به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از 19 خرداد 1401 ادامه دارد. چوب از طلافروشی خانی آباد شروع شد که دو مرد نقابدار وارد آن شدند. آنها که مسلح طلافروش را با شلیک گلوله و شکستن ویترین طلافروشی با چکش تهدید به کشتن کردند و یکی از آنها شروع به برداشتن طلاهای پشت ویترین کرد.
شهروندان با دیدن این صحنه وحشت کرده و به کمک طلافروش شتافتند. تیراندازی کردن آنها به محل رسیدند و یکی از آنها در آب مقابل طلافروشی مخفی شد تا در فرصتی مناسب سارقان را ناکام بگذارد اما یکی از سارقان که متوجه حضور آنها شده بود شروع به تیراندازی کرد. سارقان پس از اجرای نقشه شوم خود طلافروشی را ترک کردند و قصد فرار داشتند که در همین حین شهروند 47 ساله به نام بهزاد یکی از آنها را از پشت گرفت اما سارق دیگر شروع به تیراندازی کرد و هدف بهزاد بود. تیراندازی کردن سارقان دستگیر شدند، مرد بسیجی که در هوا پنهان شده بود به موتور سارقان لگد زد و آنها که موفق به فرار نشدند توسط شاهدان دیگر دستگیر شدند.
مرگ یک شهروند شجاع در بیمارستان.
بلافاصله خبر سرقت مسلحانه به کلانتری خانی آباد رسید و دو سارق دستگیر و بهزاد و یکی دیگر از شهروندان مجروح در این درگیری به بیمارستان هفت تیر منتقل شدند.
پلیس در تحقیقات از 2 سارق خشن بیش از 6 کیلو طلا که قصد سرقت آن را داشتند کشف کرد.
چهار روز از این حادثه گذشته بود که از بیمارستان خبر رسید بهزاد به دلیل شدت جراحات روی تخت بیمارستان جان باخته است.
با مرگ این شهروند دو سارق که پسرعمو هستند مورد بازجویی قرار گرفتند و به تیراندازی مرگبار اعتراف کردند.
در تحقیقات بعدی مشخص شد که در ساعت 1400 اقدام به سرقت مسلحانه از طلافروشی در پرند کرده اند.
دو سارق 33 و 43 ساله به جرم خود اعتراف کردند.
اعتراف به سرقت مسلحانه
پدرام 43 ساله گفت: حدود 20 سال پیش در یک طلافروشی دست به سرقت مسلحانه زدم و حدود سه کیلوگرم طلا سرقت کردم. اما به دوستم که همدستم بود به دروغ گفتم که فقط یک کیلو طلا دزدیده ام. پس از مدتی دستگیر شدم و چندین سال را در زندان گذراندم. بعد از راه اندازی، پول را خرج طلا کردم. اما من زندگی آرامی نداشتم. همسرم از من جدا شد و با دو فرزند کوچکم رفت و من تنها زندگی کردم. به همین دلیل بعد از سال ها دوباره به فکر سرقت مسلحانه افتادم و این بار از پسر عمویم خواستم مرا همراهی کند. سال گذشته به یک طلافروشی در پرند دستبرد زدیم، اما وقتی دیدیم یک سال از سرقت می گذرد و پلیس اثری از ما پیدا نکرده است، دوباره به فکر سرقت افتادیم.
شرح تیراندازی خونین شهروند شجاع.
وی در تشریح این تیراندازی مرگبار گفت: پسرخاله ام با پتک شیشه پنجره را شکست و شروع به تیراندازی کرد و من نیز با طلافروش درگیر شدم. وقتی مردم متوجه ماجرا شدند و برای کمک به طلافروش آمدند، اسلحه را به سمت آنها گرفتم و تهدید کردم که کسی نزدیک نمی شود، در همین لحظه پسر عمویم فریاد زد شلیک کنید. برای ترساندن مردم چندین گلوله شلیک کردم. وقتی دیدم پسرخاله ام با بهزاد دعوا می کند، مجبور شدم به پا و کتف او شلیک کنم. اما واقعاً قصد آزار کسی را نداشتم و از این بابت متاسفم.
