به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از 10 دی ماه 1402 آغاز شد که کارگران رستورانی در جاده فشم با پلیس تماس گرفتند و از کشف بقایای جسد رها شده در رودخانه فشم خبر دادند.
با این تماس ماموران پلیس راه فشم را در پیش گرفتند و با گونی حاوی پاهای بریده مردی مواجه شدند.
کارگر رستوران به ماموران گفت: در کنار رودخانه مشغول کار بودم که به گونی خونین و مشکوک برخورد کردم. وقتی جلوتر رفتم متوجه شدم که داخل یک پای انسان و یک دست بریده شده است. وحشت کردم و بلافاصله به رستوران برگشتم و با پلیس تماس گرفتم.
جسد مثله شده که طبق شواهد متعلق به مرد جوانی بود با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و ماموران برای روشن شدن این جنایت هولناک تلاش کردند.
دو روز از این ماجرا می گذشت، این بار دیگر اعضای بدن انسان در یک کیسه پلاستیکی در فشم پیدا شد و پلیس با معمایی مرموز مواجه شد.
آزمایش DNA نشان می داد که بقایای جسد متعلق به یک نفر است و احتمالاً در جای دیگری به قتل رسیده و سپس جسد او را در نقاط مختلف فشم رها کرده اند تا راز جنایت مخفی بماند.
افشای هویت مقتول.
چند روز پس از این حادثه گذشت تا اینکه پلیس با اثر انگشت مقتول متوجه هویت مقتول شد و متوجه شد جسد مثله شده متعلق به مردی 45 ساله به نام شهرام است که در یک مغازه کفش فروشی در شرق تهران کار می کند.
پس از افشای این ماجرا، ماموران به سراغ همسر 38 ساله وی به نام سمانه رفتند.
زن جوان گفت: چند روز پیش شوهرم با یکی از دوستانش برای جست و جوی گنج بیرون رفتند. او موبایلش را با خود نبرد تا پلیس ردی از او و دوستش پیدا نکند. در این مدت مدام نگران او بودم و نمی دانم چه بلایی سرش آمد.
برادر شهرام در تحقیقات پلیس گفت: من و پدر و مادرم چند سالی است که ارتباط چندانی با شهرام نداریم و به دیدار او و خانواده اش نمی رویم. چند روز پیش همسر برادرم گفت شهرام برای جست و جوی گنج خانه را ترک کرده و دیگر برنگشته است. حرف او را باور کردم و به پلیس اطلاع ندادم و منتظر ماندم تا برادرم به خانه برگردد.
برادر شهرام در تحقیقات بعدی گفت: زن برادرم هر بار حرف جدیدی می زد. او یک بار گفت که برادرم به دلیل درد کلیه در بیمارستان بستری شده است، اما وقتی ماجرا را دنبال کردم، نظرش تغییر کرد و گفت که رفته دنبال گنج. به سمانه مشکوکم.
اظهارات جدید این مرد باعث شد تا سمانه دوباره مورد بازجویی قرار گیرد و جنایت خانوادگی فاش شود.
اعتراف به قتل
سمانه یک ورزشکار است. قتل شوهرش به دلیل اختلاف خانوادگی اعتراف کرد.
گفت: من هیچ علاقه ای به شوهرم نداشتم. با اینکه یک پسر و یک دختر داشتیم، اما دائماً با هم اختلاف داشتیم. شوهرم مرد بدی بود من به شیشه معتاد بودم و مدام خودم را تحقیر می کردم. از رفتارش خسته شده بودم. برای همین برای آخرین بار بند کتم را دور گردنش انداختم و فشار دادم تا شوهرم فوت کرد. صبح روز بعد که بچه ها به مدرسه می رفتند جسدش را مثله کردم و در جاهای مختلف گذاشتم.
او با اعترافات تکان دهنده همسر جوانش پای میز محاکمه در اتاق 13 دادگاه کیفری یک استان تهران نشست.
