افزونه پارسی دیت را نصب کنید Thursday, 26 September , 2024
2

غافلگیری رهبر معظم انقلاب در عروسی حمید و فائزه + عکس های جذاب را ببینید

  • کد خبر : 179468
غافلگیری رهبر معظم انقلاب در عروسی حمید و فائزه + عکس های جذاب را ببینید

گرچه چشم و هم چشمی، آداب و رسومی که برخی از آنها اضافه و نادرست است، شرایط ازدواج را برای جوانان سخت کرده است، اما هنوز هم هستند جوانانی که از حضرت زهرا (س) و امیرالمومنین (علیه السلام) برای جشن گرفتن پیروی می کنند. این امر مقدس . حمید و فضه زوجی هستند که علاوه […]

گرچه چشم و هم چشمی، آداب و رسومی که برخی از آنها اضافه و نادرست است، شرایط ازدواج را برای جوانان سخت کرده است، اما هنوز هم هستند جوانانی که از حضرت زهرا (س) و امیرالمومنین (علیه السلام) برای جشن گرفتن پیروی می کنند. این امر مقدس . حمید و فضه زوجی هستند که علاوه بر تسهیل در مراسم، رهبر معظم انقلاب را به مراسم عروسی خود دعوت کرده اند.

فائزه کوشک باغی، بانویی که بر خلاف دختران هم سن و سال خود، از تجملات و زرق و برق مجالس خود فراتر رفته تا به خواست حضرت زهرا (س) وصلت کند، در این گفتگو می گوید:

من فائزه کوسک باغی متولد 1370 و همسرم حمید اسکندری متولد 1364 است و دو سال پیش ازدواج کردیم و الان با هم خوشبختیم. تاریخچه دوستی ما به ابتدای سال 1997 برمی گردد.

فضه ماجرای رابطه و ازدواج آنها را اینگونه برایمان تعریف می کند:

“بعد از ظهر یک روز پاییزی، در حالی که داشتم اینستاگرام را مرور می کردم، پیامی دریافت کردم. پیام برای آقایی بود که زیر یکی از پست های من نوشت: “میتونم مستقیما مزاحمتون بشم؟” جواب ندادم، پیام داد. دوباره از من پیام داد و از من خواست که اجازه دهم چند لحظه صحبت کند.

بالاخره از آمدن دایرکت راضی بودم. خیلی محترمانه نوشت: سلام نمیخوام مزاحمتون بشم از مطالب پیجتون و دانشجو بودن خوشم میاد دنبال یه همسر مذهبی هستم و قصد ازدواج دارم اگه موافقید بریم و زیر نظر خانواده ها همدیگر را بهتر بشناسید.»

چند جمله در مورد کار، خانواده و خودش توضیح داد. جواب دادم و گفتم ازدواج مجازی را دوست ندارم و نمی توانم به آن اعتماد کنم. حمید دوباره شروع کرد به صحبت کردن و در مورد خودش با جزئیات به من گفت و در نهایت عکسی برای من فرستاد تا راحت تر اعتماد کنم.

چند روزی طول کشید تا به پیشنهاد آنها فکر کنم و پذیرفتم زیر نظر خانواده ها صحبت کنم. اولین جلسه ما در بهشت ​​زهرا بود.

ازدواج

دوست داشتم ازدواجم مطابق میل حضرت زهرا باشد.

بعد از جلسات متعدد، حمید به همراه مادرش برای خواستگاری به خانه ما آمد. با اینکه مثل همه دخترا دوست داشتم تو مراسمم لباس های خاص و چشمگیر بپوشم اما نشد. ترجیح دادم ساده از ابتدا شروع کنم تا مبادا درگیر تجمل گرایی و اسراف شوم. البته اینطور نیست که به ظاهر و آراستگی خودم اهمیت نمی دادم. با لباس هایی که داشتم یا از افراد برتر زندگی ام قرض گرفته بودم، همیشه تمیز و مرتب به نظر می رسیدم.

من مخالف مهریه سنگین بودم

خانواده من اصلا با 14 سکه موافق نبودند و گفتند مهریه او باید حداقل 59 سکه به نام امام زمان باشد. حمید همچنین به خانواده ها گفته است که می خواهم مهریه فائزه به گونه ای باشد که در صورت درخواست او بتوانم آن را پرداخت کنم. بالاخره هر چقدر هم سخت بود خانواده ها را متقاعد کردیم که مهریه سنگین خوشبختی نمی کند و فقط 14 سکه قبول کردند. به خواست حمید و برای برکت زندگیمان سفر کربلا به جهیزیه ام اضافه شد.

ازدواج

من سرویس عروسی ام را نقره ای خریدم.

ما خیلی تلاش می‌کردیم که ازدواج آسانی را شروع کنیم و درگیر هیچ تجملی نباشیم. به خصوص که همسرم در آن زمان دچار مشکل مالی بود. به پیشنهاد من برای چیزهایی که ضروری نبود هزینه ای پرداخت نکردیم. مثلا من اتو مو، سشوار، اتو مو و … نخریدم. چون مجرد بودم در اکثر مواقع به حمید می گفتم که من هیچ هدیه ای نمی خواهم یا حداقل او برای من گران و سنگین نخواهد خرید. هدایا من می توانم مانند برخی از دختران بگویم که از همه چیز بهترین و ایده آل ترین را می خواهم. در آن زمان حمید مجبور شد برای رفع نیازم پول قرض کند، اما من نمی خواستم سختی بازپرداخت وام در زندگی مشترکمان باشد.

