بخشهایی از مصاحبه آیتالله ایازی را در ادامه میخوانید:
متأسفانه می توان گفت که از سال 84 تا به امروز به آرامی روندی در انتخابات شکل گرفت که نتیجه آن ورود گروه خاصی به کار شد که دقیقاً همان گروه در بخش های اجرا، قانون گذاری و احکام هستند. در نتیجه کم کم افراد سرشناس و مسن را که در کشور و در جریان انقلاب بودند حذف کردند. نتیجه این شد که امروز شاهد این هستیم که نه تنها اصلاح طلبان حذف می شوند، بلکه کسانی که با آنها و با آنها بودند یا زاویه نداشتند نیز حذف می شوند.
نتیجه حذفیات این است که از یک طرف با این مشکل مواجه می شویم که قشر بزرگی از جامعه در اداره کشور نماینده ندارند و فقط گروه خاصی در دولت و قوه قضاییه حضور دارند و می روند. دست به دست هم بدهند و تبدیل به الیگارشی شوند.
چرا که بیشتر این افراد افرادی هستند که در مرحله اول تسلیم ذاتشان مهم است نه توانایی علمی و تجربه و کارآمدی آنها. نتیجه این می شود که وقتی نگاه می کنید، می بینید که کارشناسان متخصصان متنوعی نیستند و عمدتاً فکر و اندیشه خاصی دارند و افراد مختلف را به طور گسترده رد صلاحیت کردند. در گذشته بعضی ها را آرام آرام بیرون می کردند. امروز ببینید این همه عالم و عالم و مجتهد در حوزه های علمیه فضل هستند که صلاحیت کمک به خبرگان را دارند اما در برابر این خبرگان هیچ صدایی و مقامی ندارند.
عملا یک دایره تشکیل می شود که در آن فقط مسئولیت ها در یک دایره می چرخند. طبیعتاً آنجایی که می گویند باید مشارکت شود، این اتفاق نمی افتد. وقتی می گویند مسابقه است این مسابقه برگزار نمی شود و وقتی می گویند عدالت برقرار می شود محقق نمی شود.
طرح موضوع سقیفهازی نشان می دهد که فردی که این حرف را می زند از افراد صاحب رأی و شخصیت و متخصص می ترسد. زیرا؟ زیرا از کسانی می ترسند که فکر می کنند مفید و موثر هستند و می توانند نقش آفرینی کنند.
من می خواهم یک مثال بزنم. روزگاری در مورد صداوسیما می گفتند اگر صداوسیما نتواند افکار جامعه خود را بپوشاند، اقتدار خود را از دست می دهد و به جای اینکه مردم به او مراجعه کنند، به دستگاه ها و صداهای دیگر روی می آورند.
حالا می بینید در جامعه چه گذشت؟ جامعه با چالش های جدی در رابطه با گاز، آب، برق و مسائل مختلف مواجه است که صدا و سیما باید روشنگری کند و مردم را آموزش دهد تا حداقل این مشکلات را کاهش دهد. اما نتیجه این شد که مردم چون مخاطب صدا و سیما نیستند این موضوع را نمی دانند.
به هر حال ما باید یک وسیله رسانه ای خوب داشته باشیم که بتواند مردم را آموزش دهد و جامعه را در زمینه مسائل مربوط به آموزش، آب، برق و گاز راهنمایی کند. اما وقتی مردم گوش نمیکنند و ارتباط برقرار نمیکنند، تقریباً دور از دسترس است.
من این مثال را به این دلیل میآورم که در تصویر بزرگتر، وقتی از دولت صحبت میکنم، اگر شکاف بین دولت و مردم بیشتر شود، شرایط بحران سخت میشود. یعنی نتیجه و انعکاس کار این است که رابطه مردم و دولت قطع می شود و مسئولان هر چقدر برای حل مشکلی تلاش می کنند با توجه به خلأ ایجاد شده دیگر مخاطبی وجود ندارد.
الان هر سال بودجه صدا و سیما را زیاد می کنند، خرج زیادی می کنند و فکر می کنند مشکلشان پول است که اگر خرج کنند مشکلشان حل می شود اما مشکل حل نمی شود. مشکل شما جای دیگری است.
اقشار تحصیلکرده باید همکاری کنند، هنرمندان باید به آنها اعتماد کنند و مردم باید آنها را دنبال کنند تا ارتباط برقرار کنند، اما این اتفاق نمی افتد. به طور کلی اگر این روند ادامه پیدا کند، به جایی می رسیم که این شکاف بیشتر می شود و هرکس با قطع ارتباط کار خودش را می کند.