افزونه پارسی دیت را نصب کنید Tuesday, 17 December , 2024
0

شوهرم ناگهان و بدون هشدار وارد خانه شد و من وحشت کردم…!

  • کد خبر : 468423
شوهرم ناگهان و بدون هشدار وارد خانه شد و من وحشت کردم…!

به گزارش مانیبان به نقل از اعتماد آنلاین، این زن 37 ساله گفت اگر می دانست که رفتار دلسوزانه من اینگونه آبروی مرا می برد حتما در آسانسور می ایستاد. وی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: من یک دختر 18 ساله بودم که عاشق پسر عمویم شدم. من به هیچ […]


به گزارش مانیبان به نقل از اعتماد آنلاین، این زن 37 ساله گفت اگر می دانست که رفتار دلسوزانه من اینگونه آبروی مرا می برد حتما در آسانسور می ایستاد.

وی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت:

من یک دختر 18 ساله بودم که عاشق پسر عمویم شدم.

من به هیچ چیز غیر از ازدواج با او فکر نمی کردم. «محمد» نیز عاشقانه مرا دوست داشت و آشکارا به خانواده‌اش گفت: «من فقط «عفت» را دوست دارم.

پدرم آنقدر از رفتار بی ادبانه من ناراحت بود که تا چند هفته با من خیلی سرد رفتار کرد.

اما در سرنوشت و آینده ام نتوانستم از محمد غافل شوم.

در نهایت محمد از من خواستگاری کرد و با همه مشکلات ازدواج کردیم.

عاشق زندگی با درآمد کم

با اینکه همسرم درآمد کمی داشت اما این زندگی عاشقانه با شادی من هر روز شیرین تر می شد.

تا اینکه صاحب دو فرزند شدیم و بعد از مدتی خانه مناسبی خریدیم.

زندگی من و محمد برای خیلی از اطرافیانمان الگو شده بود.

دیگران به ما تبریک گفتند و من در جمع خانوادگی از همسرم تعریف کردم.

چون احساس می کردم محمد را بیشتر از خودم دوست دارم، خلاصه بچه هایم بزرگ شدند.

تا اینکه پسر بزرگم در کلاس اول دبیرستان را رها کرد و در اغذیه فروشی مشغول به کار شد.

در آنجا با یکی از همکارانش که از افراد شایسته استان فارس بود رابطه برقرار کرد به طوری که مرد یکی از دوستان صمیمی پسرم شد.

چند ماه از این ماجرا گذشت و آن مرد عجیب شغلش را عوض کرد.

چون به قول پسرم همسرش از این کار ناراحت بود و نمی خواست شوهرش تا ساعت 2 بامداد سر کار باشد.

آن مرد عجیب و غریب در یک نانوایی مجلل نزدیک خانه ما کار پیدا کرد.

به همین دلیل گاهی برای خرید کیک و کلوچه های فانتزی به فروشگاه او می رفتم.

تا اینکه روزی آن مرد در حالی که با شرمندگی صحبت می کرد از من خواست 200 هزار تومان وام بگیرم.

گفت: اجاره خانه اش معوقه است و درآمدش کفاف مخارج زندگی اش را نمی دهد.

من که تحت تاثیر احساسات قرار گرفته بودم مبلغ 100 هزار تومانی که همراهم بود را به او دادم و از مغازه خارج شدم.

چند ماه گذشت و مبلغی را که به او داده بودم فراموش کردم.

در روز تاریخ چه گذشت!

تا اینکه چند روز پیش که از خرید به خانه برمیگشتم با آن مرد عجیب و غریب روبروی مجتمع مسکونی روبرو شدم.

وی پس از احوالپرسی و قدردانی از اینکه مبلغ 100 هزار تومان راه را برای زندگی اش باز کرد، ادامه داد: حالا آمده ام تا قرضم را پس بدهم.

سپس از من پرسید که آیا امکان دارد به او اجازه استفاده از حمام خانه من را بدهم؟

به خاطر اعتمادی که از قبل به او داشتم و از طرفی با این موضوع مواجه بودم و در این شرایط نمی توانستم به او نه بگویم.

این اجازه را به او دادم و بعد از خروج از آسانسور وارد خانه شدم.

اما دقایقی از این ماجرا نگذشته بود که ناگهان همسرم وارد خانه شد.

با دیدن آن مرد عجیب و غریب که از حمام بیرون آمد، همه چیز خراب شد.

همسرم که باورش نمی شد مرد غریبی در خانه من باشد، هزاران سوال بی پاسخ برایش داشت.

هر چقدر هم قسم خوردم که فقط برای دستشویی به خانه آمده و هیچ رابطه غیراخلاقی بین من و وه وجود ندارد، فایده ای نداشت.

التماس همسرم

گریه می کردم و به همسرم می گفتم این اشتباه را فقط از روی اعتماد و سادگی انجام دادم.

اما این سخنان برای او قابل باور نبود.

می خواستم بیفتم پای همسرم و بابت این اشتباه عذرخواهی کنم.

اگر می دانستم این دلسوزی زندگی ام را نابود می کند، حداقل در آسانسور می ماندم تا آن مرد از دستشویی من بیرون بیاید.

مدتی است که همسرم را ندیده ام.

او با تحقیر مرا از خانه بیرون کرد و حتی قفل ها را عوض کرد تا به خانه اش برنگردم.

اکنون که زندگی من در آستانه نابودی است.

دوباره فریاد می زنم که عاشقانه همسرم را دوست دارم و فقط قدرت “نه” گفتن را نداشتم.


لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=468423

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.