خبرگزاری بیشتر; گروه مجله: دریا؛ نام صحنه خاکستر او از وسعت قلبش انتخاب کرده است. او همشهری امام رضاست و دو سال از زمانی که امواج زندگی او را تنها به تهران آورده می گذرد. او می گوید: برای کار و دانشگاه و اینکه بتوانم مستقل زندگی کنم به تهران آمدم.
نام و نام خانوادگی او در شناسنامه اش «معصومه فرخنده خواه» است و متولد 1372 است که نزدیک به 30 سال سن دارد اما ظاهر و باطن او را بسیار جوانتر نشان می دهد. او طرفدار هنر و البته نقاش است. اما یک چیز داریا را از دیگر نقاشان متمایز می کند. او فردی “قدرتمند” است.
او نه تنها برای خود بلکه برای همه کسانی که شرایط جسمانی مشابه او دارند از واژه «معلول» استفاده نمی کند و نه اجازه می دهد دیگران از این کلمه استفاده کنند. به گفته خودش، او با افراد زیادی دعوا کرده تا دیگر این کلمه را تکرار نکند. او می گوید: «معلول کمی می آید و این یعنی معلول، اما هرکس این شرایط را دارد، معلول نیست! فردی که بتواند پیشرفت کند و علایق خود را دنبال کند، ناتوان نیست. فردی که زندگی روزمره خود را مستقل می گذراند، معلول نیست! بسیاری از دوستان من ممکن است نسبت به افرادی که محدودیت فیزیکی ندارند توانایی بیشتری داشته باشند. من خودم هستم که مثل یک آدم معمولی زندگی می کنم، می روم خرید، آشپزی می کنم، کارهای خانه انجام می دهم و…»
شرایط فیزیکی دریا مادرزادی است. او در یک خانواده شلوغ است 7 هيچ كساو با دو خواهر و دو برادر زندگی می کرد و دو سه سال پیش از مشهد به تهران نقل مکان کرد. در حالی که نقاشی می کند و با چالش های مختلفی که زندگی برایش پیش می آورد دست و پنجه نرم می کند، در رشته حقوق تحصیل می کند و این دومین مدرکی است که کسب کرده است.
ابتدای دریا
مدت زیادی طول کشید تا با خودش و شرایطش کنار بیاید. از ابتدا دریا نبود و 18 سال طول کشید تا خودش را بپذیرد و علایقش را بشناسد: «باورت نمیشود. من حتی شروع به مصرف قرص های آرام بخش کردم و بیش از 10 قرص در روز مصرف می کردم. “من فقط می خواستم بخوابم و چیزی از دنیا نفهمم.”
زیر سنگینی اطرافیانش امواج دریا می شکند و فرصتی برای نشان دادن قدرتش پیدا نمی کند تا اینکه بالاخره موفق می شود خودش را همان طور که هست بپذیرد، خودش را دوست داشته باشد و به سمت مشکلاتش بشتابد: «تغییر سخت است. پیشرفت گاهی اوقات باید برای آنها پول زیادی پرداخت!حتی مدتی نسبت به خانواده ام سرد شدم و تصمیم گرفتم از آنها دور شوم تا بتوانم خودم را پیدا کنم تا بتوانم پیشرفت کنم و به جایی برسم که همان افرادی که به من نگاه تحقیر آمیز داشتند، “آنها من و دستاوردهای من را به تنهایی خواهند دید. افتخار کن.”
او تا سوم راهنمایی در مدرسه استثنایی تحصیل کرد، اما از ابتدای دوره راهنمایی در مدارس عادی تحصیل کرد. برخلاف تصور دوران دبیرستان برایش تلخ نبود، هرچند دریا هنوز دریا نبود. او آنقدر خوش شانس بود که بهترین دوستان دوران دبیرستان خود را پیدا کرد و حتی گاهی اوقات با آنها ارتباط برقرار می کند: «در ابتدای مدرسه، مدرسه عادی برایم سخت بود و نگاه ها و صحبت هایی وجود داشت، اما در روزهای اول سخت بود. الان بهترین و صمیمی ترین دوستان من دوران دبیرستانم هستند، هیچکدام مثل من شرایط ندارند.»
