خبرگزاری مهر – گروه دین و اندیشه – مصطفی شکری گرکانی: فلسفه اسلامی میراث ارزشمندی است که با کوشش متفکران مسلمان در طی قرون متمادی پدید آمده و در تعامل با فلسفه یونان و با در نظر گرفتن آموزهها و احادیث قرآنی، نظام فکری خاصی را ایجاد کرده است که میتواند بینشی از امر جدید و متفاوت را ارائه دهد. دنیایی که هم پشتوانه استدلال و استدلال باشد مفید است و هم مسیر زندگی انسان را از ابتدا تا قیامت ترسیم می کند.
تلاشهای فیلسوفان مسلمان، علیرغم افکار عمومی، محدود به فعالیتهای انتزاعی و نظری نبوده است و متفکران سعی میکردند از آزادیهای فکری و اجتماعی موجود در هر عصر، در نحوه اداره جامعه و نیز بهرهبرداری کنند مدیریت سیاسی و فرهنگی جامعه فلسفی کردن و نظرات و افکار خود را بیان کنید. بهترین شاهد در این زمینه آثاری با عنوان «سیاست شهرها و تدبیر منزل» نوشته هاگاما و بیانگر دیدگاه های اجتماعی و سیاسی اوست.
اما به نظر می رسد زمان بررسی مجدد این میراث ارزشمند و بهره گیری از یافته ها و تجربیات غربی ها فرا رسیده است. پسوند قرائتی نو از اندیشه های فلسفی علمای مسلمان باید به مکاتب و مبانی فلسفی ما ارائه شود که به روز باشد و به شرایط موجود احترام بگذارد و بتواند مشکلات متعددی را که امروز جهان اسلام و جامعه ایران با آن مواجه است درمان کند.
نیاز به این مشکل زمانی آشکارتر می شود که توجه کنیم دنیای مدرن مشکلات فراوانی را برای انسان معاصر ایجاد کرده است که پیوند عمیقی با زندگی و اندیشه او دارد و حل این مشکلات و پاسخ به این سؤالات تنها با دانشی مانند این امکان پذیر است. فلسفه بدون شک، انفعال فلسفه اسلامی در این زمینه می تواند باعث سرگردانی و سردرگمی انسان قرن بیستم شود. یکی در دنیایی که تغییرات در یک لحظه اتفاق می افتد، شما را در وادی بیگانگی و تنهایی رها می کند.
در این زمینه و با انگیزه تبیین ظرفیت فلسفه اسلامی برای پاسخگویی به نیازهای سیاسی و اجتماعی و ارتباط بیشتر با مسائل عینی و روزمره و پاسخگویی به سؤالات دنیای مدرن، با عبدالله صلواتی، استاد فلسفه، دانشگاه علوم تربیتی شهید رجایی گفتگویی داشتیم که نتیجه آن را در ادامه می خوانید؛
*اول از همه بفرمایید مهم ترین تفاوت فلسفه اسلامی با فلسفه غرب چیست؟
بسته به اینکه فلسفه را چگونه تعریف کنیم، تمایز یا اشتراکات فلسفه ها متفاوت است. اگر فلسفه را خودشناسی بدانیم، تفاوت فلسفه اسلامی با فلسفه غرب در نگرش عدم معرفت است. روانی در فلسفه غرب خواهد بود. مثلاً در فلسفه ملاصدرا مضامین نفس در میان دیگر مضامین فلسفی یافت نمی شود، بلکه باب. درها و این گرایش در برخی از معاصران مانند علامه حسن زاده آملی به اوج خود می رسد; یا اگر فلسفه او خرخر کرد احمقانه است که بدانیم هم مکتب اسلامی و هم مکتب فکری غربی این مهم را در دستور کار دارند. با این تفاوت که در فلسفه غرب این ویژگی بیشتر در فضاهای عمومی مانند سینما و رسانه به چشم می خورد و در فلسفه اسلامی با نور وحی و هدایت یک انسان کامل، قیام در برابر حماقت را می توان به روشی عمیق تر و دقیق تر درک کرد.
