برخی از مادران فکر می کنند که هر چه بیشتر از فرزندان خود مراقبت کنند، مادران بهتری هستند. آنها می توانند خیلی به فرزندشان سخت بگیرند و با توقعات زیاد خود شرایط سختی را برای او ایجاد کنند. آیا شما اینگونه هستید و به فرزندپروری کمال گرا علاقه دارید؟ آیا این میزان مراقبت در تربیت فرزند نتیجه مثبتی دارد؟
مسئله عشق در فرزندپروری
علیرغم باور عمومی، کمال به معنای افراط و تفریط نیست. کمال واقعی نتیجه ایجاد تعادل است. با این پیش زمینه، اکنون می خواهیم به یک سوال مهم پاسخ دهیم: “آیا چیزی مانند عشق به کودک می تواند بیش از حد باشد؟” عجیب است اما بله
ادبیات رایج این باور را تثبیت کرده است که کمال گرایی از آسیب های روانی سرچشمه می گیرد. بر اساس این تصور، دلیل سرزنش و پرداختن به توقعات بیش از حد والدین از فرزندان، خواسته های سختگیرانه ای است که در دوران کودکی از آنها می شود. شاید پذیرش این باور آسانتر باشد. زیرا انسان ها تمایل دارند با کسانی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند همدردی کنند. با این حال، کمال گرا شدن مسیر پر پیچ و خم تری دارد که حاوی خشونت عمیق است.
والدین مهربان معمولاً در این راستا عمل می کنند. آنها سعی می کنند اشتباهات والدین خود را تکرار نکنند و حتی اشتباهات تربیتی دیگران را اصلاح نکنند. این والدین معتقدند که می توانند از یک فاجعه تربیتی که تا به حال برای آنها اتفاق افتاده است جلوگیری کنند. اما با همه این تلاش ها، خیرخواهی شما ممکن است بی ثمر باشد و نتیجه ای جز آسیب مشابه به فرزندانتان نداشته باشد.
چرا والدین کمال گرا می شوند؟
والدینی که تجربه کودک آزاری را داشته اند ممکن است افکار سیاه و سفیدی در مورد فرزندپروری داشته باشند. از دیدگاه آن والدین، روش فرزندپروری که دقیقاً برعکس رفتار والدین خودش باشد، تنها راه حل صحیح فرزندپروری است. در واقع سعی دارد با اصلاح بیش از حد برخی رفتارها اشتباهات تربیتی والدین خود را جبران کند.
به عنوان مثال، مادری را تصور کنید که سعی دارد تجربه منفی دوران کودکی خود را با بازی در نقش یک مادر نمونه جبران کند. او با اشتیاق فراوان بهترین حمایت مالی و عاطفی را برای دخترش فراهم می کند. حمایتی که خودش در کودکی از آن بهره ای نبرده است. او با تلاش و جدیت ستودنی از هویت جدید خود محافظت می کند. معنای زندگی او در نقش یک مادر نمونه خلاصه می شود. این هویت جدید برای توجیه رفتار مادر، عزت نفس زیادی ایجاد می کند. او که از کودکی همیشه مورد سرزنش قرار می گیرد، تصمیم می گیرد زندگی را به روش خودش انجام دهد. ایفای نقش یک مادر نمونه تنها ماموریت او در زندگی است و خودش تصمیم می گیرد که بهترین مسیر کدام است.
در سوی دیگر ماجرا، دختر با توقعات بسیار بالای مادرش روبرو میشود و نمیتواند به چیزی کمتر از ایدهآل بسنده کند. سپس تصمیم می گیرد واقعیت خود را از مادرش پنهان کند. اما احساس بی کفایتی این نگرانی دائمی را در او ایجاد می کند که لایق محبتی نیست که مادرش کورکورانه به او می کند. دختر همچنین می ترسد که دیگران او را به خوبی مادرش نبینند. در نتیجه این وضعیت، دختر تصمیم می گیرد خود را بازسازی کند. او سخت کار خواهد کرد تا به فردی تبدیل شود که مادرش آرزویش را دارد. زیرا به این ترتیب عشق در روابط بین مادر و دختر جاری خواهد شد. البته عشقی که فقط تا این حد تعریف می شود.
مشکل فرزندپروری کمال گرا
انسان ها هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی شکننده هستند. حقیقت این است که اکثر ما عادت داریم خودمان را فریب دهیم یا حداقل سعی کنیم خودمان را فریب دهیم. والدین اغلب فرزندان خود را کامل می بینند. سعی می کنند به فرزندانشان نوعی اعتماد به نفس بدهند که خودشان از آن محروم بوده اند. اما با گذشت زمان کودکان وارد دنیای واقعی می شوند. دنیایی که در آن شکست ها بیشتر از توانایی های مردم دیده می شود. وقتی در بزرگسالی با این تناقض مواجه می شویم، می توانیم نتیجه بگیریم که نظر والدین ما درباره ما مغرضانه بوده است. البته این تا حدودی طبیعی است. اتفاقاً ما شروع به جستجو در دنیای اطراف خود می کنیم تا همان نوع تأیید اغراق آمیز والدین را پیدا کنیم. و این جستجو تبدیل به اعتیاد می شود.