من خودم به حمید پیشنهاد خرید سرویس نقره دادم. وقتی دیدم نگران هزینه هاست به او گفتم برای خرید سرویس نقره مشکلی ندارم. حمید قبول کرد چون واقعا مشکل مالی داشت و گفت هر وقت بشود برایم سرویس طلا می خرد. حالا تنها مشکل ما جلب رضایت خانواده ها به خصوص پدر و مادرم بود. من خیلی خونسرد و با استرس به خانواده ام گفتم که نه می توانیم سرویس طلا بخریم و نه بودجه داریم. خوب، به طور معمول همه والدین دوست دارند فرزندشان بهترین ها را برای رفاه و آسایش آنها داشته باشد. به همین دلیل در ابتدا مخالف بودند، اما من به خانواده‌ام توضیح دادم که الان نمی‌توانیم آن را بخریم و اگر می‌خواهیم طلا بخریم باید قرض کنیم و دوست نداریم برای چیزی که نیست قرض کنیم. تی طلا لازم نبود و خدا را شکر بالاخره قبول کردند. چند روز قبل از مراسم عقد به بازار رفتیم و بعد از جستجوی حساب کاربری یک سرویس خوب و زیبا با قیمت مناسب پیدا کردیم و خریدیم و من خیلی خوشحالم. با خرید

ازدواج

مراسم عروسی ما خیلی ساده بود.

هر روز که می گذشت و به روز عروسی نزدیکتر می شدیم استرسم بیشتر می شد، یک روز قبل از عروسی من و خواهرشوهرم رفتیم خرید لباس، همه بازارها را گشتیم تا یک لباس ساده و زیبا با قیمت مناسب پیدا کنیم. قیمت قیمت مناسب من یک شال سفید خریدم. شب عروسی از خدا خواستم کمکمان کند تا الگوی ما سادگی و شادی حضرت زهرا باشد و دلمان به داشته هایمان راضی باشد.

روز عروسی من یک لاک صورتی خریدم و خودم آن را زدم. حتی آرایشگاه هم نرفتم آماده شدم و با وسایلی که داشتم موهایم را تزیین کردم حتی نمی دانستم همسرم برایم یک دسته گل می خرد یا نه! وقتی به دیدن من آمد، یک دسته گل رز برایم خرید.

مراسم ساده ای داشتیم، ثبت نامی با قیمت مناسب با فضایی دلپذیر پیدا کرده بودیم تا با هم وقتمان را شروع کنیم، خدا را شکر همه چیز به خوبی پیش رفت، مهمان زیادی دعوت نکردیم و هیچ اسراف و چیزهای غیر ضروری در مراسممان نبود. نبود

ازدواج

اولین کارت عروسی را برای امام زمان می گذاریم

زمان در زمانی که لیسانس بود مشغول خواندن خاطرات شاگرد شهید مصطفی ردانی پور بود، نزدیک عروسی کارتی نوشته بود و برای امام زمان به جمکران برده بود و از او خواست که برایشان پدر شود و به عروسی بیاید. . من هم ازدواج کردم، اول از همه می خواهم خانواده ام به عروسی من بیایند و پا روی چشمانم بگذارند. من با کارت هایی که نوشتیم به حضرت زهرا و امام زمان متوسل شدم و از آنها خواستم که ما را تنها نگذارند. با اینکه ما هیچ وقت برای آنها بچه خوبی نبودیم، اما بزرگ می شوند و به مجلس ما می آیند.

کارت عروسی مان را برای رهبر فرستادیم.

علاوه بر کارتی که برای امام زمان (عج) گذاشته بودیم، یک کارت هم برای رهبری نوشته بودیم. خوشبختانه بلد نبود کارت را به حضرت آقا بدهد. اگر نامه یا یادداشتی دارید بنویسید به آقا دادم احساس خوشبختی کردم، کارت عروسیمان را گرفتم و همراه نامه ای بردم و گفتم: مواظب خودت باش و به معشوق بده.

ما معتقد بودیم که روحیه رهبری درست است و آنها واقعاً انسان، مخلص و خاص هستند و برای ما مهم بود که وقتی امام زمان (عج) را دعوت کردیم، نایب ایشان را که ولی ما در غیبت امام . با اینکه می دانستیم این فقط خواسته ماست، اما برایمان بسیار ارزشمند بود که مطمئن بودیم برای ما دعا خواهند کرد.

ازدواج

رهبر برای آینده ما دعا کرد.

مدتی بعد از ازدواجمان، یک بسته از اداره پست دریافت کردم. آن را باز کردم و نامه را دیدم، دستانم واقعا یخ کردند. آنقدر خوشحال بودم که او را نشناختم. باورمان نمی شد جواب دادند، خیلی خوشحال شدیم، همسرم باور نکرد و گفت واقعا جواب دادند؟واقعا برای ما هدیه فرستادند؟

می گفت: «چقدر انسان در روز عید غدیر از سیدی هدیه می گیرد، چون از امیرالمؤمنین عاشق و شیعه هدیه گرفته، چقدر خوشحال می شود، اما این خیلی فرق می کند. ” چون هر دو سید و امام و رهبر یک کشور مسلمان هستند و دعای خیرشان می تواند معجزه کند.

پروردگارا، در نامه ای که فرستادند برای خوشبختی و عاقبت به خیر ما دعا کردند. برایم چادر مشکی، قرآن، کتاب و چفیه هدیه فرستادند. اصلا نمی توانم احساسی را که داشتم توصیف کنم. حمید قرآنی را که برایم فرستاده بود تلاوت کرد و من با عشق از پارچه سیاه چادری برای خودم دوختم. با خود گفتم این چادر نایب امام زمان خود را گرامی بداری و با آن دعا کنی و برای ظهور امامت دعا کنی.

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=179468

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.