در دادگاه
در ابتدای جلسه والدین مقتول از طرف خود و دو نوه شان درخواستی را مطرح کردند. انتقام گرفتن خدمتکار
پدر شهرام گفت: چند سالی بود که به خاطر عروسمان از پسرمان جدا شده بودیم و خبری از او نداشتیم اما هیچ وقت فکر نمی کردیم که عروسمان دست به چنین جنایتی بزند. انتقام گرفت
هنگامی که زن جوان در برابر قضات حاضر شد، اتهام را رد کرد قتل عمدی و گفت: آن شب همسرم در حمام از شیشه استفاده می کرد. پسرم همون موقع متوجه شد و همین باعث شد به شوهرم اعتراض کنم. من و شوهرم با هم دعوا کردیم و او مثل همیشه شروع به بدگویی کرد. گفت امشب مرا خواهد کشت. شهرام سعی کرد قیچی که روی میز اتاق بود را بگیرد و به من حمله کند. برای دفاع از خودم بند کتم را دور گردنش انداختم و آن را کشیدم تا دست شوهرم به قیچی نرسد. شهرام تقلا کرد و سعی کرد خودش را به سمت قیچی بکشد اما طناب را محکم دور گردنش گرفتم تا بیهوش شد.
قاضی گفت: چند دقیقه باند را دور گردن شوهرت نگه داشتی؟
که سمانه پاسخ داد: حدود 4، 5 دقیقه نگه داشتم. اما من متوجه گذشت زمان نشدم. وقتی بیهوش روی زمین افتاد از اتاق خارج شدم و در پذیرایی متوجه خون مردگی روی انگشتانم شدم و متوجه شدم که این کبودی ناشی از نگه داشتن بند کت به دورم است. گردن شوهر کنار دختر و پسرم در اتاق نشیمن خوابیدم و صبح آنها را به مدرسه بردم اما وقتی از مدرسه به خانه برگشتم متوجه شدم شوهرم نفس نمیکشد. آن موقع بود که فهمیدم مرده است. ظهر رفتم دنبال بچه هام و بردم خونه خاله. به هر حال می خواستم جسد را از خانه بیرون بیاورم، اما سنگین بود و جسد را مثله کردم. اره، چکش و چاقو. آنها را در کیسه های نایلونی بزرگ گذاشتم و چند بار در صندوق عقب ماشین ال 90 گذاشتم و از خانه مان در رسالت به سمت جاده فشم بردم.
وی ادامه داد: از رفتار بد همسرم خسته شده بودم اما قصد کشتن او را نداشتم.
قاضی گفت: چرا وقتی شوهرت بیهوش شد به اورژانس زنگ نزدی؟
سمانه پاسخ داد: فکر می کردم شوهرم غش کرده و بعد از چند دقیقه حالش بهتر می شود. صبح متوجه شدم که او مرده است.
شرح زندگی سیاه این زن.
این زن در تشریح زندگی سیاه خود گفت: سه ساله بودم که مادرم فوت کرد و در 7 سالگی پدرم دوباره ازدواج کرد اما برادران ناتنی ام مرا مورد آزار و اذیت قرار می دادند. چندین بار در دام سیاه او افتاده بودم. به همین دلیل مجبور شدم خانه پدری را ترک کنم. من با مادربزرگم زندگی می کردم، اما مادربزرگم می گفت که دیگر نمی تواند از من مراقبت کند. وقتی نوجوان بودم از من خواست با شهرام که پسر خاله مادرم بود ازدواج کنم. من هیچ علاقه ای به شهرام نداشتم اما به اصرار مادربزرگم با این ازدواج موافقت کردم تا سربارم نباشد. او سختی های زندگی و بدرفتاری با شهرم باعث شد الان در این موقعیت باشم.
وی ادامه داد: پس از بیرون آوردن بقایای جسد از خانه، دستشویی و توالت را تمیز کردم و فرزندانم را به خانه آوردم، اما وقتی برادر شوهرم به دنبال ناپدید شدن برادرش رفت، به دروغ به او گفتم که شهرام از خانه خارج شده است. گنج را پیدا کنید و برنگشته بود.
در پایان دفاعیات این زن، وکیل پدر و مادر برخاست و گفت: «اگر این زن قصد قتل را نداشت، 4 یا 5 دقیقه کت را دور گردن شوهرش نگه نمی داشت». این خانم ورزشکار و کوهنورد است و قدرت بدنی خوبی دارد. به لطف این او توانست شوهرش را بکشد، اما حالا دروغ می گوید و می گوید که متوجه مرگ شوهرش نشده است.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد دادگاه شدند.