همانطور که والدین سعی می کنند آثار کمبودهای دوران کودکی خود را از بین ببرند، کودک نیز در صدد رفع کمبودهای دوران کنونی است. در نهایت ممکن است کودک در بینشی که والدینش نسبت به او دارند غرق شود و باور کند که او موجودی کامل است که نیازی به اصلاح و اصلاح ندارد. او از ترس از دست دادن موقعیت والای واهی خود، ممکن است مانند والدین خود رفتار کند و کاستی های خود را انکار کند. کودک تصور می کند هر کسی که از او انتقاد می کند در واقع به استعدادها و استعدادهای طبیعی او حسادت می کند.
هر چه بیشتر تلاش کنید والدین خوبی باشید، نتایج بدتر می شود.
نیاز به کنترل، غرور و خیرخواهی در اینجا، به طور متناقض، عامل شر است. به نظر می رسد که هر چه بیشتر تلاش کنید تا پدر و مادر خوبی باشید، نتایج بدتر می شود. البته این اولین بار نیست که با چنین واقعیتی مواجه می شویم. ویلیام بلیک شاعر در جایی نوشته است: «مشت آهنینی که سر ظالم را له می کند، ظالم بعدی است».
تاریخ همواره به مضرات توجه زیاد، تکبر و غرور اشاره کرده است. مادری که سعی می کند خاطرات دوران کودکی خود را پاک کند، باید راه هایی بیابد تا با اتفاقات دوران کودکی خود کنار بیاید. این پدر نیز باید راهی برای حفظ عزت نفس خود بیابد که به هویت مادر نمونه ارتباطی ندارد. روان درمانگر DW Winnicott در مورد آن می گوید:
“یک مادر خوب… از کودکی کودک شروع به انطباق با تمام نیازهای فرزندش می کند. اما هر چه می گذرد، کودک توانایی بیشتری برای مقابله با اشتباهات و خطاهای مادر پیدا می کند و مادر به تدریج کمتر خود را نشان می دهد. سازگاری با نیازهای کودک ناتوانی مادر در انطباق با تک تک نیازهای کودکان به آنها کمک می کند تا راحت تر با واقعیت های جهان کنار بیایند.
هر چه کمتر بهتر!
یک مادر کمال گرا با سبک تربیتی کمال گرا از این می ترسد که فرزندش به بی توجهی های آموزشی او به شیوه ای که خودش با آن برخورد کرده است پاسخ دهد. اما او معمولاً یک چیز را نادیده می گیرد: این مادر، با وجود اصل و نسب خود، می تواند به پسرش توضیح دهد که چرا به او اجازه اشتباه داده است. می توانید به فرزندتان بفهمانید که چرا این کار درست یا ممکن نیست که همیشه به والدین وابسته باشد. با کمتر بودن می تواند موثرتر باشد. چرا چون از این طریق می توانید فرزندتان را برای رویارویی با دنیای واقعی آماده کنید. مادری که سعی نمیکند دوستداشتنیترین فرد دنیا به نظر برسد، در تربیت فرزندانش بهتر عمل میکند.
بیایید صادق باشیم. لازم نیست والدین واقعیت های دنیا را به شیوه ای ظالمانه به فرزندان خود نشان دهند. کافی است توانایی ها و نقاط قوت خود را به کودک یادآوری کنید و به او کمک کنید تا به جای انکار نقاط ضعف خود را درک کرده و بپذیرد. به هیچ وجه لازم نیست که از ابراز محبت به فرزند خود دست برداریم، بلکه باید به او کمک کنیم تا یاد بگیرد که زمین و زمان در خدمت او نیست. اگر بتوانید این کار را انجام دهید، فرزندتان یاد خواهد گرفت که نیازی به دوست داشتن دائمی ندارد. زیرا افراد برای با ارزش تلقی شدن نیازی به شگفت انگیز و خاص بودن ندارند.
چقدر باید فرزندمان را دوست داشته باشیم؟
برخی از والدین فکر می کنند که برای دوست داشتن فرزندشان باید همه چیز را به خاطر آنها رها کنند. یا هرگز فرزندتان را تنها نگذارید تا احساس غیبت نکند. آیا تا به حال چنین خانواده ای را در اطراف خود دیده اید؟ به نظر شما فرزند این خانواده چه شخصیتی خواهد داشت؟ آیا با این میزان ابراز محبت در فرزندپروری موافق هستید یا به نظر شما اشتباه است؟ در مورد خاطرات کودکی یا تجربیات فرزندپروری خود در قسمت نظرات بنویسید. آیا تربیت کمال گرا را تجربه کرده اید؟
منبع: روانشناسی امروز