پویا 32 ساله نیز گفت: قبلا در نجاری کار می کردم اما وضعیت مالی خوبی نداشتم. به همین دلیل وقتی پسر عمویم پیشنهاد سرقت مسلحانه از طلافروشی را داد، موافقت کردم. طبق برنامه تابوت ها را به تن کردیم و جلوی طلافروشی سوار موتور شدیم. شیشه طلافروشی را شکستم و مشغول جمع آوری طلاها شدم. پسر عمویم نیز شاهدان را تهدید کرد. اما زمانی که قصد فرار داشتیم، بهزاد مرا از پشت گرفت و پسر عمویم به او شلیک کرد و در آنجا ما را دستگیر کردند.
دو سارق صحنه سرقت مسلحانه و تیراندازی این شهروند شجاع را بازسازی کردند.
به این ترتیب پرونده آنها با صدور کیفرخواست به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد تا بتوانند از خود دفاع کنند.
در دادگاه
در ابتدای این جلسه همسر مقتول که قیم قانونی سه فرزند خردسالش است، مطالبه مهریه را مطرح کرد و گفت: سه فرزندم که بزرگ ترین آنها به تازگی 9 ساله شده است یتیم شده اند و من. برای آینده شما مهریه می خواهم.
این مرد بسیجی که در صحنه تیراندازی مرگبار حضور داشت در مقابل قضات حاضر می شود تا آنچه را که شاهد بوده است تعریف کند.
وی گفت: در پایگاه بسیج بودیم که صدای تیراندازی را شنیدیم و متوجه سرقت مسلحانه شدیم. به طلافروشی رفتم. مردم با دیدن صحنه تیراندازی شوکه شدند، خودروهای خود را در خیابان رها کردند و متواری شدند. آنها فکر می کردند که این یک حمله تروریستی بوده است. وارد آب شدم و به طلافروشی نزدیک شدم، مردم وحشت کرده بودند و سکوت عجیبی در محل حاکم بود، وقتی صدای رادیو من شنیده شد، پدرم شروع به تیراندازی کرد. خزیدم تو آب به همین دلیل هیچ گلوله ای به من اصابت نکرد، همزمان متهم دوم به نام پویا که اسلحه در دست نداشت سوار موتور سیکلت شد تا همدستش به او ملحق شود و فرار کند. اما در همان زمان بهزاد موتورش را رها کرد و با او درگیر شد. پدرم که شاهد ماجرا بود در حالی که پویا فریاد می زد شلیک کن بی هدف شروع به تیراندازی کرد.
این شاهد ادامه داد: در این حادثه چند نفر مجروح شدند و بهزاد نیز جان باخت. وقتی سارقان سوار بر موتور سیکلت شدند و قصد فرار داشتند با لگد به آنها زدم. موتور واژگون شد و دیگر نتوانستند فرار کنند.
وی گفت: در این حادثه چند نفر مجروح شدند. پسری را دیدیم که همان موقع از مسجد بیرون آمد و تیر به کف دستش خورد. اما از آنجایی که سارقان همه را تهدید به کشتن کرده بودند، خانواده او شکایتی نکردند. سایر مجروحان نیز از ترس سکوت کردند و به پرونده ادامه ندادند.
تاسف برای شلیک خونین
سپس پدرم مقابل داوران ایستاد و گلوله خونین را از ناحیه گردن دریافت کرد.
گفت: قبول دارم که بهزاد را شلیک کردم، اما قصد کشتن او را نداشتم، پسر عمویم را از پشت نگه داشته بود، در این لحظه پویا فریاد زد و من بی هدف شلیک کردم، از مرگ بهزاد خجالت می کشم.
این متهم همچنین مسئولیت سرقت از طلافروشی پرند را بر عهده گرفت.
سپس همدست وی در برابر قضات حاضر شد و اتهام معاونت در قتل را نپذیرفت.
گفت: روی موتور نشسته بودم که پسرخاله ام بیاید فرار کند که بهزاد از پشت مرا گرفت. آن زمان بود که پسر عمویم به او و دیگر شهروندان شلیک کرد. من هرگز به پدرم نگفتم تیراندازی کند. به همین دلیل اتهام معاونت قتل را نمی پذیرم.
در پایان جلسه قضات برای صدور حکم وارد دادگاه شدند.