افزونه پارسی دیت را نصب کنید Monday, 21 October , 2024
4

شبی تاثیرگذار که با جزوه در کانال آب پنهان شد/ این شهید در سن 9 سالگی یک مورد مبارزات سیاسی داشت + عکس

  • کد خبر : 191763
شبی تاثیرگذار که با جزوه در کانال آب پنهان شد/ این شهید در سن 9 سالگی یک مورد مبارزات سیاسی داشت + عکس

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محمدولی تنها فرزند خانواده و نورچشمی پدر و مادر و سه خواهر او بودند. در سن 9 سالگی در مبارزات سیاسی شرکت کرد و در بهمن 1364 در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید. مدیر مدرسه او را زد اما او ادامه داد به گزارش تاریخ فارس، «توران مراتی» خواهر محمد […]

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، محمدولی تنها فرزند خانواده و نورچشمی پدر و مادر و سه خواهر او بودند. در سن 9 سالگی در مبارزات سیاسی شرکت کرد و در بهمن 1364 در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.

مدیر مدرسه او را زد اما او ادامه داد

به گزارش تاریخ فارس، «توران مراتی» خواهر محمد ولی است. وقتی توران 12 ساله بود محمدولی به دنیا آمد. روزهایی را که برادرش در زمان طاغوت توسط مدیر مدرسه اش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و حتی علیه تنها برادرش پرونده سیاسی تشکیل دادند را به خوبی به خاطر می آورد. وی در این باره می گوید: زمانی که تظاهرات مردمی علیه رژیم طاغوت آغاز شد، محمدولی با وجود اینکه 9 ساله بود، علاوه بر پخش اعلامیه در تظاهرات شرکت می کرد و فعالیتش به گونه ای بود که مدیر مدرسه اش چندین ضربه به او زده بود. در آن زمان در مدارس به دانش‌آموزان غذا می‌دادند؛ اگرچه این وعده‌های غذایی با پول بیت‌المال تهیه می‌شد، اما مدیران مدرسه به دانش‌آموزان هشدار دادند که دارند اموال خیریه سری شاه را می‌خورند و نباید به او اعتراض کنند. دانش‌آموزان انقلابی بودند، این غذاها را نمی‌خوردند تا مدیرشان بفهمد آنها گدای شاه نیستند».

شبی که برادرم با اعلامیه در کانال آب پنهان شد.

یک بار محمدولی به دلیل شرکت در تظاهرات در سالن مدرسه و بین دانش آموزان با کابل مورد ضرب و شتم قرار گرفت و زخم کابل تا مدت ها روی بدنش باقی ماند، اما با وجود این خصوصیات و اتفاقات، محمدولی تسلیم نشد و نتوانست. ‘t کارهای انقلابی را رها کرده و فقط به درس آنها برسند. مدیر مدرسه وقتی دید نمی تواند محمدولی را دستگیر کند او را به پلیس معرفی کرد. خواهر شهید در این باره می گوید: روزی که می خواستند برادرم را به تویسرکان شهربان بسپارند، یکی از معلمان به محمدوالی خبر داده بود و برادرم از دیوار مدرسه فرار کرد و به دلیل جزوه هایی که همراه داشت، در داخل خانه پنهان شد. کانال آب و تا نیمه شب ماند، او را در کانال رها کردند، آن شب وقتی محمدولی را دیدیم که با لباس و کتاب خیس به خانه برگشت، خیلی نگران شدیم، صبح پلیس به خانه ما آمد، محمدولی را بردند. و او را بسیار کتک زدند، پس از این ماجرا معلمان مدرسه وارد شدند و گفتند: پسر است، بگذار برود تا محمدولی آزاد شود.

