با اینکه پدر و مادرم تمام آرزوهایم را برآورده کردند، آن روز شیشه در را شکستم و جلوی چشمان خانواده ام دست به خودزنی وحشتناک زدم.
به گزارش رکنا، جوان 24 ساله ای که با خودزنی خونین صحنه ای هولناک را رقم زده بود با حضور سریع پلیس که از پایان یک رابطه عاشقانه به تنگ آمده بود به کلانتری منتقل شد. این جوان درباره ماجرای خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری مشهد گفت: من تک فرزند بودم و به همین دلیل خانواده ام توجه زیادی به من داشتند.
پدر پرتلاشم تمام آرزوهایم را برآورده کرد و زندگی شیرینی داشتم، اما از طرفی خیلی سرسخت و شجاع بودم. به خاطر حمایت خانواده ام حتی معلمان و مدیران مدرسه را هم آزار می دادم و با آنها درگیر می شدم. بسیاری از معلمانم معتقد بودند که من کودک بیش فعالی هستم، اما در نهایت این رفتارهای پرخاشگرانه و درگیری های من با دیگران باعث شد که از تحصیل بازمانم.
مدتی به همراه پدرم مشغول ساخت و ساز ساختمان بودم اما علاقه ای به این کار نداشتم تا اینکه چون یکی از دوستانم در این زمینه متخصص بود پدرم را مجبور کردم برای افتتاح یک تعمیرگاه تلفن به من کمک کند. و ما با یکدیگر به اشتراک می گذاریم.
با اینکه وضعیت مالی من خیلی سریع بهتر شد، اما تمام درآمدم را صرف مهمانی و بازی با دوستانم می کردم و پس انداز نداشتم. خلاصه اینکه 4 سال بعد با شریکم درگیر شدم و شراکت را به هم زدم.
در این شرایط «محمد» تعمیرگاه جدیدی باز کرد و من به دنبال دختری که یک ماه پیش عاشقش شده بودم به مغازه رفتم. «باران» برای تعمیر گوشی به مغازه آمده بود و با شماره تلفنی که به من داده بود این عشق خیابانی را ادامه دادم. از طرفی خانواده «باران» به شدت مخالف ازدواج ما بودند و نتوانست رضایت خانواده اش را جلب کند، یعنی با یک تصمیم احمقانه شروع کرد. خودکشی کردن زنگ زدم و «باران» پدرش را تهدید به فرار کرد.
بالاخره خانواده ها موافقت کردند اما پدر باران که مردی ثروتمند بود همچنان از من متنفر بود. او می دانست که دختر 16 ساله اش فقط درگیر عشق عاطفی و عاطفی است و این ازدواج پایانی ندارد!
با وجود این من را به خانه اش راه نداد و آشکارا نفرت خود را اعلام کرد. حتی به خاطر آن چند بار با هم دعوا کردیم و به فحاشی و فحاشی ختم شد. این درگیری ها که ناشی از نحوه تربیت من بود، به جایی رسید که «باران» بسنده کرد و به پیشنهاد پدرش از من شکایت کرد.
مهریه اش را اجرا کرد و من هر چه داشتم به او دادم. این رفتارها به حدی رسید که چندین بار دیگر اقدام به خودکشی کردم اما هر بار با کمک خانواده نجات پیدا کردم.
حالا هر روز دچار افسردگی و بیماری روانی می شدم و خیلی ناراحت بودم که آن عشق شیرین اینطور تمام شد. حالش خوب نبود و جلوی خانه پدر همسرم سر و صدا می کرد.
از من هم شکایت کردند. در این شرایط از پدرم خواستم که برای حفظ غرورم در مقابل دوستانم برایم موتورسیکلت بخرد، اما مخالفت او دوباره عصبانی ام کرد، این بار شیشه خانه را شکستم و به شدت به خودم آسیب زدم تا پدر و مادرم مرا ببینند. صحنه “مرگ”! اما ماموران پلیس خیلی زود به خانه ما آمدند و من را از خطر نجات دادند…
جوان مذکور پس از اقدامات درمانی اولیه به دستور سرهنگ جوادی یعقوبی (رئیس کلانتری مشهد) و پس از هماهنگی قضایی به بیمارستان روانپزشکی مشهد منتقل شد.
داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی