هر ضرب المثلی که در هر فرهنگی به کار می رود ریشه باستانی و جالبی دارد که افراد کمی درباره آن می دانند.
داستان ها و حکایات ادبیات فارسی زیباترین و عالی ترین نکات اخلاقی را در اختیار عموم قرار می دهد. این داستان ها پر از توصیه ها و پیشنهادات اخلاقی است. این داستان به ریشه این ضرب المثل نیز خواهد پرداخت. با ما تا پایان داستان سخت کوشی همراه باشید.
داستان ضد زن بودن مولان نصرالدین
ملان نصرالدین با زنی ازدواج کرد که زیاد حرف می زد، به همین دلیل با همه مردم آن محل با صدای بلند صحبت کرد. از این رو، در دوران زندگی زناشویی، هر وقت ملا برای کار بیرون می رفت، همسرش فوراً چادر می پوشید، از خانه بیرون می رفت و نزد همسایه ها می رفت و با هم صحبت می کردند.
آنقدر صحبت کردند که ملا خسته و کوفته از کار برمی گشت و در خانه منتظر می ماند تا همسرش برگردد. و در این مدت خانه درهم و برهم و بدون بوی غذا را مشاهده کرد. ملا با اینکه چندین بار به همسرش توصیه کرده بود که به جای این همه حرف زدن تا حد امکان به کارهای خانه رسیدگی کند، اما فایده ای نداشت و این حرف ها به گوش زن نمی رسید.
به همین دلیل یک روز به شدت عصبانی شد و به همسرش گفت: نمی توانم همیشه گرسنه و تشنه در خانه منتظرت باشم تا اینکه بیایی و مشغول آشپزی و انجام کارهای خانه شوی. اگر یک بار دیگر بدون اجازه از خانه خارج شوی، بلایی بر سرت میآورم که نه مسلمانی میشنود و نه کافری».
به هر حال فردای آن روز ملانصرالدین ظهر خسته و پرتنش به خانه بازگشت. هر چند این بار خیالش راحت بود که وقتی به خانه برمی گشت بوی زندگی و غذاهای لذیذ در خانه می پیچید و خانه تمیز و مرتب می شد. آخوند با خود گفت: خدا را شکر لااقل امروز سیر می شوم و برای خوردن غذا ساعت ها صبر نمی کنم.
پس به محض ورود به خانه با صدای بلند گفت: سلام امروز ناهار چی درست کردی؟ اما متاسفانه هیچ پاسخی دریافت نشد.
همسر ملانصردین دوباره با دوستانش صحبت کرد و عاشقانه خندید. ظاهراً او کاملاً فراموش کرده بود که امروز باید به خانه برگردد و کارهای خانه را انجام دهد. بنابراین بلافاصله تصمیم گرفت به خانه بازگردد. نفهمید که ملا در خانه منتظر اوست، بسیار عصبانی. این زن به محض بازگشت به خانه مزاحمتی ایجاد کرد که همه همسایه ها متوجه آن شدند.
ملا فوراً طنابی آورد و یک سر آن را به پای همسرش و سر دیگر را به درختی کهنسال در باغ بست. زنش جیغ کشید و همسایه ها دوان دوان آمدند و در حیاط خانه ملا جمع شدند و گفتند: “آقا ملا، این کارها چه معنایی دارد؟ این زن گناهکار است! بعید است شما این کار را انجام دهید.”
ملا دیگر طاقت نیاورد و تمام ماجرا را برای همسایگانش گفت.
هر کدام از همسایه ها حرفی زدند و هر کاری کردند که ملا توبه کند تا او راضی شود و این بار همسرش را ببخشد و طناب را از پای همسرش باز کند. اما ملا به حرف کسی گوش نکرد. بالاخره یکی از همسایه ها دید که ملا خیلی عصبانی است و همسرش هم گریه می کند، دلش برای زن ملا می سوزد و به او می گوید: «حداقل حالا پاهایت را باز کن، تو همانی که در خانه هستی و با او نیست. شما.” “. او می تواند خانه را ترک کند.
ملا فوراً گفت: راست می گویی، اما این طور فکر می کنم خیلی راحت تر است و زحمت کشیدن ضرری ندارد.
استفاده از ضرب المثل حکایت از کار سخت دارد.
از آن روز به بعد، هرگاه انسان بیش از حد مراقب باشد و به همین دلیل دوستان و اطرافیانش با او مخالفت کنند، در پاسخ می گوید: «سخت کوشی هیچ عیبی ندارد».