دریا از ابتدا مجذوب هنر بوده و آن را در خود کشف کرده است، اما در حدود 23 سالگی که توانست با افسردگی و انزوا کاملاً پیروز از میدان جنگ بیرون بیاید، به طور جدی به آن روی آورد. همان جایی که دریا به دنیا می آید و برای شکوفا شدن استعدادش زانو می زند. گرچه مشکلات برایش بسیار شدید بود و سنگ های زیادی جلویش پرتاب شد، اما دریا عقب نشینی نمی کند. او دور از خانواده و دوستانش زندگی می کند و به تنهایی به تهران مهاجرت می کند.
عمیقا احساس خوشبختی می کنم
تنهایی و مشکلات آن را بهای پیشرفت می داند و از آن گلایه ای ندارد. او معتقد است که پیشرفت بهایی دارد و برای رسیدن به اهدافتان باید سخت تلاش کنید. او پیشرفت خود را نیز مدیون این فداکاری هاست: «زندگی در تهران با همه سختی هایش به دیده شدن هنرم کمک کرده و 100 درصد به پیشرفت من کمک کرده است. تنها زندگی کردن در شهر غریب کار سختی بود. از دوستانم دور شدم و من و خانواده باید خانه و وسایلم را مرتب میکردم باید کار میکردم و از دانشگاه انتقالی میگرفتم همه اینها به کنار باید ارائه کنم رفاه من داشتم انتقال میدادم پرونده مدتها در جریان بود و یک سال طول کشید تا انتقال داده شد. بهزیستی منتقل شد اما کار دیگری انجام نشد. مثلاً برای ودیعه مسکن اقدام کردم و با وجود اینکه طبق قانون در تهران 100 میلیون ودیعه مسکن داده می شود، به دلایل مختلف وام را به من ندادند. حتی نتوانستم وام شغلی بگیرم و به من گفتند بودجه نداریم.»
دریا و نقاشی هایش در سال گذشته. قسمتی از شرکت کنندگان نمایشگاه نیز زنان تاثیرگذار بوده اند. اما به قول خودش شرکت کنندگانی مثل او در این نمایشگاه تاثیر دارند. این هنرمند جوان معتقد است در رویدادهایی از این دست باید کارآفرینان را ارزیابی کرد و هر شرکت کننده چه مهارت ها و نیازهایی دارد. در نهایت، باید تسهیلات، وام یا یارانه برای ارتقای کارشان اعطا شود. در غیر این صورت تمام اکشن ها فقط یک نمایش خواهد بود.
او همچنین در گالریهای مختلف داخل و خارج از کشور شرکت کرده و میگوید: «گالریهایی که در دبی برگزار میشود برای افراد بدون معلولیت و با شرایط جسمانی خاص رایگان است. اما در تهران اوضاع برعکس است: برای حضور در گالری باید بیشتر از آنچه از فروش نقاشی به دست میآورم هزینه کنم.»
دریا همچنین سوژه کارگردان جوانی شد که مستندی از زندگی او به نمایش درآورد. او یکی از بهترین لحظات زندگی خود را در روز اکران مستندش تعریف می کند: «در زندگی شکست های زیادی داشتم، روزهای خوش زیادی داشتم، اما بهترین آن روز نمایش مستندم بود، روزی که شادی پدر و مادرم را دیدم…» و در پاسخ به این جمله مبتکرانه و این کنایه که: «پس عمیقاً احساس خوشبختی کردی» میگوید: «با تمام وجودم شادی را در قلبم احساس میکنم».
قبل از خواب خواب ببینید
هر چه فکر میکنید، دقیقاً همین اتفاق میافتد؛ خوب یا بد بودن آن رویداد مهم نیست.» این یکی از قوانین اجرایی زندگی دریایی است و سال هاست که با این باور زندگی می کند. او از قدیم بر این باور بود که اگر به شادی فکر کند، خوشحال خواهد شد.
صحبت از «فاطمه حمامی» دختری بود که آرزوی دیدن «کریستین رونالدو» را داشت و زمانی که رونالدو برای یک مسابقه بین باشگاهی به ایران آمد، نقاشی از چهره این فوتبالیست را به او هدیه داد. دریا فکر می کند که فاطمه یک جایی در رویاهایش باور داشت که روزی به آن آرزو خواهد رسید. او بعد از رویاهای خودش می گوید: همیشه آرزو داشتم استقلالی شوم و به آن رسیدم، حتی قبل از خواب همیشه فکر می کردم روزی به تمرین تیم استقلال بروم و فرهاد مجیدی را ببینم، نقاشی فرهاد مجیدی را کشیدم. و حدود 24 ساعت بود که نخوابیده بودم، وقتی رسیدم اجازه ورود ندادند، اما بعد از اصرار، بالاخره وارد شدم، آن را از نزدیک دیدم و نقاشی را به او دادم.”
