ناصرالدین شاه خاطرات نویسی خود را جدی گرفت و حتی در سفرهای دور و دراز خود نیز این کار را رها نکرد. او یادداشت های خود را “روزنامه” نامید. این روزنامه ها جزئیات بسیار جالب و خواندنی از فعالیت ها و موقعیت های روزمره شاه و درباریان را در اختیار ما قرار می دهند. در اینجا گزیده ای از خاطرات یک روز از سفر دوم شاه به فرنگستان را می خوانید.
برای رفتن به زمین تمرین آماده می شویم. . . جمعیت زیادی در خیابان ها بودند تا به میدان رسیدیم. . . همسران ولیعهد و فرزندان امپراطور و شاهزاده خانم ها نشسته بودند. . . قامزوف که فارسی خیلی بد صحبت می کند و بوی بدی می دهد حضور داشت. . . نیروهای آموزشی پیشروی کردند و از مقابل فروشگاه عبور کردند. . . در کل خیلی منظم و خوب بود. . . خلاصه بعد از تموم شدن بلند شدم سوار کالسکه شدم و رفتم خونه. . .
دوباره با کالسکه به سیرک رفتم. . . عجب سیرک درست کرده اند، همین امسال درست کردند، چند تا ایتالیایی، انگلیسی و… وارد شدند. برای ساختن آن، مانند سیرک پاریس، اما بهتر است. . . بازی های عجیب حرکات اسب ها و بال زدن اسب ها و پشت های عجیبی که ذهن را درگیر می کرد. اسب ها را رام کرده اند و اطاعت کرده اند تا واقعاً زبان را بفهمند، به هر حال می دوند، می ایستند، دست هایشان را بلند می کنند، زانو می زنند و سلام می کنند. . .
یک دختر دنیایی [آمریکایی] زن خیلی خیلی زیبایی که جزو سیرک است روی کابل تلگراف که برایش ساخته بودند مثل طناب زنی بدون کمک لنگر و غیره راه می رفت خیلی عجیب و بسیار زیبا و متناسب بود. تمام شد. امپراطور و دیگران لال بودند. بعد پایین رفت و با گلوله ها بازی کرد، یعنی چهار پنج گلوله به اندازه پرتقال به هوا پرتاب کرد و گرفت و سه بطری شیشه ای را به هوا انداخت و گرفت. سپس بازی های دیگری انجام دادند. خیلی کامل بعد از تموم شدن رفتیم خونه و خوابیدیم.
۲۱۹۲۲۰