزیون تهیه می کند و داستان فیلم از آن جایی آغاز میشود که مرد در حین انجام کار و دیدن فیلم های تهیه شده در مانیتور، چشمش به زنی می افتد که در یک تاکسی نشسته ولی بی شباهت به همسر او نیست!…
لحظه ای تأمل میکند و این شباهتِ زن به همسرش شدیداً کنجکاوی مرد را بر می انگیزد. تصویری که مرد از همسر خود دارد، موجودی است آرام و درونی که در سکوت و روزمرگی خود، اوقاتش را میگذراند و به قول معروف، مشغول زندگی خود است و مرد از او تصویر دیگری نمیتواند در ذهن اش داشته باشد.
زنی آرام و موقر… ترجیح میدهد، سکوت کند و کمتر حرف بزند و این عادت و بدعتی است که حال و هوای خانه را در خود فرو برده است، تا آن روز بخصوص و دیدن شات هایی از آن فیلم مستند!
” زن نشسته در یک تاکسی کنار مردی غریبه که راننده تاکسی است! “
همین کنجکاوی و شک و تردید که از دیدن تصاویری از فیلم مستند تهیه شده، در مرد به وجود میآید و ذهنیت او را می آشوبد، همین موضوع آغازی است برای یک پدیده…! یک اتفاق…! که مرد میکوشد بر این حس و حال و هوای جدیدش بتواند عنوانی پیدا کند و تعریف و توصیفش کند… که چرا و به چه دلیل همسرش آشفته و نگران و دل آشوب است!!
یک اتفاق، دیدن یک شات کوتاه از صحنه ای از فیلم، توجه عمیق او را به همسرش سوق میدهد.
گویی پیش از این و آغاز به این زندگی زناشویی… قرار بر این نبوده است که این نگاه عمیق و موشکافانه به همسرش را داشته باشد!
به شخصی که نیمه ی دیگر زندگی اوست و شناخت عمیقی از او یا در حقیقت از یکدیگر ندارند؛ این مهم چه معجزه ای را میتواند به دنبال خود داشته باشد و این اتفاق بر اساس حس و غریزه مرد با چاشنی شَکاکیت و تعصب و سوءظن بر مبنای جستن حقیقت درونی زن به وقوع میپیوندد… و در این جستجو و پیگیری بی امان، حقایقی برایش روشن و عیان میشود که پیش از این قادر به دیدن و کشف و لمس و شناخت آن نبوده است.
زنِ او روحش بیمار است… روانش آشوب است… رنج میبرد… احساس تنهایی و درماندگی میکند… بی امان اشک میریزد… قرص میخورد… در پی درمان خودش است و مرد که زندگی مردانه و کارش را دارد، میفهمد که هیچی از آدمی که با او سالیان متمادی زندگی میکرده است نمیداند!!… میفهمد که نمیفهمد!…
شرمنده تاریکی، این میراث است… و شرمنده، واژه درک و فهم واقعیت و حس دو نیمه سیب بودن!
دسته گلی خریده و روبروی همسر خود قرار میگیرد و دسته گل را تقدیم او میکند و تولدش… تولد دوباره اش را (که همانا رویداد مهم زندگیشان باشد، یعنی شناختی عمیق از شریک زندگی خود)، تبریک میگوید و استاد بیضایی برای همگان( مرد و زن جامعه اش) آرزوی چنین رخدادی را می کند… با عنوان: شاید وقتی دیگر…
حالا باز میگردیم به موضوع اصلی ما به عنوان یک مدرس، یک کوچ… یک راهبر… یک نظریه پرداز، چه باید بکنیم؟ برای نسل جوانی که آینده این کشور و در کل جهان را میسازند…
باید درک درستی از نسل جوان خود از دانشجویان و هنرجویان خود داشته باشیم و کمک شان باشیم که با درک و شناختی درست و عمیق از زندگی و آدم های پیرامونشان آیندهی خود را بسازند.
چگونه میتوانیم به این درک و شناخت، دست پیدا کنیم؟ و برنامه آموزش خود را بر اساس آن طراحی نماییم.
من به شما می گویم؛ باید ۲ بخش مهم را در کار خود داشته باشیم :
۱- نسلی را که ما آنها را آموزش میدهیم، آیا اهدافشان را به درستی میشناسند؟ و درک درستی از رویاهایشان و اهدافشان دارند؟ آیا به درستی به دنبال این رشته ایی که می خواهد یاد بگیرد آمده است؟
۲- چه برنامه ریزی، چه نقشه ای برای آغاز این سفر رویایی شان خواهند داشت؟ این به اصطلاح فرنگی ها، «پلان» را، این نقشه ی راه را، چگونه، قدم به قدم با آنها همراه خواهیم شد که با اطمینان، با عشق و شور، اهدافشان را دنبال کنند؟
حالا خودِ ما چطور می توانیم به این درک و شناخت برسیم؟
● برای آموزش، برای زندگی درست، برای موفقیت و احساس خوب خوشبختی، باید عاشق بود.
باید رویاهایمان را عاشقانه آنالیز (تجزیه و تحلیل) کنیم و دلایلش را به درستی درک نماییم.
میخواهیم، عمری زندگیمان را پای اهداف و رویاهایمان بگذاریم؛ پس باید دوستش بداریم، باید عاشقش باشیم؛ عشق زاینده است و باشکوه… خود…. ما را رهنمون خواهد بود.
در طول سفر موفقیت، کامیابی… به ما انرژی، ارزانی خواهد کرد تا به قله موفقیت برسیم.
● هر رشته ای در جایگاه خود زیبا و باشکوه و تاثیرگذار است و جامعه ی بشریت را تأمین میکند و به آن روح زندگی میبخشد؛ پس نسبت به هر یک از رشته های تحصیلی و آموزشی که اهداف ما را میسازند، باید آگاهی کامل داشته باشیم و این آگاهی را به درستی به دوست دارانش انتقال دهیم و رهنمونشان باشیم.
بقول انگلیسی ها :
The only way to great work is to love what you do
شما هرکار بزرگی را بخواهید توی زندگیتان انجام بدهید باید عاشقش باشید و به یاد داشته باشیم که برخلاف عنوان فیلمنامه استاد بیضایی به آینده اش محول نکنیم، این رسالت را همین حالا، همین لحظه انجامش بدهیم نه شاید وقتی دیگر…