محمدولی جوان بود اما بچه نبود. میدونی اطرافت چی میگذره یکی از معلمانش نزد پدرش رفت و گفت: مواظب محمد باش. اگر به این کار ادامه دهید، شما را دستگیر می کنند و رحم نمی کنند. پدر محمدولی نیز پاسخ داد: پسرم راه خود را انتخاب کرده است. انشاءالله از شما محافظت خواهد کرد! و در واقع این اتفاق می افتد. خداوند محمدولی را از آسیب نیروهای پلیس حفظ کند و شهادتش به وقت دیگری موکول شود.

انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357 به پیروزی می رسد و محمدولی و دوستانش بیش از هر زمان دیگری مصمم به دفاع از انقلاب اسلامی هستند. هر کاری از دستشان بر می آید برای رسیدن به انقلاب اسلامی انجام می دهند. از حضور جهادی در مناطق محروم گرفته تا کمک به برداشت محصولات کشاورزی نیازمندان و شرکت در بسیج و مساجد تازه ایجاد شده.

جهادگران به زن مسن دهقان کمک می کنند

خواهر مراتی از حضور برادرش در کمک به مستضعفان یاد می کند و می گوید: «محمدولی به همراه جهادگران به روستاهای اطراف همدان می رفت و به کشاورزان در برداشت محصول کمک می کرد. او جزئیات کار خود را به ما نگفت. وقتی محمدولی به خانه رسید، از یک دستگاه استفاده کرد. مادرم از او پرسید: وقتی دستت اینقدر ترک خورده و زیر پوستش خاردار است کجا می روی؟ حتی یک بار برادرم به ما گفت: ما در زمین پیرزنی کار می کنیم که چیزی برای خوردن ندارد، او فقط می توانست برای 7 یا 8 نفر ما یک کاسه ماست و چند قرص نان تهیه کند، از او قرض گرفته بود. همسایه و حتی نان هم برای خوردن ندارد خانواده هایی مثل این پیرزن هستند که وضع مالی خوبی ندارند باید تا جایی که می توانیم به آنها کمک کنیم محمدولی به ما تاکید کرد که اسراف نکنیم که اگر روزی به روستاها می روید، قدر نعمت را خواهید دانست.

با لباس و کفش بسیجی به خانه برنگشت.

جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران آغاز شده بود. محمدولی که برای پیروزی انقلاب اسلامی زحمت کشیده بود، نمی توانست دست به کار بنشیند. جوان بود اما فعالانه از پایگاه بسیج محله حمایت می کرد. بنابراین بعضی شب ها به خاطر کارش مجبور بود در پایگاه بسیج بخوابد. خواهر شهید در این باره می‌گوید: محمدولی در مورد حلال و حرام و حق و باطل بسیار سخت‌گیری می‌کرد، حتی می‌دانست که لباس و چکمه بسیجی می‌پوشد؛ مثلاً وقتی می‌خواست از پایگاه بسیج به خانه برگردد، می‌گرفت. لباس ها و چکمه هایش را درجا درآورد و با لباس شخصی به خانه برمی گشت، می گفت: می ترسم روزی در خیابان بیفتم و لباسم خراب شود یا کفشم بشکند.

محمدولی عازم جبهه شد و جسدش در سال 73 پیدا شد

محمدولی می خواست به جبهه برود، اما مادرش نگران بود که تنها پسرش برود و دیگر برنگردد. حتی پدر محمدولی به او گفته بود که هر چه پول می خواهی به تو می دهم و به جبهه کمک می کنم. برای حمایت از جبهه هر چه می خواهی کار کن، اما به جبهه نرو! اما محمدولی با هر ترفندی توانست پدر و مادرش را راضی کند و در 7 دی ماه 64 عازم جبهه شد و در 7 بهمن 64 در عملیات «والفجر 8» به شهادت رسید. محمدولی به شهادت رسید و مادر ماند و سکوتی طولانی که 10 سال به طول انجامید و سرانجام پیکر پاکش در سال 1373 به تویسرکان بازگشت.

۲۱۹۲۱۵

لینک کوتاه : https://iran360news.com/?p=191763

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.