به همین ترتیب، اگر فلسفه را مطالعه وضعیت هستی بدانیم، تنها قدیمی ترین اشکال فلسفه در غرب در این فضا حرکت می کنند، اما فلسفه های معاصر از پارادایم هستی و از آن هستی جهانی فاصله گرفته اند، نه فقط انسان. وجود ، محور بحث های فلسفی است و در پارادایم های دیگر مانند پارادایم آگاهی و پارادایم زبان و پارادایم فرهنگ اشباع شده است و فلسفه اسلامی در پارادایم هستی قرار دارد. پارادایم دیالوگ ها benaparadaimy با سایر فلسفه ها
علاوه بر آن، فلسفه ما به شدت متاثر از عالم دین است و دین بدون تقلیل فلسفه به واژه، الهام، سنجش و راهنما است تا فلسفه ما با حفظ هویت فلسفی خود به حقیقت نزدیک شود. ما این پیوند عمیق و این تأثیر را در جریانات فلسفی معاصر نمی بینیم یا خیلی کم است. همچنین در فلسفه هایی که جنبه اشراقی دارند، مانند فلسفه اشراق و حکمت متعالیه و اجزایی از حکمت. گناه آلودفلسفه نوعی رفتار و شناخت حقایق وجودی است، نه صرفاً مطالعه احوال هستی یا کسب علم در مورد امور عمومی. این هویت سلوکی به عنوان نظاممند در فلسفه غرب وجود ندارد. تاکید می کنم همانطور که سیستماتیک مشهود نیست.
*با این توضیحاتی که دادید، وجود چه مؤلفه ای می تواند توجیه کننده تقسیم فلسفه به اسلامی و غیر اسلامی باشد؟
ابتدا بیایید از نام فاصله بگیریم تا نام. مقیم خیر بنابراین، بدون توجه به تفسیر فلسفه اسلامی، بحث را آغاز می کنیم. اگر در نظر بگیریم که فلسفه به حقیقت نزدیک است، باید که کمک خواستن ما را به حقیقت نزدیک می کند و محیط دینی یکی از عوامل نیرومند در نزدیک شدن ما به حقیقت است. در جهان اسلام، آموزه های وحی، سیره، سخنان و رهنمودهای پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) افق جدیدی را به روی متفکر مسلمان گشود; افقی که در آن حقایق به وضوح و مشخص ظهور کرد. بنابراین اسلام امکانات قدرتمند درونی را در اختیار فیلسوف قرار داد. علاوه بر این در آنفیلسوف در فرآیند تفکر دچار لغزش می شود، یعنی همیشه امکان لغزش وجود دارد و مدام در حال اصلاح خود و افکارش است.
مکاتب فلسفی ما با خواستههای دنیای مدرن فاصله زیادی دارد و انعطافپذیری از این نظر چندان مطلوب به نظر نمیرسد.
حال اگر عاملی مانند محیط مذهبی، می لغزد برجسته شوید آهسته یا به او توجه کنید، طبیعی است که او بنابراین رسالت فلسفی شما باید شامل این برجسته سازی و توجه باشد. علاوه بر این، جهان اسلام پرسش هایی را از فیلسوف مطرح می کند و حقایقی را درباره انسان و جهان برمی شمارد که فیلسوف بدون ضرورت نمی تواند آنها را در نظر بگیرد. بنابراین، محیط دینی اینجا در جهان اسلام عمیقاً بر فیلسوف تأثیر می گذارد و در توسعه، تعمیق و اصلاح فلسفه اهمیت راهبردی دارد. اگر نام اسلامی به این فلسفه بدهیم یا از به کار بردن این نام اجتناب کنیم.
*به عقیده وی، در میان مکاتب فلسفی اسلامی، به عنوان مثال. او راه افتاداشراق، تعالیه و… کدام یک با الزامات عصر مدرن سازگارتر است و از انعطاف پذیری و تحرک بیشتری بهره مند است؟
مکاتب فلسفی ما با خواسته های دنیای مدرن فاصله زیادی دارد و انعطاف پذیری در این زمینه چندان مطلوب به نظر نمی رسد مگر اینکه این سوال را مطرح کنیم که رابطه مکاتب فلسفی ما با دنیای مدرن چیست و مکاتب فلسفی ما چگونه به این موضوع پاسخ می دهند. خواسته های دنیای مدرن؟ سوالات دنیای مدرن و یا اساسا توانایی پاسخگویی و انگیزه برای سوالات جدید را دارد. یا اینکه چرا باید به سؤالات جدید پاسخ دهید و منطق ترجیح دادن سؤالات جدید به سؤالات قدیمی چیست.
در مواجهه با این پرسشها میتوان گفت: همه مکاتب فلسفی ما ظرفیت رویارویی و پاسخگویی به سؤالات جدید را دارند، مشروط بر اینکه معلمان فلسفه و سیاست، برنامهریزی و مدیریت در فلسفه نیاز زمان باشند. فکر کن دانش عمیقی در مورد چگونگی انجام فلسفه و یافتن گسترش فلسفه در دنیای جدید. برخی با پرسش های قدیمی آشنا هستند و برخی دیگر می خواهند به نبض زمان در فلسفه ما گوش دهند، اما مسیر و روند آن چندان برایشان روشن نیست. گاهی پاسخ به سؤالات معاصر پیش نیاز درک صحیح کل فلسفه ما نیست و در برخی موارد، محیط سؤال، ریشه ها، مبانی و چارچوب حاکم بر سؤالات جدید مناسب ما نیست. ، و همه اینها دست به دست هم می دهند تا فلسفه ما به زمان فکر کند. فراموش نکنید وگرنه در پرتو فلسفه ما زمان تفکر قدرتمند و مؤثر شکل نخواهد گرفت.
* با این توصیف از فلسفه ما، چه امکاناتی برای ما امروز و انسان معاصر دارد؟
علاوه بر اندیشیدن به زمان، باید به قابلیت های فرازمانی فلسفه خود نیز توجه کنیم. توجه به امکانات ابدی به معنای ماندن در گذشته نیست. مولفه های قدرتمندی مانند تفکر انتقادی، شناخت حماقت، معنا بخشیدن به زندگی، توجه به عرصه های پنهان انسان، دوری از سطحی نگری، دوری از تنهایی و پوچی، پی بردن به عظمت و هدایت الهی و تابناک، همگی از احتمالات ابدی فلسفه ما هستند. که برای هر دوره و هر بشریت ضروری است، نه تزئینی. این مکاتب فلسفی ما، به ویژه جنبه های نورانی آن ها، قدرت فوق العاده ای در تحقق انسان اصیل دارند; فردی که در مواجهه با بحران روحی تاب آوری بالایی دارد.
به همین ترتیب، امکانات متعالی فلسفه در کنار فلسفه تفکر زمانی به ما کمک میکند تا در کنار پیشرفتهای تکنولوژی، به پیشرفت و ارتقای انسان در محور وجودی و ارتباطات انسان توجه کنیم. این چیزی است که ما در دوران معاصر به شدت به آن نیاز داریم. امروز شاهد فناوری پیشرفته هستیم. فناوری که تعالی انسان را رها کرده و در غیاب انسان و نیات و ایمان الهی و در غیاب ارتباط خوب، سوخت نسل کشی در غزه را فراهم می کند. منطق ترجیح دادن این جهت گیری فلسفی، یعنی بهره گیری از ظرفیت جاودانه فلسفه همراه با توجه به پرسش ها و بحران های انسان معاصر، ایجاد دنیای انسانی اصیل با سقفی الهی است که در نور بیکران، دیگری در برابر من است و من نیز مسئول وجود و مسئولیت دیگری هستم که هستم.
* در پایان بفرمایید چگونه می توان مقدمات اثربخشی بیشتر فلسفه اسلامی را در جهان معاصر فراهم کرد؟
یکی از مشکلات اساسی در اثربخشی علم، نبود گفتوگوی نظاممند بین علوم مختلف و عدم تعامل سازنده و نظاممند بین صاحبنظران علوم مختلف است و فلسفه نیز از این قاعده مستثنی نیست و بنابراین فلسفه در ساختارها، سیاستها و برنامه ریزی و مدیریت ما حضور مؤثر و تعاملی ندارد و این عامل و عوامل دیگر دست به دست هم می دهند تا رکود علم را ایجاد کنند. علم افسرده، سرخورده است و کاری به جامعه و زمانه خود ندارد. این علم در روکش خود جذب می شود و از نظر سرگرمی و لذت است.
افسردگی در افراد از نظر ویلیام شیشه ای این یک انتخاب است. به نظر من افسردگی علمی هم یک انتخاب است و فیلسوفان نباید حالت افسردگی را انتخاب کنند و این اتفاق نمی افتد مگر اینکه همانطور که به طور سیستماتیک در سیاست علمی باید بسترهای تعامل فلسفه دانشگاهی با جامعه و پیوند فلسفه با سایر علوم و گفتگو با فلسفه غرب را فراهم کنیم.
سیاست فوق منکر امکانات متعالی فلسفه نیست. برای استفاده از این امکانات همیشگی در جامعه و سایر علوم نیازمند تعامل و گفت و گو هستیم. به عبارت دیگر، در دوره معاصر برای اثربخشی بیشتر فلسفه، هم به امکانات متعالی فلسفه و هم به تفکر زمانی فلسفه نیاز داریم و این کارآمدی نیز بدون تدوین سیاست و گفت و گوی کافی بین فلسفه و مردم و شهرک های معاصر امکان پذیر نیست. . تعامل با سایر دارندگان دانش