به گزارش رکنا، پاییز 1402 خانمی با اورژانس تماس گرفت و از زخمی شدن خواهرزاده 4 ساله اش خبر داد.
با مراجعه تکنسین های اورژانس به خانه این زن در اسلامشهر با جسد خون آلود دختری مواجه شدند که بیهوش بود و خونریزی شدیدی داشت که بلافاصله به بیمارستان منتقل و تحت عمل جراحی قرار گرفت.
اگرچه پزشکان امیدی به زنده ماندن این دختر نداشتند، اما او به طور معجزه آسایی از مرگ نجات یافت.
پس از آن مادر دختر به کلانتری آمد و ماجرا را توضیح داد و گفت: من و خواهرم با کمک همسرانمان از چند ماه پیش کارگاه تولیدی راه اندازی کردیم.
راه اندازی می کنیم
من دختر 4 ساله ام را هر روز به کارگاه می بردم. روز حادثه دخترم خیلی شیطون بود و بازی می کرد.
هر چی بهش گفتم ساکت بمون تا کارمون تموم شد توجه نکرد تا اینکه به پسر خواهرم که 16 سالشه گفتم دخترم رو چند ساعتی ببر خونه تا ما کارمون رو انجام بدیم.
یک ساعت بعد با خواهرم تماس گرفتم تا حال دخترم را جویا شوم اما کسی جواب نداد.
نگران دخترم بودم و از خواهرم خواستم برای دیدن بچه ها به خانه اش برود. وقتی خواهرم نزدیک خانه اش بود ناگهان پسرش را دید که با لباس های خون آلود در خیابان ایستاده بود و به محض دیدن مادرش سوار ماشین شد و فرار کرد و بعد که به خانه رسید دخترم را پیدا کرد. غرق در خون شد و به اورژانس رفت. به من خبر داده بود، الان از پسر خواهرم شاکی هستم.
پس از اظهارات این زن، ماموران پیگیری این نوجوان دستگیر شد.
وی در بازجویی ها اتهام را پذیرفت و دلیل اقدام خود را به ماموران گفت: به خاطر کینه ای که از خاله ام داشتم دخترش را با چاقو زدم.
متهم پس از تکمیل تحقیقات به ارتکاب ضرب و جرح عمد و اقدام به قتل متهم و پرونده برای رسیدگی به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.
ارسال شد
در دادگاه چه گذشت؟
در ابتدای جلسه والدین دختربچه خواستار اشد مجازات برای متهم شدند.
سپس نوجوانی که از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه آمده بود در جایگاه قرار گرفت و گفت: خاله ام همیشه در زندگی ما دخالت می کرد و پدر و مادرم را مدام با هم دعوا می کرد. همیشه از رفتارش ناراحت بودم تا اینکه از پشت سرم حرف های بی ربط می شنید. این بار ناراحتی من به کینه تبدیل شد و به این فکر کردم که از او انتقام بگیرم. و افزود: روز واقعه که مشروب خوردم. پسر عمویم در خانه، می خواستم او را اذیت کنم. می خواستم از عمه ام انتقام بگیرم، اما بعد فکر کردم با این کار آبروی خودم را از دست می دهم، خاله ام را با چاقو کشتم. همیشه مرا برادر صدا می کرد. اون روز که چاقو زدم جیغ زد و گریه کرد و گفت داداش چرا چاقو میزنی من همیشه به حرفات گوش میکنم و هیچ غلطی نمیکنم. اما کینه توزی از خاله مرا کر و کور کرده بود و به التماس های او توجهی نکردم. تا اینکه پسر بیهوش شد و من از ترسم فرار کردم.
الان هم از کاری که کردم پشیمانم.
پس از اظهارات متهم صغیر، قضات برای صدور رأی وارد دادگاه شدند.