دریا ادامه می دهد: خیلی دلم می خواست امیرحسین آرمان را هم ببینم! و این اتفاق برای من هم افتاد. من به اهدافم فکر می کنم، برای رسیدن به آنها سخت کار می کنم و در نهایت به آنها می رسم.»
بدون اینکه ردی از غم در چشم ها و کلماتش باشد با چهره شاد و لبخند همیشگی اش می گوید: وقتی می خواستم گواهی من سرهنگ اول من را پذیرفت، اما سرهنگ دوم حتی مرا از اتاق بیرون کرد. من وارد تهران شدم و اول رفتم آنجا. معرفی کنید به من واگذار کردند اما بالاخره توانستم گواهینامه را بگیرم.»
سپس با قاطعیت میگوید که شنیدن آن از زبان کسی که شرایط دریا دارد، او را تا ته دل میکند: «آدم نباید از آنچه میخواهد دست بکشد. بدون هیچ ترسی باید بری پیشش. همه فقط در مورد پول صحبت می کنند، اما پول همه چیز نیست و رسیدن به موفقیت مهمتر از آن است. شرایط جامعه و اقتصاد برای افراد سالم سخت است، اما تا خدا یک کیسه پول برای ما نفرستد نمیتوانیم بنشینیم و دستهایمان را روی هم بگذاریم. اگر تلاش نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم، مهم نیست که او توانا باشد یا سالم.»
بگذار بچه ها بیفتند!
دریا نه تنها منزوی و دور است، بلکه بسیار اجتماعی و پرحرف است. و خود او این ویژگی را به دلیل عدم سختگیری پدر و مادر و در این می داند بار او می گوید: خانواده ام جلوی من را نگرفتند و همیشه در جامعه بودم، حتی همیشه تنها به تهران رفت و آمد می کردم، اگر نگران بودند روی خودشان نمی آوردند، جلوی من را نمی گرفتند. “
او معتقد است سختگیری خانواده هایی که بچه هایی با شرایط خاص جسمانی دارند بیشتر به آنها آسیب می زند: «دوستی داشتم که پدر و مادرش اجازه نمی دادند تنها بیرون برود و همین باعث بیماری و ضعف جسمانی او شد تا جایی که مدام دارو مصرف می کرد. ” . خانواده هایی که فرزند توانمند دارند او را آزاد کنند. کودک یک بار می افتد، دو بار می افتد، اما بار سوم یاد می گیرد که خودش بلند شود و دیگر نترسد. این ترس از زمین خوردن همیشه مانع پیشرفت شما خواهد شد. هنوز با مدیر مدرسه استثنایی که در آن درس می خواندم در ارتباط هستم. جالب است بدانید او هم از این موضوع گلایه داشت و می گفت الان بچه ها تنبل هستند و خانواده ها ترسو. آنها به کودکان اجازه پیشرفت نمی دهند و بیش از حد حساس هستند.
او پس از یک ساعت گفتگوی دلنشین و در عین حال غافلگیرکننده با داریا، گفت و گو را با شکوه و مطالبه به پایان می رساند: «خیلی از بچه های توانمند هستند که حق کمک اجتماعی ندارند و همین مبلغ اندک مستمری متعلق به آن هاست. قوانینی را که در کشور وضع می شود قبول ندارند، قوانین خوبی هستند اما در صورتی که توسط نهادهای ذیربط به درستی اجرا شوند، بودجه ها باید تماماً در اختیار کودکان قرار گیرد، در بین کودکان توانمند، افراد زیادی هستند که مشاور، روانشناس و روانشناس هستند. حتی وکلا و می توان از آنها در مکانیزم اداری مرتبط با رشته خود استفاده کرد.این بچه ها باید به خصوص در حوزه مراقبت استفاده شوند، کسانی که درد و مشکلات دوستان توانمند را بهتر درک می کنند.مطمئن باشید کسی که این شرایط را ندارد و نه خانواده آنها هرگز نگرانی ها و مشکلات ما را درک نمی کنند و نمی توانند دلسوزانه برای ما کار کنند.