حوادث رکنا: نجات جان یک نوزاد شش روزه در میان مرگ و زندگی؛ اتفاقی که قرار بود برای پدری اهل شهرستان بم به فاجعه ای غم انگیز تبدیل شود با راهنمایی و اقدام به موقع کارشناس تریاژ تلفنی اورژانس پیش بیمارستانی این شهرستان ختم به خیر شد.
به گزارش رکنا، خوش خلقی، شادابی و در عین حال مسلط و جدی از ویژگی های اخلاقی بهناز قلندری 30 ساله است که به عنوان کارشناس تریاژ تلفنی در اورژانس پیش بیمارستانی شهرستان بم فعالیت می کند. دو سال. او چند روز پیش قهرمان زندگی زن و مردی شد که به تازگی بچه دار شده بودند اما در شرف از دست دادن آن بودند.
مادر محمد سامی در گفت و گو با جام جم درباره آن شب حساس گفت: بعد از شیر دادن پسرم را در آغوش گرفتم تا آروغ او را مهار کنم که دیدم شیر از دهان و بینی اش بیرون می آید. منتظر بودم نفسش تازه شود اما دیدم نفس نمی کشد. پسرم را برگرداندم و به پشتش زدم. وقتی دوباره به صورتش نگاه کردم دیدم هنوز نفس نمی کشد. همسرم در حیاط بود، با استرس زیاد به او زنگ زدم و به او گفتم بیا کمک کن، پسرمان مریض است. از من پرسید چه شده و من توضیح دادم. شوهرم با اورژانس تماس گرفت و کمک خواست. تمام امیدم را از دست داده بودم و خیلی چیزها را از دست داده بودم. آنقدر استرس داشتم که در خانه می دویدم و گریه می کردم. بعد از تماس با اورژانس، همسرم گوشی را روی اسپیکر گذاشت تا بتوانم آنچه را که متخصص اورژانس توضیح داده است انجام دهم. هر بار که به پشت پسرم زدم هیچ اتفاقی نیفتاد و بدنش کم کم شل شد. با تمام وجودم می خواستم بچه ام را تلفنی به خانم قلندری بدهم و بگویم بچه ام را به خدا پس بده.
قلندری کارشناس اورژانس در ادامه توضیحاتی در مورد عملیات امداد و نجات می دهد و به ما می گوید: پدر بسیار مضطرب بود. در چنین شرایطی اولین وظیفه ما حفظ خونسردی است تا طرف مقابل را آرام کنیم و آنها را برای کسب نتیجه خوب راهنمایی کنیم. به پدر گفتم مانور هایملیخ را تا رسیدن همکاران اورژانس انجام دهد. مادر عزیزم او هم خیلی بی قرار بود و صدایش را از آن طرف خط تلفن می شنید که با نگرانی فریاد می زد: پسرم مرد، پسرم رفت. متأسفانه مادر در ابتدا همکاری نداشت، اما در آن لحظه احساس کردم با بچه هستم و باید کاری انجام دهم. او هر کاری از دستش بر میآمد انجام میداد تا والدین را متقاعد کند که اقدامات لازم را برای نفس کشیدن نوزاد انجام دهند. در حالی که آنها را راهنمایی می کرد، دائماً به آنها اطمینان می داد که آمبولانس در راه است، اما تا رسیدن همراهان آنها باید عملیات نجات را انجام دهند. مادر بچه هنوز ناراحت بود. متأسفانه برخی از افراد در مواقع اورژانسی همکاری نمی کنند، هرچند در مواقع اضطراری لحظات طلایی وجود دارد که در طی آن باید اقدامات درمانی مفیدی برای احیا موفقیت آمیز به سرعت انجام شود. در غیر این صورت مرگ یا مرگ مغزی در انتظار بیمار خواهد بود.
زمان طلایی برای نجات
قلندری در حین رسیدگی به وضعیت سعی کرد والدین را مجبور به انجام عمل هایملیچ بر روی نوزاد با دستورات صحیح کند. ابتدا مادر به پشت کودک ضربه زد اما ضربات قوی نبود. این بار از پدر خواست ضربه محکمی به پشت بچه بزند. پدر بچه را از مادر گرفت و ضربه محکمی به کمرش زد و این ضربه باعث شد صدای گریه کوچولو در تمام خانه بپیچد.
وی ادامه داد: پس از پنج سکته خوشبختانه کودک نفس کشید و همزمان من نیز نفس راحتی کشیدم زیرا به یاری خداوند کودک از مرگ نجات یافت. چند ثانیه بعد همکاران ما در محل حاضر شدند و در مجموع شرایط راضی کننده بود. این اولین بار نیست که من و همکارانم با چنین شرایطی مواجه می شویم. بارها با حوادث ناشی از انسداد راه هوایی مواجه شدم و احیای موفقیت آمیز داشتم. با گذشت چند روز از این ماجرا، هنوز رگه هایی از اضطراب و خوشحالی در صدای مادر محمد سامی شنیده می شود: «وقتی پسرم به یاری خدا و خانم قلندری گریه کرد، با او گریه کردم و بعد متوجه شدم. اشک های همسرم… او شرایط را خیلی خوب تحمل کرد و اگر در خانه نبود نمی دانم چه اتفاقی می افتاد.» پس از نجات پسرم مدت ها گریه کردم و خدا را شکر کردم که به پسرم جان داد. “پسرم دوباره.”
لیلا حسین زاده – گروه حوادث