افزونه پارسی دیت را نصب کنید Sunday, 20 October , 2024
0

پیکر شهید سیبل خندان دشمن شد!

  • کد خبر : 402718
پیکر شهید سیبل خندان دشمن شد!

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عملیات والفجر 4 از تاریخ 27/7/1362 لغایت 30/8/1362 در جبهه شمالی و در منطقه سلیمانیه و پنجوین عراق انجام شد. هدف از این عملیات تصرف دره شیلر بود که در این صورت راه های ورود عناصر ضدانقلاب از عراق به ایران مسدود می شد. این عملیات توسط فرماندهی سپاه و ارتش […]

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عملیات والفجر 4 از تاریخ 27/7/1362 لغایت 30/8/1362 در جبهه شمالی و در منطقه سلیمانیه و پنجوین عراق انجام شد. هدف از این عملیات تصرف دره شیلر بود که در این صورت راه های ورود عناصر ضدانقلاب از عراق به ایران مسدود می شد. این عملیات توسط فرماندهی سپاه و ارتش در دو محور بانه و مریوان انجام شد و در نتیجه اکثر ارتفاعات مورد نظر در هر دو محور به تصرف در آمد اما به دلیل استقرار دشمن در قله های کانی. مانگا، برخی از قله های آن ارتفاع دست به دست شدند و در نهایت به اشغال دشمن در آمد.

بر اساس گزارش ایسنا، این عملیات همزمان با نتایجی چون آزادسازی بخشی از ایران اسلامی، تصرف منطقه وسیعی از دره شیلر و در نتیجه محاصره به پایان رسید. تعدادی دیگر از مسیرهای حمل و نقل مهم ضد انقلاب و همچنین نخبگان داخلی در شهر پنجوین و چندین روستای عراق. [۱]

در مرحله سوم و چهارم عملیات والفجر 4، علاوه بر گردان‌های پیاده لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص)، برخی از مشهورترین چهره‌های یگان عملیات اطلاعات این یگان نیز شجاعانه جنگیدند. تلاش نافرجام برای تصرف قله های سحرآمیز کانی مانگا و به طرز عجیبی در خون خود غلتیدند از جمله بزرگان مجید زاد، معاون سابق این یگان، حمید شالی و محمد مرادی نام برد.

احمد استاد باقر یکی از زبده ترین تیم های شناسایی واحد 27 عملیات اطلاعات لشکر در خاطرات خود از پایان خونین عملیات والفجر 4 گفت: 7 آبان 1362; مصادف بود با روز چهاردهم قمری که شبی مهتابی بود و در آن شب لشکر بیست و هفتم وارد عمل شد. البته من فعالانه در جنگ شرکت نکردم.

جناح های بازسازی شده ارتش با یکدیگر ادغام شدند و نیروی عظیمی را تشکیل دادند و به دروازه کانی مانگا حمله کردند. یعنی قله 1904. از طرف های مختلف به سمت آن قله شتافتند. اما بعثی ها با تمام وجود آماده بودند. بچه ها تا صبح روز 29 نوامبر جلوتر رفتند و درو کردند. همه تلاش ها بی نتیجه ماند و اوج سال 1904 فتح نشد.

بالاخره وقتی آن طوفان آتش و دود و خون و خاک فروکش کرد، شنیدم که مجید زاد رفته، مهدی خندان رفته، حاج عباس و رامینی و تعداد بی شماری از همرزمانمان رفته اند.

در دو مرحله عملیات والفجر 4 تعداد زیادی از بچه های یگان مجروح شدند. جنگ همیشه سخت است. اما نه به این سختی. برای سربازان واحد عملیات اطلاعات لشکر 27، سال 62 سخت ترین و تلخ ترین سال جنگ بود. البته تا اون موقع

ما دشمن را نادیده می گیریم

رزمندگانی که صبح روز یکشنبه 8 آبان 1362 به دستور فرمانده لشکر 27 هنگام بازگشت به نقطه آزادسازی با چشمانی اشکبار از دامنه کانی مانگا عقب نشینی کردند. بدن خسته ، همراهان مجروحشان نیز با خود آوردند.

علت ناراحتی و عصبانیت آنها این بود که نتوانستند پیکرهای غرق در خون همرزمان شهیدشان را با خود ببرند. اجساد در میدان نبرد رها شده و گاه در معرض نیروهای وحشی دشمن بعثی قرار می گیرد.

وقتی پیکر شهید سیبل خندان دشمن شد!

محسن محققی از سربازان گردان مالک اشتر که شاهد چنین صحنه هایی بوده است می گوید: پس از شهادت مهدی خندان جانشین اول تیپ عمار و اتمام عملیات، به دنبال فرصتی بودیم تا خندان را تحت کنترل بگیریم. . بدن غرق در خون با ما برای فرار از دید دشمن بیشتر عقب نشینی کردیم و پشت تپه ای پنهان شدیم. تا ساعت 9 صبح روز 8 آبان که هنوز امکان مانور در منطقه وجود داشت با چند کودک شاهد این اتفاقات بودیم. کماندوهای دشمن سربلند و مست موفقیت آمدند و همه شهدای کشته و مجروح ما را به گلوله بستند.

