به گزارش رکنا، حدود یک هفته پیش زن جوانی با مادرش تماس گرفت و از او خواست به خانه او بیاید و سپس از او برای بیرون آوردن جسد شوهرش از خانه کمک خواست. زن میانسال با شنیدن این ماجرا به بهانه ای خانه دخترش را ترک کرد. پلیس تماس گرفت و ماجرای قتل دامادش را همان شب فاش کرد. به این ترتیب بازپرس محمدجواد شفیعی و تیم بررسی صحنه جنایت در محل حاضر شدند و با جسد مرد جوان که در کیسه های نایلونی پیچیده شده بود مواجه شدند. متهم در تحقیقات مقدماتی عنوان کرد که با اعترافات زن 25 ساله و دوستش مهناز به دستور بازپرس قسمت پنجم پایتخت با همدستی دوستش این جنایت را انجام داده است. با بازپرس دادسرایی، متهمان دستگیر و در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفتند.
گفتگو با همسر مقتول
چطور با شوهرت آشنا شدی؟
7 سال پیش با پسر عمویم برای تعمیر موبایلم به پاساغی رفتیم. آنجا با شوهرم آشنا شدم، او برنامه نویسی می کرد. بعد از 4 سال دوستی با هم ازدواج کردیم و من یک دختر دو سال و نیم دارم.
چرا دوستت در خانه تو بود؟
مهناز دوست دوران دبیرستان من بود، رابطه خوبی با شوهرش نداشت و می خواست طلاق بگیرد. چند هفته پیش برای فراگیری آرایشگری از شهرستان به تهران آمد و در پانسیون مستقر شد. در آن مدت با هم رابطه داشتیم. شوهرم وقتی فهمید مهناز به تهران آمده است به او گفت بیا خانه ما و به جای اسکان به ما پول بده. از آنجایی که 4 ماه بود که نمی توانستیم اجاره خانه مان را بپردازیم، موافقت کردم. اما ای کاش این کار را نمی کردم.
زیرا؟
بدبختی من از وقتی شروع شد که مهناز به خانه ام آمد. فکر نمی کردم شوهرم با من و او رابطه پنهانی داشته باشد. خیانت آهسته وقتی فهمیدم و به او اعتراض کردم به من گفت اگر چیزی بگویی بچه را می کشم و دستم را روی گلویش می گذارم. از ترس چیزی نگفتم، از طرفی چون پدر و مادرم سال ها پیش از هم جدا شده بودند، اگر خانه شوهرم را ترک می کردم جایی برای ماندن نداشتم. شب حادثه دوباره با هم دعوا کردیم، پسرم در اتاق خوابیده بود. در جواب اعتراض من گفت بچه را می کشم. وقتی وارد اتاق خواب شد، سعی کردم راهش را سد کنم و با هم درگیر شدیم. در همین حین مهناز که از دست شوهرم خسته شده بود به کمکم آمد و دو نفری او را از اتاق بیرون انداختیم. داشتیم با هم دعوا می کردیم که ناگهان همسرم به سمتم آمد و دستش را روی گلویم گذاشت، نمی توانستم نفس بکشم. مهناز رفت تو آشپزخونه چاقو گرفت و چاقوی قفل شوهرم هم روی میز بود. او با پشت چاقو به شوهرم زد، من را رها کرد و در این فاصله چاقوی شوهرم را به من داد. ضربه ای به گردنش زدم. این برای نجات پسرم بود.
چرا به مادرت زنگ زدی؟
نمی توانستیم جسد را بیرون بیاوریم، حتی اگر در خانه می ماند، بو می داد و همه می دانستند. با مادرم تماس گرفتم و از او کمک خواستم، اما وقتی وارد خانه شد، پلیس هم پشت سرش وارد شد. الان فقط نگران پسرم هستم.