افزونه پارسی دیت را نصب کنید Sunday, 22 September , 2024
2

غم یک دختر 17 ساله وقتی پسر پولدار او را مثل زباله بیرون انداخت! / با عشق به من خیانت کرد، کمکم کن!

  • کد خبر : 200856
غم یک دختر 17 ساله وقتی پسر پولدار او را مثل زباله بیرون انداخت!  / با عشق به من خیانت کرد، کمکم کن!

به گزارش رکنا، اینها بخشی از اظهارات دختر 17 ساله ای است که پس از یک رابطه عاشقانه در خیابان از خانه فرار کرد و اسیر پسری شهوتران شد که اکنون تحت هیچ شرایطی حاضر به ازدواج با او نیست. این زن جوان که با دستور قضایی و تلاش پلیس مشهد از نیشابور به مشهد […]

به گزارش رکنا، اینها بخشی از اظهارات دختر 17 ساله ای است که پس از یک رابطه عاشقانه در خیابان از خانه فرار کرد و اسیر پسری شهوتران شد که اکنون تحت هیچ شرایطی حاضر به ازدواج با او نیست.

این زن جوان که با دستور قضایی و تلاش پلیس مشهد از نیشابور به مشهد منتقل شده بود، ماجرای خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا مشهد گفت: پدرم کارگر است و هر روز بیرون می رود. صبح ها برای پرداخت هزینه های خود و تامین یک روز.

این دختر مناسب ازدواج نیست

با اینکه در یکی از روستاهای اطراف مشهد زندگی می کنیم، اما از زمانی که یادم می آید همیشه فقر و بی پولی گریبانمان را گرفته است.

از طرفی من هیچ وقت با مادرم رابطه خوبی نداشتم. او همیشه از سر تا پا از من انتقاد می کرد، از جمله نحوه صحبت کردن، لباس پوشیدن و غذا خوردن.

من آزاد نبودم و آنها مرا سرزنش کردند. از این وضعیت خسته شده بودم و دنبال شریکی می گشتم که زودتر ازدواج کنم و مستقل باشم.

این روزها در شبکه اجتماعی اینستاگرام با پسری خوش تیپ آشنا شدم. «محراب» با عشق و دلسوزی به حرف های من گوش می داد و سنگ صبورم بود، پس خیلی زود عاشقش شدم و دل به او زدم. وقتی از سختی های زندگی و رفتار مادرم می گفتم خیلی عصبانی می شد. او به من قول داده بود که وقتی زندگی مشترکمان را شروع کنیم، مرا خوشحال کند و آنقدر دوستم داشته باشد که این روزهای سخت را فراموش کنم. حالا تمام صحبت من و محراب حول محور زندگی مشترکمان می چرخید، بنابراین حتی اسم بچه هایمان را هم انتخاب کرده بودیم.

دختر 17 ساله فرار کن او در خانه زندانی بود.

خلاصه ساعت ها از عمرم را صرف صحبت با محراب کردم تا اینکه یک روز مادرم متوجه این رابطه پنهانی شد و مرا کتک زد. شب که پدرم از سر کار به خانه آمد، ماجرا را برایش تعریف کرد. پدرم با شنیدن این ماجرا کمربندش را برداشت و طوری روی من افتاد که حتی نمی توانستم راه بروم. آن شب پدر و مادرم مرا در یک انبار کوچک و سرد داخل حیاط زندانی کردند. با اینکه تا صبح از سرما می لرزیدم، در انبار را با چوب باز کردم و از خانه فرار کردم. بدون فکر به قربانگاه رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.

چند ساعت بعد محراب پیشنهاد داد که با هم از مشهد فرار کنیم و به خانه یکی از دوستانش در نیشابور برویم. من که دل محراب را از دست داده بودم به راحتی پیشنهاد او را پذیرفتم و به امید ازدواج به نیشابور رفتم اما وقتی چند روزی در آن مخفیگاه بودیم متوجه شدم که محراب قصد ازدواج با من را ندارد و هدفش این بوده است. برای فرار. من فقط به خواسته های بد می رسم. بنابراین از رفتار خود پشیمان شدم و تصمیم گرفتم به مشهد برگردم، اما محراب دیگر اجازه نداد و مرا در آنجا زندانی کرد.

از طرفی با شکایت پدر و مادرم، محراب متوجه تعقیب پلیس شد و مرا آزاد کرد، اما زمانی که مأموران شهربانی امام رضا(ع) محراب را به مشهد منتقل شد، با وقاحت کامل روبروی من ایستاد و اظهار داشت که به هیچ وجه حاضر نیست با من باشد. ازدواج کند به پلیس گفت: فردی که به این راحتی از خانه پدر و مادرش فرار می کند، نمی تواند شریک خوبی برای زندگی من باشد، زیرا در صورت بروز مشکل در زندگی، احتمال فرار او نیز از خانه من وجود دارد.

دختر 17 ساله مشهدی اسیر هوس پسری شد

از طرفی من از یک خانواده خیلی سرشناس هستم و حاضر نیستم با دختری اینطور ازدواج کنم و …

این جوان در حالی با حکم قضایی روانه زندان شد که دختر 17 ساله از شرم به آغوش مادرش پناه برد.

تحقیقات بیشتر برای ریشه یابی این ماجرا با صدور دستور ویژه سرهنگ شریفی (رئیس کلانتری امام رضا) در اداره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.

داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=200856

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.