چند گذرگاه را تعمیر کردند و سپس به بالای قله دوشکاچی بعث که هیچ کس در مقابلش باقی نمانده بود، با اسلحه خودش، راهپیمایی مرگ را با افتخار انجام داد. در حالی که جسد مهدی خندان به دلیل گیرکردن پیراهنش در سیم خاردار نشسته بود، تیرانداز بعثی ترسو مانند شمشیر محکمی با تیرهای دوشکا به او اصابت کرد. گویا راننده شمر صفت می خواست با پیکر بی جان معاون شهید تیپ ما عمار انتقام شکست های شرم آور قبلی همرزمانش را بگیرد!

گردان های لشکر 27 پس از تجربه یک شب نبرد شدید بر فراز قله های خونین کانی مانگا چاره ای جز عقب نشینی نداشتند. سعید تهونه از بسیجیان حبیب بن مظاهر می گوید: با طلوع خورشید در آسمان تکاوران بعثی جسورتر شدند و نیروهای ما از نظر امکانات و مهمات با مشکل بیشتری مواجه شدند.

تعدادی از کودکان مجروح در داخل میدان مین گرفتار شده بودند و گریه می کردند و درخواست کمک می کردند. امکان بازیابی اجساد شهدا وجود نداشت. محاصره کماندوهای دشمن در اطراف فرزندان ما روز به روز سخت تر شد.

عقربه های ساعت من به ساعت 10 نزدیک شد که گروهی از دانش آموزان سال اول و خودروهای مملو از مهمات از جاده های تدارکاتی دشت نالپاریز به سمت سر قله های کانی مانگا برای کمک به نیروها در خط دشمن رسیدند. اما یک گلوله و نارنجک هم برای ما نفرستادند.

اما فرزندان گردان حبیب با تمام قوا برای حفظ سرپل تسخیر شده دلیرانه با نیروهای دشمن جنگیدند. دقایقی بعد امیر چیذر فرمانده گردان دستور خروج همه نیروها را داد. برادر چیذری تاکید کرد: ابتدا مصدومان و سپس افراد سالم جابه جا شوند.

از آنجایی که فاصله محل درگیری ما تا خط مقدم یکی از گردان های 3 تیپ مریوان ارتش خیلی دور نبود، خیلی زود توانستیم به مکان امنی برسیم. اما غم بزرگی بر دل ما سنگینی کرد. غم به جا گذاشتن تعداد زیادی از پیکرهای شهدای گردان ما و پیکرهای شهدای آن گردان ارتش که قبل از ما در آن منطقه عملیات کرده بودند.

اجساد این عزیزان در داخل سنگرهایی که شب قبل در آنجا با دشمن جنگیدیم به جا مانده بود. حتی تعدادی از این عزیزان در حالی که همدیگر را در آغوش گرفته بودند به شهادت رسیدند و بر اثر سرمای بی رحم قله پیکرهایشان در داخل سنگرهای کوهستانی خشک و رها شد.

محمدجعفر آل آقا; جانشین گروهان دوم گردان حبیب بن مظاهر پایان تلخ و دردناک مرحله چهارم عملیات والفجر 4 را اینگونه بیان کرد: لحظه به لحظه مهمات ما کمتر و کمتر می شد و مجبور شدیم با تیراندازی کنیم. مراقبت بیشتر در همان زمان نارنجک هایمان تمام شد. برای جبران کمبود نارنجک، یکی از خرابکاران پیشنهاد داد که برود و چند مین والمر را از میدان مین دشمن جمع آوری کند، ابتدا آنها را خنثی کرد، سپس دوباره مسلح کرد و به ما تحویل داد.

ما همچنین آن مین ها را از بالای صخره های پشت صخره ای که بعثی ها در آن مستقر بودند، انداختیم. یعنی از روی ناچاری از مین های والمری و گوجه فرنگی دشمن به عنوان نارنجک استفاده می کردیم. در آن شرایط برایم سخت بود که به بچه های شرکتمان دستور بدهم جلو بروند یا بگویم در محل مقاومت کنند. اگر بخواهند مقاومت کنند با کدام مهمات؟!

نمیدونستم ساعت چنده یک لحظه سرم را بلند کردم و گفتم: خدایا خودت کمکمان کن. سپس خطاب به نیروهای گروهانم با صدای بلند فریاد زدم: «بچه ها! همین جا بمانید و با انداختن همان مین ها روی سر بعثی ها مقاومت کنید، هرچند که دیدند دوستان و رفقایشان چگونه تیراندازی کردند». و در کنار آنها به شهادت رسیدند، اما همچنان مقاومت کردند و خط را نگه داشتند.

در شرکت نماینده ای به نام اصغر حاج نوروزی داشت. که در آنجا به شهادت رسید. یکی دیگر از بچه ها؛ برخاست و شروع به تیراندازی به سمت دشمن کرد که ناگهان گلوله دشمن به سینه او اصابت کرد و از پشت سرش بیرون آمد.

درگیری ما با دشمن ادامه داشت تا اینکه عباس کریمی فرمانده تیپ دوم سلمان به ما پیام داد که سریع برگردیم. به اتفاق یکی از بچه های گردان بهداری به نام وحید حیدری که بچه خیابان شکوفه بود، دوش به دوش برگشتیم، پا روی مین گذاشت و در دم به شهادت رسید».[۲]

منابع:

[۱] اطلس جنگ ایران و عراق، جمعی از نویسندگان، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی; مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم 1398، صفحه 90

[۲] بابایی، گلعلی، کوهستان آتش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز تحقیقات و اسناد دفاع مقدس، انتشارات بیست و هفت باز، چاپ اول، 1398، صفحات 740، 741، 742، 743، 744.

27215

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=402718

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.