افزونه پارسی دیت را نصب کنید Wednesday, 27 November , 2024
0

ناپدری به دختر 14 ساله/سوزان در کلانتری چه گفت؟

  • کد خبر : 446480
ناپدری به دختر 14 ساله/سوزان در کلانتری چه گفت؟

دختر 14 ساله که حالتی نگران در چهره داشت گفت از دیروز که از خانه فرار کردم اصلا حالم خوب نیست. وی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: من. من فقط 3 سال داشتم که مادرم به خاطر اعتیاد پدرم از او جدا شد. در آن زمان مادرم 25 ساله بود و […]

دختر 14 ساله که حالتی نگران در چهره داشت گفت از دیروز که از خانه فرار کردم اصلا حالم خوب نیست. وی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: من. من فقط 3 سال داشتم که مادرم به خاطر اعتیاد پدرم از او جدا شد. در آن زمان مادرم 25 ساله بود و نیاز به حمایت داشت.

ما در خانه پدربزرگم مستقر شدیم و با وجود حمایت های پدربزرگم، حال مادرم خوب نبود، زیرا عموها و خاله هایم با من رفتار متفاوتی داشتند. مثل اینکه ما سربار بودیم، 2 سال بعد مادرم با مردی آشنا شد که با آنها فامیل بود و بعد تصمیم به ازدواج گرفت. الان من 5 ساله بودم و مادرم 27 ساله بود که به خانه ناپدری ام رفتیم و زندگی همین طور ادامه داشت. چیزی یادم نیست اما مهرمداری را خوب به یاد دارم.

مامان خیلی به من لطف داشت و سعی می کرد هیچ کمبودی نداشته باشم. وقتی بزرگ شدم متوجه شدم ناپدری ام «مسعود» برای من پولی نمی دهد و با مشاغل مختلف آرایشگری از زندگی من حمایت می کند. مادرم 2 دختر دیگر داشت و کارش سخت تر بود. وقتی بزرگ شدم متوجه شدم ناپدری و مادرم با هم اختلاف دارند و حالا می دانم که دلیل آن رابطه ناپدری من بوده است.

گریه های پنهانی مادرم را زیاد دیدم اما جز گریه کاری از دستم برنمی آمد. پدرم متاهل بود و مادرم هرگز اجازه ملاقات با او را به من نداد، در واقع من به نداشتن پدر عادت کردم، اگرچه او واقعاً نمی خواست با من ملاقات کند و نیست. 9 سال از ازدواج مادرم می گذرد. یک سال پیش ناپدری ام «مسعود» قرار بود دستش را روی من بگذارد. به مادرم گفتم و دوباره گریه کرد و گریه کرد…

چند بار که مادرم اعتراض کرد فقط او را کتک زدند. من خانه مان را دوست ندارم، احساس می کنم جایی برای من نیست. دیروز به امید اینکه رفتن من را از خانواده ام رها کند، رفتم بیرون، در پارک پرسه زدم و با چند نفر صحبت کردم، بالاخره به پیشنهاد یک خانم به خانه اش رفتم و تا صبح ماندم، اما دویدم. چند روزه که یه ساعته مدرسه نرفتم و نمیخوام برم…

این گزارش حاکی از آن است که ساعتی بعد مشاور پس از تماس تلفنی با مادر سوسن، او با چشمانی گریان وارد اتاق مشاوره شد و گفت: من یک مشکل کوچک دارم که شما هم مشکل ایجاد می کنید. باید محیط خانواده برای بازگشت او به خانه پدربزرگش آماده شود. همچنین جلسات مشاوره و روانشناسی برای مادر و ناپدری سوسان در اتاق مشاوره کلانتری با راهنمایی عملی سرهنگ محمد ولیان (رئیس) برگزار می شود. از کلانتری نجفی مشهد).

سیدهلیل سجادپور / خراسان

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=446480

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.